آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Friday, September 7, 2018

ملت فرعون‌سازیاجامعه‌ی فرعون‌ستیز؟تفرعن دوگانه‌ی عشـق ونفـرت


منیره یوسف‌زاده
اشـاره: انسان موجودی بسیار پیچیده با خلقیات و گرایش‌های ذاتاً متناقض است؛ گرایش‌هایی که جهت‌های گوناگونی پیش روی آدم‌ها برای تعقیب می‌گذارد و این انسان است که در نهایت تصمیم می‌گیرد که به کدام سمت‌ لنگر بیندازد.

 اگرچه انسان تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی در هر انتخاب است، اما پیش از آن ساختارها و شرایط محیطی هستند که بر نوع نگرش و شیوه‌ی تصمیم‌گیری و برگزیدن راه از چاه توسط او تأثیر می‌گذارند. بنا بر این رابطه می‌توان درک کرد که میان انسان و محیط پیرامونش و همه‌ی زشتی‌ها و زیبایی‌های احتمالی در آن، رابطه‌ی دوسویه‌ای از جنس تأثیر و تأثر برقرار است؛ رابطه‌ای که این نکته را گوش‌زد می‌کند که اگر از یک‌طرف محیط در شکل‌گیری رفتارها و داوری‌ها نقش ایفا می‌کند، از سوی دیگر این انسان است که محیط پیرامون خود را شکل داده و با انتخاب‌های درست یا نادرست خود به ‌صورت پیوسته آن را دچار تغییر و تحول می‌سازد.
با عنایت به توضیحات فوق، دغدغه‌ی اساسی در این نوشته‌ی کوتاه، رفتارها و داوری‌های پریشان و متناقضی ا‌ست که از شهروندان جامعه‌ی افغانستان در واکنش به تکبر و تفرعن درحوزه‌ی سیاستِ افغانی و اشرافیت سیاسی‌ حاکم بر آن، سر می‌زند و بی‌آن‌که بدانند یا اعتراف کنند، دوگانه‌ای از عشق و نفرت را به نمایش می‌گذارند.
برای شکافتن مبحث، نخست از ضمیر اول ‌شخصِ جمع بیشتر استفاده می‌برم؛ زیرا «ما»، «من» را نیز در بر می‌گیرد و جامعه‌ی افغانی را بی‌هیچ تبعیضی احتوا می‌کند و ثانیاً از تجربیات شخصی خودم در درجه‌ی اول به عنوان یک شهروند و در درجه‌ی دوم به عنوان یک مسئول حکومتی مرتبط با مردم الهام می‌گیرم. به این امید که گفته‌هایم قابلیت لمس بیشتری برای خوانند‌گان پیدا کند.
تفرعن در دایره‌ی عشق و نفرت
تفرعن که از لحاظ لغوی «فرعون شدن» معنا می‌دهد، به آدم‌هایی نسبت می‌گیرد که به‌ دلیل دست‌یافتن به قدرت و ثروت دچار کبر و غرور می‌شوند و بر مردم ستم روا می‌دارند. اگرچه خصلت تفرعن را می‌توان در همه‌ی حوزه‌ها دید، اما وجه غالب آن درعرصه‌ی قدرت و سیاست به چشم می‌خورد؛ سیاستمدارانی که بر اسپ قدرت سوار هستند و پیاد‌گان (مردم عادی) را نه می‌بینند و نه می‌خواهند ببینند.
مصادیق تفرعن در جامعه‌ی سیاسی افغانستان گسترده‌تر از آن است که بتوان آن‌ها را جمع‌بندی و خلاصه کرد، اما با این‌همه می‌توان به مواردی چون قانون‌‌گریزی یا قانون‌ستیزی، تمایل مفرط به قدرت‌نمایی، طلب احترام و وفاداری از زیردستان خارج از چارچوب‌های اخلاقی و قانونی، گرداندن بیهوده یا بی‌رویه‌ی موترهای تعقیبی و محافظین مسلح، ایجاد موانع و راه‌بندان درسرک‌های عمومی و ترس و اضطراب برای مردم اشاره کرد.
شاید رسیدن به تعادل کامل میان گرایش‌های درونی و رفتارهایبیرونی و یا میان گفتار و عملکرد انسان به ‌دلیل محدودیت‌های ذاتی ناممکن باشد، اما در جوامع توسعه‌یافته با ارتقای سطح آگاهی و فرهنگ می‌توان ضریب بالایی از هماهنگی میان آن‌چه مردم می‌خواهند و بر زبان می‌رانند (مثلاً امنیت و رفاه) و آن‌چه رفتار می‌کنند را مشاهده کرد. متأسفانه از آن‌جا که جامعه‌ی ما، جامعه‌ای توسعه‌نیافته از لحاظ سیاسی، اقتصادی و مهم‌تر از همه انسانی و اجتماعی است، این هماهنگی چنان ضعیف است که در همین مورد تفرعنِ سیاسی و واکنش عمومی نسبت به آن، می‌توان از دوگانه‌ی عشق و نفرت سخن گفت. به این ترتیب که ما همواره در مقام انتقاد و شکوه از تفرعن و تکبر جا گرفته در روش و منش سیاستمداران وطنی، این نکته را مفروض می‌گیریم که تفرعن بد است و ما از آن نفرت می‌ورزیم. اما جزء دوم این فرض در آزمون‌های لطیف زیادی غلط از آب درمی‌آید. به گونه‌ی مثال، از سیاستمداری که با قطاری از موترها در شهر گشت‌وگذار می‌کند و خیابان‌ها را مسدود می‌سازد، صد البته بیزاریم به این دلیل که امنیت روانی ما و نظم زند‌گی اجتماعی را برهم می‌زند و در ساده‌ترین حالت، باعث دیر رسیدن ما به محل کار و وظیفه می‌شود، اما در جایی دیگر بسیار لذت می‌بریم اگر بتوانیم کار اداری‌مان را در ازدحام مراجعین، بدون نوبت و به‌ کمک واسطه‌ای که در آن اداره داریم، به‌ سرعت به انجام برسانیم. در این‌جا از لحاظ ذهنی، تفاوتِ خاصی میان ما با‌ کسی که راه عام را بر مردم به‌ خاطر عبور امن و پر شکوه خود می‌بندد، وجود ندارد، تنها تفاوت در سطح و میزان قدرت ما در تبارز خوی تفرعن است.
حال اگر از این نقطه فراتر برویم و برای ما امکانات بیشتر و حقوق و امتیازات ویژه‌تری میسر شود، می‌بینیم که کمتر کسی از ما وجود دارد که به‌ دلیل نفرت از تفرعن، از آن‌ حقوق ویژه و کامرانی‌های متعاقب آن انصراف دهد. چه بسا افرادی که از موترهای تعقیبی مقامات، بستن سرک‌ها و کوچه‌ها و محافظان مسلح بدمعاش آنان همیشه گلایه داشته‌اند، اما پس از رسیدن به یک منصب و مقام عالی، با عشق و علاقه‌ی تمام ایده‌ی تدارک موترهای تعقیبی و محافظین مسلح و بستن کوچه و خیابان محل سکونتش را برای حفظ امنیت و از آن مهم‌تر «ایجاد پرستیژ» دنبال کرده‌اند.
چشمه‌های پیدا و پنهان تفرعن
تفرعن در خلا شکل نمی‌گیرد و یک‌شبه نیز در منش و کردارشخصیت‌های سیاسی ظهور نمی‌کند، بلکه این خلصت قبیح ازمشوق‌ها و تنبیهات ذاتی و اجتماعی ما مایه می‌گیرد. افراد و اشخاصی را که در صحنه‌ی سیاست افغانستان از روی طعنه «فرعون‌» می‌نامیم، نسخه‌ی تفرعن را به ‌جای خدمت‌گزاری ساده و بی‌ریا در حق مردم، بر اساس تجربیات خود در جامعه‌ی افغانی انتخاب کرده‌اند. آن‌ها تجربه کرده‌اند که برای به ‌وضوح دیده ‌شدن و مورد محاسبه و احترام قرار گرفتن، قبل از همه می‌بایست چشم‌ها را به خود خیره بسازند و این خیره‌سازی جز از راه نمایش ثروت و قدرت ممکن نیست. از همین ‌رو است که برخی‌‌هایی که هیچ دشمنی آن‌ها را تهدید نمی‌کند، برای خود دشمن فرضی‌ ‌می‌تراشند و قطاری از محافظین و موترها را در عقب خود روان می‌سازند تا مردم ببینند و بفهمند که آن‌ها چیزهایی برای بخشیدن و ستاندن دارند و رقبای سیاسی نیز درک کنند که او توانایی بسیج هواخواهان و اعمال فشار در فرصت‌های مختلف را در اختیار دارد.
ما در چنان فضایی نفس می‌کشیم:  از فرعون‌ها حساب می‌بریم، چون توانایی گرفتن و بخشیدن را دارند. از آن‌ها نفرت می‌ورزیم اگر به ما ضرر برسانند و به آن‌ها عشق می‌ورزیم اگر سهم و پاداشی را برای ما قایل شوند که برای دیگران قایل نشده‌اند. از فرعون‌های سیاسی و اعمال زشت‌شان بدمان می‌آید، اما هیچ پشتوانه‌ی فکری‌ای در سر نداریم که اگر احیاناً به گوی قدرت و ثروت دست یافتیم، تجارب تلخ آنان رابرای مردم تکرار نکنیم.
تفرعن‌خویی و تفرعن‌طلبی در جامعه‌ی افغانی
تفرعن زاییده‌ی قدرت است. تا قدرت و توانایی‌ای در کار نباشد، فرعون شدن ممکن نیست. اما نکته‌ی جالب، تفرعن‌خویی و تفرعن‌طلبی نهفته در مناسبات اجتماعی ما در افغانستان است. چنان‌ که در میان اقوام و خویشاوندان‌مان، معمولاً کسانی که از ثروت و قدرت بیشتری برخوردار باشند، در محافل و مهمانی‌هااز قدر و عزت بیشتری برخوردار می‌شوند. حتا اگر عبوس و ترش‌رو باشند. در عوض، افرادی را که از ثروت و قدرت کاملاً بی‌بهره‌اند کمتر کسی تحویل می‌گیرد و برایش جا باز می‌کند. حتا اگر از خوش‌رویی صورتش گُل انداخته باشد. این رویکرد که به یک عُرف تبدیل شده، برای انسان‌های صاحب‌قدرت و ثروت و همین‌طور انسان‌های محروم از هر دو، یک مشوق و تنبیه عملی است؛ به این ترتیب که اولی ادامه‌ی پذیرش خود را در گرو نمایش قدرت و دومی دلیل مهجوری خود را در بی‌‌نصیبی از آن می‌داند و هر دو در یک نقطه به ‌هم وصل می‌شوند: تلاش برای فرعون ماندن و فرعون شدن.
در دایره‌ی بزرگ‌تر، برای اغلب مردم ما مقام و مسئولی مهم و سزاوار ترس ‌و احترام است که نشانه‌های عینی‌ای نظیر محافظ و موتر زرهی را با خود حمل کند و بتواند شبکه‌ای از هواخواهان خود را به لحاظ مادی تغذیه و حمایت کند. به عنوان تجربه‌ی شخصی‌ در این‌باره باید بگویم از چند ماه پیش که به حکم مقام محترم ریاست‌جمهوری به عنوان معاون اجتماعی ولایت کابل مقرر شده‌ام، با رویه‌ی ویژه‌ای از سوی بسیاری از دوستان و آشنایان و مردم سر می‌خورم: برخی‌ها چنان عرض ارادت و احترام می‌کنند که نه من لایق آنم و نه کرامت انسانی آن را می‌پذیرد. هربار به تجربه درمی‌یابم که پشت این‌همه ارادت و احترام این گمان نهفته است که من به مقامی امن و سفره‌ی رنگینی دست یافته‌ام که می‌توانم بیش از صلاحیت‌های رسمی نیز به دیگران سود یا زیان برسانم. برخی‌های دیگر اما در هر محفل و مجمعی، محافظین و موتر زرهی نداشته‌ی مرا جست‌وجو می‌کنند و وقتی می‌بینند که اثری از آن‌ها نیست، به اهمیت موقف من و تلاش خودشان برای احترام‌گزاری مشکوک می‌شوند. از همین‌رو، بسیاری‌ها را می‌بینم که وقتی به ‌دلیل مشکلات مختلف با امیدها و انتظارات مضاعف به دفتر کاری‌ام مراجعه می‌کنند و من صمیمانه و صادقانه از کمک و همکاری‌ام در چهارچوب قانون و صلاحیت‌های رسمی و تعریف‌شده‌ با آن‌هاسخن می‌گویم، با نامرادی به من نگاه می‌کنند و چنین می‌فهمانند که توقعی فراتر از این از من داشته‌اند.‌
نتیجه‌گیـری
تفرعن در حوزه‌ی سیاست افغانستان، ساخته و پرداخته‌ی جامعه‌ی ما و شیوه‌ی تعامل هر کدام ‌ما با محیط پیرامون است. در بیشتر مواقع ما در حد یک شعار و افسوس زودگذر، از تفرعن مقامات دولتی و سیاستمداران وطنی بیزاری می‌جوییم، اما در مرحله‌ی عمل نشان می‌دهیم که طبع اکثریت ما بی‌آن‌که بدانیم و اعتراف کنیم، با ستم‌دیدن یا ستم‌کردن خو گرفته است. ما در حالی از فساد در حکومت شکوه می‌کنیم که طعم رشوه را خود ما به کارمندان حکومت می‌چشانیم. در حالی از ضعف نهادهای دولتی و مداخله‌ی زورمندان در آن‌ها شکایت می‌کنیم که خود نیز درشبکه‌های اعمالِ نفوذ قومی و سمتی و محلی به دنبالِ جای پامی‌گردیم. در حالی از دروغ‌گویی و قانون‌شکنی سیاستمداران وطنی اعلام نفرت می‌کنیم که تاب شنیدن حرف‌های راست و پذیرش اقدامات قانونی حکومت را نداریم.
ما در دوگانه‌ای از عشق و نفرت نسبت به تفرعن سیاسی و چرخه‌ی بازتولید فساد و استبداد اسیر شده‌ایم؛ چرخه‌ای که در آن انگیزه‌های تفرعن و قانون‌شکنی، تقویت و انگیزه‌ی خدمت‌گزاری ساده و بی‌آلایش، سرکوب می‌شود. ما هنوز این جرأت و جسارت را نیافته‌ایم که خود را به‌ واسطه‌ی انتخاب‌ها، رفتارها و داوری‌های پریشان و متناقض خویش، شریک تمام ضعف‌ها و نابسامانی‌های موجود در حکومت بدانیم و اعتراف کنیم که این وضع اصلاح نخواهد شد مگر این‌که مـا ایده‌ها، رفتارها و داوری‌های‌ خویش را مورد بازخوانی و اصلاح قرار دهیم.

No comments: