بگذر و در حريم دل رنج قدم دوباره کن
آب برآتشم مزن سوختنم نظاره کن
دست بکش به موی من، ای همه آرزوی من
مزرع سبز سينه را شعله ور از شراره کن
وصل نجويم ازشبت،عشق نبويم از لبت
تا به سحر ورق بزن زخم دلم شماره کن
گوش بده به نای دل، مالک دل خدای دل
تيشه نزن به پای دل، بلکه حصار پاره کن
شکوه از اين هوا مکن، جز درعشق وامکن
دست مرا رها مکن، راه نما و چاره کن
هـيچ نمانده چاره ام، از شب بی ستاره ام
تشنه ی يک اشاره ام، باز بيا اشاره کن
No comments:
Post a Comment