آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, August 27, 2018

خاطره در خاطر تاریخ افغانستان می‌ماند


حمیده میرزاد
فیلم «هزار و یک زن مثل من» اثر بانو صحرا مانی مستندى است که چهار سال زندگى «خاطره» را به تصویر می‌کشد. خاطره، زنى که سال‌ها مورد تجاوز قرار گرفته است، آن هم توسط مردى که می‌توانست مهربان‌ترین باشد.

جشنواره‌ی فیلم افغانستان در سویدن تندیس بلورین بهترین فلم مستند به انتخاب تماشاگران را به فلم «هزار و یک زن مثل من»، ساخته‌ی صحرا مانی و تندیس شهامت را به بانو خاطره، قهرمان این فلم اهدا کرد.
هزار و یک زن مثل من و ما چندین زن که روح ترک خورده‌ی خویش را زیر لباس‌های زیبا و آرایش‌های غلیظی پنهان کرده و به سالن تاریک سینما پناه بردیم، جایی که نه کسى می‌تواند اشک‌هایت را ببیند و نه تو نیشخندى را مى‌بینى. خاطره و سرگذشتش روح ترک خورده‌ی ما را ذوب و درد هزاران زن را به رگ‌های ما تزریق کرد.
تجاوز جنسی به محارم پدیده‌‌ی تازه‌ای نیست، اما فقط در دهه‌های اخیر است که حمایت از آزاردیدگان مطرح شده است. سه نقش اصلی در این جنایت هولناک رول بازی می‌کنند. آزارگر پدر خانواده است، آزاردیده دختر خانواده و نزدیک‌ترین خویشاوند نسبی که غالباً مادر خانواده است، ولی در این مورد خاص دو کودک را ملاقات می‌کنیم که خاطره مستاصل است که فرزند بخواندشان یا خواهر و برادر؟
صحرا مانی در  فلم «هزار و یک زن مثل من» توانسته است حس قربانی تجاوز و خانواده‌اش را به خوبی به تماشاگر منتقل کند و مشکلاتی را که جامعه‌ی سنتی افغانستان بر سر راه زندگی خاطره و خانواده‌اش قرار داده است را نشان دهد. با این‌که هیچ صحنه‌ای از آزار جنسی در این فلم نمایش داده نشده، ولی تماشاگر خوب می‌تواند بفهمد که آزارگر از استراتیژی خشونت برای مبادرت به آزار جنسی استفاده کرده است. حربه‌ی زور یکی از رایج‌ترین شیوه‌های برقراری رابطه‌ی جنسی با محارم است. آنچه یادآوری این اجبار را برای قهرمان فلم سخت‌تر می‌کند، همین شکنجه‌هاست. در صحنه‌های بسیاری از فلم بغض راه گلوی خاطره را می‌بندد و اشک‌هایش، گونه‌های جوانش را تر می‌کند.
یکی از ویژگی‌های خانواده‌هایی که بستر آزار جنسی هستند، فقدان ارتباطات سالم میان اعضای خانواده است. پدر در این خانواده‌ها با دخترش ارتباط عاطفی ندارد، مگر در گرو رابطه‌ی جنسی. می‌توان گفت این اغوای عاطفی یا به نوعی یک معامله است. بنابراین گاه این دختران باور می‌کنند که تنها از این راه قادر اند توجه و محبت پدر را جلب کنند. آزاردیدگان یا باید خواسته‌ی آزارگر را بپذیرند یا پیهِ از دست‌دادن محبت پدری و خشونت مضاعف را به تن بمالند. خشونت در خانواده‌ی خاطره نیز ‌حرف اول را می‌زند. واکنش آزاردیده نسبت به وقوع آزار جنسی سال‌های سال جز سکوت نبوده است. چگونه می‌توان سکوت خاطره را زیر سوال برد، وقتى نمی‌توان حتا لحظه‌ای خود را به جاى او قرار داد. سکوت چند ساله‌ى خاطره سوال‌برانگیز می‌شد اگر بانو مانی نگاه ملتمسانه‌ى مادر و خشم برادر، کاکا و همسایگانش را به تصویر نمی‌کشید. با دیدن این‌ها قدرت بیننده به زیر صفر سقوط می‌کند.
مادران نمی‌خواهند نسبت به آزار جنسی محارم به دختران‌شان واقعیت را بپذیرند و نخست با ناباوری واکنش نشان می‌دهند. حتا گاهی به دختران‌شان اتهام دروغ‌گویی می‌بندند. مادران مستقل معمولاً واکنش عاقلانه‌تری خواهند داشت، ولی چنین مادرانی در افغانستان در اقلیت مطلق قرار دارند. مادر خاطره سال‌ها ناراحتی را تحمل می‌کند. او به دلیل ترس از پیامدهای آن، ترس از آبروریزی، ترس از شکستن حریم خانواده و از همه مهم‌تر، فقدان حمایت‌های مالی لب به اعتراض نمی‌گشاید. وابستگی اقتصادی احتمالاً مهم‌ترین دلیل سکوت است. خاطره‌ی آزاردیده مادرش را بسیار شکننده و ناتوان می‌‌بیند؛ زنی که حقوقش توسط پدر لگدمال شده است. مادری که حتا نمی‌تواند از خودش مراقبت کند: «دلم برای مادرم می‌سوزد یک عمر زجر کشیده و زجر کشیده… . مادرم اگر می‌توانست، کاری برای خودش می‌کرد.»
وقتی خاطره و مادرش سکوت چندساله را می‌شکنند، فصل غم‌انگیزتر زندگی‌شان شروع می‌شود. کوچ‌کشی هر هفته‌ى خانواده‌ى خاطره نشانى از مشکلاتی است که مردم ما با باورهاى سنتى خود براى یکدیگر ایجاد مى‌کنند. چه بسا ترس از داغ ننگ در جامعه‌ای که قربانی را مقصر می‌داند، یکی دیگر از دلایل این سکوت طولانی بوده است. عملکرد سازمان‌های دولتی مانند وزارت‌های عدلیه، صحت و آموزش پزشکی بسیار ضعیف و غیرعادلانه بوده است. سازمان‌هایی که در زمینه‌ی زنان و خشونت کار می‌کنند، آن‌قدر که هیاهو دارند، در عمل قوی نیستند. خاطره هر باری که برای پیگیری پرونده‌اش می‌رود، غمگین و ناامید اشک می‌ریزد. در این میان، زن پر تلاشی مانند صحراست که خاطره را زیر بال‌های محبتش امنیت می‌بخشد، پرونده‌اش را دنبال می‌کند، مستند می‌سازد و خاطره و کودکانش را از جهنمی که محرمش برایش ساخته، رهایی می‌بخشد. زنان می‌توانند برای یکدیگر نماد قدرت و تکیه‌گاه باشند.
هشت صبح

No comments: