حمید
ارجمند
از
میان مناسبتهای بینالمللی، هشت مارچ به دلیل وضعیت جهانی زنان مورد توجه خاص است
و افغانها نیز به روال معمول سایر روزهای بینالمللی به تجلیل از این روز تمایل
خاصی نشان میدهند
این علاقه در ظاهر امر حاکی از تغییر ذهنیتها به ویژه در میان
جوانان نسبت به زنان است. رسانهها، به خصوص شبکههای اجتماعی، پر از پیامهای
کاربرانی است که از زنان افغان تجلیل میکنند و روز هشت مارچ را به آنها تبریک میگویند.
این
پیامها بیشتر بر محور «احترام گذاشتن به مقام زن به عنوان مادر و همسر» میچرخند.
بُعد عاطفی نگاهها به زنان در این پیامها برجسته است. اما معلوم نیست که منظور
آنها از احترام گذاشتن به زنان چیست. ما در جامعه بر اساس مبادی آداب باید به همه
احترام بگذاریم که منظور رفتار و گفتار نیکو و خوش، با دیگران است.
شاید
منظور این جوانان و میانسالان پرهیز از خشونت بر زنان است. در چهار سال گذشته،
ستره محکمه به بیشتر از هفت هزار قضیهی خشونت بر زنان رسیدهگی کرده است. قسمت
زیادی از این قضایا مربوط به تجاوز بر زنان است. با اطمینان میتوانیم بگوییم که
این رقم تنها بخشی از قضایای خشونت بر زنان را احتوا مینماید. از یکسو، قضایای
زیادی است که بررسی نشدهاند و از جانب دیگر، موارد زیادی هم از سوی قربانیان
خشونت و خانوادههایشان به پولیس گزارش نشده است.
پیامهای
تبریکی به مناسبت هشت مارچ به کل مشکلات زنان افغان توجه نمیکند. یکی از ویژگیهای
این پیامها تاکید روی ابعاد مثبت و سازندهی زنان است. بدون شک، ما به این بخش
نیاز فراوان داریم. در جامعهی افغانستان نگاه سطحی و تحقیرآمیز به شخصیت و
تواناییهای زنان وجود دارد، آنها را کمتر از مردان میبینند، در مسایل و تصامیم
اساسی به آنها اعتماد ندارند. ولی بر علاوه، در این روز باید روی مشکلات بزرگتر
زنان در جامعه نیز بحث شود که محدود به خشونت هم نیست.
فرهنگ
تجلیل از هشت مارچ نباید محصور به قدردانی از زحمات، استعداد و دستآوردهای زنان
باشد. افغانستان هممانند کشورهای غربی در موقعیتی قرار ندارد که سایر موضوعات
مربوط به زنان اهمیتی فوری نداشته باشد. انگشت گذاشتن روی دستآوردها و زحمات زنان
و دختران افغان در جای خود ارزشمند است، اما آن قدر مشکلاتشان فراوان است که باید
به مناسبت روز هشت مارچ بحثهای واقعی و عمیق در مورد مشکلاتشان صورت گیرد. تقدیم
شاخ گل، ابراز کلمات صمیمانه و عاطفی میتواند پوششی بر یک واقعیت تلخ دیگر نیز
باشد: جامعهی افغانستان نمیخواهد روی مشکلات اساسی زنان بحث کند.
افغانستان
در هیچ گزارش و لیست شاخصهای پیشرفت و بهبود وضعیت زنان جایگاه مثبتی ندارد.
معمولاً در گزارشهای بینالمللی افغانستان به عنوان بدترین کشور برای زنان عنوان
میگردد. حتا گزارشهای داخلی نیز حاکی از افزایش خشونت بر زنان است. کمیسیون
مستقل حقوق بشر افغانستان در گزارش خود تصریح کرد که در سال ۲۰۱۸ میلادی آمار ثبت شدهی خشونت بر
زنان ۲۰ درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته
است.
مشکل
زنان افغان تنها خشونت نیست، محرومیت و نقض حقوق در خانواده و جامعه از موارد
برجستهی دیگر است. ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اداری کشور عمدتاً در اختیار مردان
قرار دارد. یک دلیل آن این است که در خانواده و جامعهی افغانستان نقش ایدهآل
برای زنان هنوز هم کار نکردن در بیرون از خانه است. مردم، فارغ از جنسیتشان، دوست
دارند که زنان بیشتر مسوولیتهای خانهگی را به عهده داشته باشند. حتا در خانوادههای
آزادتر این بار بر زنان دو برابر است؛ یعنی در چنین خانوادههایی، زنان مختار اند
که در بیرون از خانه کار نمایند ولی این به معنای آن نیست که از مسوولیتهای
خانهگیشان که شامل پختوپز، مواظبت از کودکان و بزرگسالان و تدبیر منزل باشد،
کم شود، مردان هم به دلیل عضویت در خانواده، بخشی از کارهای خانهگی را انجام
دهند. زنان هم باید بار دشوار کار را بکشند و هم وظایف پردردسر و اغلب طاقتفرسای
خانهگی را انجام دهند. زنانی که توانایی کار همزمان در خانه و بیرون را
داشته باشند، مورد ستایش بیشتر عمومی قرار دارند. این زنان به دلیل پذیرش نقش
دوگانه و شکایت نکردن از آن، به «صبوری» و «زحمتکشی» معروفاند.
در
جامعهی افغانستان هم کارخانهگی بدون ارزش اقتصادی تلقی میشود و هم عادی و غیر
سنگین و جدی. این در حالی است که مردان برای پاککاری و تنظیم دفترها، شرکت و
دوکانهایشان پول زیادی مصرف میکنند و با این که کارهای خانه را بیارزش و سبک
میدانند، خود به سختی قادر اند که به اتاق و ماحول خود نظم بدهند و اغلب آن را
خستهکننده تلقی میکنند. ولی در عین حال تصور مینمایند که زنان بر حسب وظیفهی
طبیعی، کارهای خانه را از روی شوق و با انرژی انجام میدهند.
در
ارتباط به امور منزل، مسأله تنها این نیست که از منظر اقتصادی و معنایی تا چه حدی
ارزشمند و یا غیر ارزشمند است؛ مسأله اصلی این است که منصوب کردن کارهای خانه به
زنان به عنوان یک پدیدهی طبیعی، توأم با تحقیر زنان و دستکم گرفتن زحماتشان
است. نقشهای خانهگی، بخشی از نقشهای جنسیتی است که تبعیض و محرومیت را برای
زنان به ارمغان میآورد.
با
این حال، دسترسی زنان به کار یک چیز تضمین شده نیست. بر اساس آمار کمیسیون مستقل
اصلاحات اداری و خدمات ملکی، ۲۷ درصد
کارمندان دولت زناناند. چنین آماری در مورد بخش خصوصی وجود ندارد. ولی بر اساس
شواهد موجود، بیشتر زنان در بخش رسمی، به ویژه مشاغل زنانه شده، مانند معلمی و
پرستاری فعالاند.
ساختار
اقتصادی مردمحور افغانستان به تبع زنان را وابسته به خانوادههای مردسالار ساخته
است؛ خانوادههایی که در آن مردان حرف اول را میزنند. شاید در برخی از این
خانوادهها مادران قدرتمندی نیز وجود داشته باشند، ولی تصمیم نهایی در بسیاری
موارد، از جمله سرنوشت فرزندان، به دست پدر خانواده است.
خانهنشینی
زنان، فرصتهای سیاسی، مالی و شغلی را از آنان گرفته و موقعیتشان را در جامعه
آسیبپذیر کرده است. دولت نیز زیر تأثیر ساختارهای سیاسی و حقوقی مردسالار قادر
نیست که از آنان محافظت کند. به هر حال، قانون دولت نیز متأثر از واقعیتهای
اجتماعی و فرهنگی کشور است. دولتمردان حاضر نیستند که برای دفاع از یک قشر،
خودشان را با بخشهای قدرتمندتر جامعه درگیر سازند.
نبود
زنان در ساختارهای اصلی سیاسی و اقتصادی آنان را در برابر خشونت، محرومیت،
نقض حقوق و سلب آزادیها آسیبپذیر و حتا بیپناه ساخته است.
در
جامعه به ویژه در میان جوانان تصور بر این است که این مشکلات با رعایت اخلاق و
آداب فردی، مثلاً برخورد نیکو با زنان، میتواند حل شود. آنها متوجه تبعیضات و
محرومیتهای نهادینه، سنتها و باورهای حامی و توجیهکنندهی تبعیض و محرومیت
نیستند. از همه مهمتر، مبارزه با این مشکلات به شیوهی ساختاری و نهادی، توأم با
ترتیبات و ضمانتهای اجرایی ممکن است. برای همین، در جوامع دیگر، تغییرات به نفع
زنان تا حد زیادی محصول تغییر ساختارها و قوانین، تقویت حاکمیت قانون، بازشدن
دروازههای اقتصاد بازار به روی زنان و مشارکت سیاسیشان، چه در قالب سیاست دولتی
و چه جنبشها و حرکتهای سیاسی و اجتماعی، میباشد.
رویکرد
اخلاقی و فردی جواب نمیدهد. افراد خوب، اهل دوستی و مهربانی با زنان نیز میتوانند
به خاطر از دست ندادن امتیازات و منافع خود، بدل به آدمهای سرکوبگر و محرومساز
شوند. در جامعه نسبت به نقد خانوادهی پدرمحور حساسیت زیادی وجود دارد و فرزندان
زیادی برای دفاع از پدرانشان به خصایل خوب آنان اشاره میکنند. اما آنها متوجه
نیستند که پدر فیگور تعیینکننده و تصمیمگیر است که شاید مهربان و همسردوست باشد،
ولی، مثلاً، در جایی به دختر خود حق انتخاب همسر ندهد و یا در عین مهربانی پاهایش
را دراز کرده، در کنار پسران مودب چای سبز بنوشد و بگذراد که زنان وقت فراغتشان
را صرف شستشوی ظرفها و رُفتوروب خانه بسازند. برای پسران مؤدب این تقسیم، کار
طبیعی است و حتا بیارزش و عادی. اما واقعیت همین است که نقشهای به ظاهر طبیعی
خانهگی، نمودی از یک سیستم تبعیض بر زنان است که مانع پیشرفتشان میشود، در حقشان
خشونتهای جدی روا میدارد و به صورت عموم از آنان جنس دوم و فرودستتر از مردان
میسازد.
آیا
در میان کاربران فیسبوک، کارشناسان تلویزیونی و سیاستمداران کابلی، روی این
مشکلات زنان بحثهای واقعی صورت میگیرد؟ به ندرت. فعلاً همه مصروف تقدیم شاخههای
گل، بیان اشعار و پاراگرافهای عاطفی در ستایش از زناناند که قسمت زیادی محتوایشان
نیز کلیشهها و باورهای تبعیضآمیز در مورد زنان را تقویت میکنند. مثلاً یک مقام
دولتی عکس سیاهوسفید یک زن را در فیسبوکش گذاشته است که هفت فرزند را به تنهایی
بزرگ کرده بود. او از آن زن به عنوان نماد سختکوشی و صبوری تپیک در افغانستان یاد
میکند. اما همین عکس سیاهوسفید مورد پسند سفیر جوان افغانستان، واقعیتهای تلخ
دیگر را نیز برملا میکند: نگاه خواسته و یا ناخواستهی نورمال به زاد و ولد
بسیاری از زنان که انواع بیماریها را به جسموجان مادران افغان انداخته است و
رمانتیکسازی فقر یک زن بیوه زیر نام «سختکوشی»؛ چه توصیف زهرآگین و دردناکی. هشت
صبح
No comments:
Post a Comment