آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, September 5, 2018

استثمار زن در جوامع طبقاتی، چند مسألۀ تیوریک


عبدالله نایبی                                  
جامعه شناسی مُدرن همراه با تکوین بینشِ طبقاتیِ متعلق به دنیای کار، مسألۀ جایگاه زن در نسجِ اجتماعی اقتصادی را همراه با مسألۀ استثمار انسان به طورکُل مطرح کرد.


طرح اولی برای یافتن راز موقف ثانوی زن درجامعه و خانواده این بودکه نظام مبتنی برطبقات بهره کش و بهره دهنده باعث ایجاد دوگانه گی درموقعیت زن و مرد درجامعه میگردد. به دیگر سخن مسألۀ استبداد بر زن جزیی از استبداد عمومی روابط اجتماعیست. برای پایان بخشیدن به استبداد بر زن، سرنگونی نظام طبقاتی جامعه و شیوۀ تولید مبتنی بر استثمار انسان زحمتکش کافیست.
از یک ربع قرن بدین سو شماری از زنان اندیشه پرداز که در راه آزادی کامل زن از چنبرۀ نظامهای مردسالارانه مبارزه میکردند، تحلیل بالا را کافی ندانسته، در پی توضیح موقف زن درجامعه، به ویژه درطبقات فرودست برآمدند. آنان مسألۀ موقعیت فروتر زن را از سه دیدگاه مورد بررسی قرار دادند:
1-    روابط تولید؛ 2) باز - تولیدِ نیروی کار؛ 3) نقش ایدیولوژی و فرهنگ حاکم.
1 - روابط تولید
یکی از عوامل موقف ثانوی زن درجامعه، موقف ثانوی وی دربازار کار است.
از زنان درعرصۀ تولید به حیث یک اردوی احتیاطی و ریزرفی استفاده به عمل می آید. مسؤولیت امورمنزل ناگزیر بخشی از نیروی کار زنان را از بازار کار بیرون میکشد. بدین گونه زمان اشغال زنان درعرصۀ کارتولیدی نسبت به وقت کار مردان کمترگردیده باعث ضعیف شدن موقعیت آنان دربازار کار میگردد. این ضعف موقعیت باعث پایین شدن سطح دستمزد آنان نسبت به مردان میگردد. درنظام سرمایه داری دستمزد زنان نسبت به دستمزد مردان برای انجام عین کار، پایینتر است.
اشتغال به امور منزل رمز موقعیت ثانوی زن درتولید اجتماعیست. یعنی سهم پایینتر زنان درتولید باعث برتری موقف مردان درجامعه است. این تحلیل در دید اول قناعت بخش به نظر میرسد. اگر این تحلیل را بپذیریم، باید بگوییم که رهایی زن از چنبرۀ استثمار اجتماعی در آزاد ساختن وی از امور منزل است!
در این جاست که شماری از زنان تیوریسین به مطالعۀ جدی «کارخانه» یا «اشغال به امور منزل» پرداختند، چون قرار معلوم رمز استثمار زن درهمین کارخانه نهفته است.
جامعه شناسی علمی بر آن است که شیوۀ تولید سرمایه داری روی احیای مستدام نیروی کار استوار است. احیای نیروی کار هم در وجود یک کارگر مشخص که پس از یک روزکار باید به تجدید قوای جسمانی و فکری خود برای روز بعدی کار آماده شود و هم در وجود نسل بعدی کارگران که در وجود کودکان خانواده های زحمتکش تمثیل مییابد. بدین گونه تجدید نیروی کار برای چرخاندن نظام تولید سرمایه داری درچو کات خانه صورت میپذیرد. هم در وجودِ کارگری که خسته ازکار برگشته است و هم در و جودِ کودکانی که کارگران سالهای بعدی خواهند بود. بخش عظیم معاش زحمتکشان در راه تجدید همین نیروی کار برای کارفرما مصرف میشود!!
مسألۀ مهم در این است که جایگاه کارِ زن درخانه در پروسۀ تجدید نیروی کارمولد کدام است؟ اقتصاد سنتی و بینش حاکم درجوامع طبقاتی کارخانه گی زن را چیزی کاملاً بیگانه از کارمولد اجتماعی تلقی میکنند. تیوریسینهای فیمینیست برعکس ثابت میسازند که کار زن درخانواده (نانپزی، رختشویی، رسیده گی به کودکان و دیگر امور منزل) جزیی از کاریست که برای تجدید نیروی کار مولد مرد خانواده به مصرف میرسد. پس به صورت مستقیم در ایجاد نیروی کارمولد سهم میگیرد. از سوی دیگر میدانیم که کشف بزرگ اقتصاد سیاسی مُدرن این است که «نیروی کارمولد» را به حیث یک کالا یا «مال التجاره» مطرح میکند که دارای ارزش است. این طرح ثابت میسازد که کارِ زن مستقیماً باعث ایجاد ارزش (یعنی نیروی کارمولد) میگردد. پس کارِ زن در خانواده، یک کارتولیدیست! اما برعکس کارِ مرد که در بدل مزد فروخته میشود، کارِ زن بدون مزد «فروخته» میشود! از این دیدگاه اگر یک مرد زحمتکش، بردۀ نظام تولیدی مبتنی به طبقات است، زن برده تر از مرد خانواده است، چون کار مولدش فاقد مزد است. کارِ زن، کار رایگان است. زن بردۀ مطلق تمام نظام های تولیدی مبتنی بر استثمار نیروی کار مولد است! پس رفع  نظام  تولیدی استثماری درمقیاس جامعه برای رهایی زن کافی نیست. آزادی زن زمانی کاملاً صورت خواهد پذیرفت که یا کارِخانه متوقف شود، یا دربدل آن مزد زن ازسوی چپاولگران نیروی کارمولد پرداخته شود.
برخی از اندیشه پردازان فیمینیست توضیح بالا را نمیپذیرند. آنان بر این اند که استثمار زن نی در چوکات نظام سرمایه داری، بل درچو کات «شیوۀ تولید خانواده گی» صورت میپذیرد که براساس پدرسالاری یا مردسالاری سازمان مییابد. در این شیوۀ تولید، مردان نی تنها کار زن، بل تمام زنده گی زن را تصاحب میکند. زن براساس موقعیت خود درخانواده، ناگزیر است تمام امور منزل را انجام دهد. وقتی زن در بیرون از منزل همانند مرد کارتولیدی میکند، باز هم امور منزل را به عهده دارد. یعنی درهر دوحالت (چی در بیرون کار کند، چی زن خانه باشد) کاری را انجام میدهد که فاقد مزد میماند.
در «شیوۀ تولید خانواده گی» دو طبقۀ اجتماعی عرض اندام میکند. طبقۀ مرد که استثمار میکند و طبقۀ زن که استثمار میشود. پس برای برهم زدن این نظام استثماری باید شیوۀ تولید خانواده گی را متلاشی ساخت.
2 - باز - تولیدِ نیروی کار
منظور از بازتولید نیروی کار درمقیاس کُل جامعه، همانا زادن، پروردن و آماده ساختن نسل بعدی زحمتکشان برای چرخاندن ماشین تولید است. اولی ترین مرحلۀ این روند همانا «به دنیا آوردن» نسلیست که بعدها به حیث صاحبان نیروی کار وارد بازارکار میشوند. زن براساس ویژه گیهای بیولوژیک خود نقش عمده را در این روند باز تولید به عهده دارد. بخشی از حیات زن وقف به دنیا آوردن نیروی کار آیندۀ جامعه میشود. از این دیدگاه زن نی تنها در احیای نیروی کار روزمرۀ مرد مورد بهره کشی قرار میگیرد، بل که برای به وجود آوردن نیروی کار جامعۀ یک نسل بعدتر نیز مورد استثمار واقع میشود.
زنده گی دهقانان افغانستان نمونۀ بارز این روند باز تولید نیروی کار است. نسل درنسل ثبات طبقاتی حفظ گردیده است. زمینداران مالکیت بر زمین را ازطریق وراثت (که اسلام آن را شکل ملکوتی و مقدس داده است) به فرزندان خود انتقال میدادند و دهقانان در روند باز تولید خویش، نسلهای جدید دهقانی را برای خدمت روی زمین آماده میساختند. دهقان ـ زنان افغان در طی قرون متمادی تحت استثمار دوگانۀ اقتصادی قرارگرفته اند، هم نیروی کارمردان شان را تجدید کرده اند وهم پرورش نسل بعدی دهقان را به عهده گرفته اند.
این بینش انقلابی گوشه های پنهان «تولید مثل» را نشان میدهد. فرزند داشتن نی تنها یک پدیدۀ غریزی و عاطفیست که گویا آرزوهای یک جفت را برآورده میسازد، بل یک پدیدۀ اقتصادی نیز است که تداوم نیروهای کارمولد جامعه را به عهده دارد. زنان زحمتکش، ناآگاهانه بهره دهان فردا را به دنیا می آورند !
3 - نقش ایدیولوژی و فرهنگ حاکم
تقسیم اجتماعی کار براساس جنس از یک سو و ویژه گیهای فیزیولوژیک زن درعرصۀ تداوم نسلها این پندار را به وجود آورده بود که گویا سهمگیری زن درعرصۀ تولید به طورطبیعی نسبت به سهمگیری مردان پایینتر است. تدوین نخستین ایدیولوژیهای طبقات حاکم نقش مرکزی را به مرد واگذاشت. ایدیولوژیهای حاکم تا امروز (به ویژه در اشکال مذهبی آنها) در واقعیت امر ایدیولوژیهای مردسالاری اند. وزنۀ فرهنگ و رسوم مرد سالاری چنان بوده است که ذهن خود زنان را نیز فرا گرفته است. همان گونه که ایدیولوژی حاکم دریک جامعه، ایدیولوژی طبقۀ حاکم است، به همان سان فرهنگ مرد سالاری، فرهنگ حاکم درجامعه است، یعنی از طریق خود زنان نیز تداوم مییابد.
برای برهمزدن شیرازۀ محکومیت زن به یک انقلاب عمیق فرهنگی  نیاز است.
آزاد ساختن زن از نگاه اقتصادی کافی نیست، باید تمام ذهنیت حاکم مردسالارانه را رفع کرد. برون کشیدن زنان از این ذهنیت بسنده نیست؛ باید به تجدید ذهنیت مردان نیز پرداخت. باژگونسازی ایدیولوژیک و فرهنگی در ذهن مردان مؤثرتر از باژ گونسازی ذهنیت زنان است. در واقعیت امر آزادی زنان از آزاد ساختن ذهن مردان از زیربار ایدیولوژیها و فرهنگهای فرتوت طبقات حاکم، آغاز میگردد. بشر نی تنها باید از استثمار اقتصادی رهایی یابد، بل باید طی یک انقلاب فراگیر فرهنگی ـ اندیشه یی به تجدید ارزشهای فرهنگی خود بپردازد؛ تنها این دگرگونیهای بُنیادی به رهایی زن از یوغ استثمار های عدیده خواهند انجامید.
نشر شده در شمارۀ 17 نشریۀ «آینده» (جوزای 1382 مطابق جون 2003)

No comments: