حمیده میرزاد
دیوانهگان شعر ز جنس کبوتر اند
در شهر پر قفس همه با عشق میپرند
این شاعران عاشق آنسوتر از خدا
از زاهدان شبزده صد چند بهتر اند
حمیده میرزاد
در شهر پر قفس همه با عشق میپرند
این شاعران عاشق آنسوتر از خدا
از زاهدان شبزده صد چند بهتر اند
حمیده میرزاد
بسیاری از آثار هنری به این دلیل ارزش هنری دارند که قادر اند در عمق به یک رفتار جنسیتی کلیشهشده در سطح اجتماع اعتراض کنند و همزمان با آن در سطح، به فرم جدیدی از اثر هنری در آثار شان برسند. وقتی به کلمهی عصیان در شعر زنان برمیخوریم به ناگاه شعر فروغ فرخزاد را به یاد میآوریم که در این باب سخن بسیار گفته شده است.
و اما زنان شاعر افغانستان در کجای این عرصه ایستاده اند و چه قدر توانستهاند تابوها را بشکنند؟
زن در افغانستان خود یک تابو است. تابویی که به آسانی نمیتوان از آن گذر کرد. شعر زن در افغانستان بعد از دورهی طالبان که لکهی ننگی در تاریخ ماست میرود تا کم کم خودسانسوریها را کنار بگذارد.
شعر زنانه مانند زنی است که از هر انگشتاش یک هنر میبارد. هر شاعر سبک و سیاق مخصوص به خود را دنبال میکند و با توجه به شرایط متفاوت فرهنگی، اجتماعی و احساسی آثار متفاوتی را ارایه میدهد.
در اشعار اکثر بانوان شاعر افغانستان رویکردهای احساسی- عاطفی را به وضوح میتوان دید و این متعلق به شاعر خاصی نیست چون ذات زنانه ایجاب میکند که هر سخن دریچهای باشد به سوی عواطف و حساسیتهای زنانهگی. در کنار این، رویکرد انتقادی در اشعار بانوان امروز پررنگتر شده است.
و اما زنان شاعر افغانستان در کجای این عرصه ایستاده اند و چه قدر توانستهاند تابوها را بشکنند؟
زن در افغانستان خود یک تابو است. تابویی که به آسانی نمیتوان از آن گذر کرد. شعر زن در افغانستان بعد از دورهی طالبان که لکهی ننگی در تاریخ ماست میرود تا کم کم خودسانسوریها را کنار بگذارد.
شعر زنانه مانند زنی است که از هر انگشتاش یک هنر میبارد. هر شاعر سبک و سیاق مخصوص به خود را دنبال میکند و با توجه به شرایط متفاوت فرهنگی، اجتماعی و احساسی آثار متفاوتی را ارایه میدهد.
در اشعار اکثر بانوان شاعر افغانستان رویکردهای احساسی- عاطفی را به وضوح میتوان دید و این متعلق به شاعر خاصی نیست چون ذات زنانه ایجاب میکند که هر سخن دریچهای باشد به سوی عواطف و حساسیتهای زنانهگی. در کنار این، رویکرد انتقادی در اشعار بانوان امروز پررنگتر شده است.
انتقاد از وضعیت اجتماع و فشارهای حاکم بر قشر زن
به عنوان مثال لیمه آفشید شاعر جوان ما معضل اجتماعی خیابانآزاری را اینگونه مورد انتقاد قرار داده است:
در میروی از ساحت خانه، که کوچه را سگمست دیوانه، چون سایهای افتاده دنبالت
یک سر دو صد سودا و سردردی، که کوچهها را هرزه میگردی، و لشکری دل داده دنبالت
یا بانو راحله یار از قتل و خونریزی در افغانستان اینگونه انتقاد میکند:
سر تو بریده طالب سر من بریده اندوه
به کجا برم شکایت وطنی که سر ندارد
گاهی اعتراضات فقط نسبت به فرهنگ و محیط اطراف نیست؛ بلکه شکوههای عاشقانه یک عاشق در برابر معشوقهاش را میگوید.
صنم عنبرین مینویسد:
صدای گریههایم در غروب سرد یادت هست؟
که میگفتم: مرو، اینجا بمان نامرد! یادت هست؟
مرا ویران رها کردی میان گردباد آه
صدایی را که میگفتم: بیا برگرد یادت هست؟
رویکرد جنسیتی یکی دیگر از شاخصههای شعر زنان افغانستان است. در اکثر اشعار زنان اشاره به جنسیت شاعر نقطهی بارز شعر است. البته در این رویکرد از نظر رفتاری کمتر توجه شده و در مورد جنسیت فزیکی بسیار سخن گفته شده است.
شاعران اندکی در این مورد کار کردهاند. کریمه شبرنگ از بانوانی است که سعی کرد تابوها را بشکند و بی پرده به حسهای زنانهای میپردازد که شاعران دیگر از گفتن و پرداختن به آن پروا داشته اند.
آری میشود به بیهودهگی تن داد
و با کسی که باورش نداری
در انتهای اتاق نشست
ساعتها گیسوانت را روی دستانش گذاشت
در فشار بازوانش مُرد
محیط افغانستان محیط بستهای است که پر از جنجال و تنش است و کمتر زنی جرات این را دارد که از خودسانسوری دست بکشد. بانو شبرنگ در پی چاپ کتاب اولاش مجبور شد از خانهی پدریاش دل بکند و به کابل نقل مکان کند. او مشکلات بسیاری را به جان خرید تا بتواند تابوی زن بودن را در افغانستان بشکند. جان کلام اینکه زنان شاعر ما راه درازی در پیش دارند تا در تاریخ زبان و ادبیات ما نامهایی چون فروغ فرخزاد ثبت شود.
سخن آخر اینکه خودآگاهی سبب عصیان است. تا خود را نشناسیم و منیت خویش را درنیابیم عصیانی از ما سر نخواهد زد. بزرگترین ارزشهای انسانی که انسان با آن شروع میشود امکان نفی است، امکان عصیان است. دانشمند جاهل بودن، تحصیلکردهی بی شعورماندن و لقبهایی که لاریها هم نمیتوانند سنگینیاش را حمل کنند، برای ما راهکار نمیزاید. این فهم و آگاهی و احساس مسوولیت است که میتواند یک حرکت تاریخی را شکل دهد عالم شدن؛ اما جاهل ماندن خطر بزرگی است.
در میروی از ساحت خانه، که کوچه را سگمست دیوانه، چون سایهای افتاده دنبالت
یک سر دو صد سودا و سردردی، که کوچهها را هرزه میگردی، و لشکری دل داده دنبالت
یا بانو راحله یار از قتل و خونریزی در افغانستان اینگونه انتقاد میکند:
سر تو بریده طالب سر من بریده اندوه
به کجا برم شکایت وطنی که سر ندارد
گاهی اعتراضات فقط نسبت به فرهنگ و محیط اطراف نیست؛ بلکه شکوههای عاشقانه یک عاشق در برابر معشوقهاش را میگوید.
صنم عنبرین مینویسد:
صدای گریههایم در غروب سرد یادت هست؟
که میگفتم: مرو، اینجا بمان نامرد! یادت هست؟
مرا ویران رها کردی میان گردباد آه
صدایی را که میگفتم: بیا برگرد یادت هست؟
رویکرد جنسیتی یکی دیگر از شاخصههای شعر زنان افغانستان است. در اکثر اشعار زنان اشاره به جنسیت شاعر نقطهی بارز شعر است. البته در این رویکرد از نظر رفتاری کمتر توجه شده و در مورد جنسیت فزیکی بسیار سخن گفته شده است.
شاعران اندکی در این مورد کار کردهاند. کریمه شبرنگ از بانوانی است که سعی کرد تابوها را بشکند و بی پرده به حسهای زنانهای میپردازد که شاعران دیگر از گفتن و پرداختن به آن پروا داشته اند.
آری میشود به بیهودهگی تن داد
و با کسی که باورش نداری
در انتهای اتاق نشست
ساعتها گیسوانت را روی دستانش گذاشت
در فشار بازوانش مُرد
محیط افغانستان محیط بستهای است که پر از جنجال و تنش است و کمتر زنی جرات این را دارد که از خودسانسوری دست بکشد. بانو شبرنگ در پی چاپ کتاب اولاش مجبور شد از خانهی پدریاش دل بکند و به کابل نقل مکان کند. او مشکلات بسیاری را به جان خرید تا بتواند تابوی زن بودن را در افغانستان بشکند. جان کلام اینکه زنان شاعر ما راه درازی در پیش دارند تا در تاریخ زبان و ادبیات ما نامهایی چون فروغ فرخزاد ثبت شود.
سخن آخر اینکه خودآگاهی سبب عصیان است. تا خود را نشناسیم و منیت خویش را درنیابیم عصیانی از ما سر نخواهد زد. بزرگترین ارزشهای انسانی که انسان با آن شروع میشود امکان نفی است، امکان عصیان است. دانشمند جاهل بودن، تحصیلکردهی بی شعورماندن و لقبهایی که لاریها هم نمیتوانند سنگینیاش را حمل کنند، برای ما راهکار نمیزاید. این فهم و آگاهی و احساس مسوولیت است که میتواند یک حرکت تاریخی را شکل دهد عالم شدن؛ اما جاهل ماندن خطر بزرگی است.
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment