به کارم ادامه میدهم
دخترکی نوجوان بودم که قدمهایم به اجتماع افغانستان رسید. کار را در رسانه آغاز کردم. هم درس میخواندم، هم کار میکردم و هم یک دختر بودم. وقتی میگویم یک دختر بودم، سه نطقه پشت آن بگذارید. شروع
کردم از کار با برنامه کودک و تا جدیترین برنامههای ادبی. جوان بودم و سرم گرم کار و روزگار بود. آهسته آهسته تندبادهای جامعه وزیدن گرفت. یادم هست پله به پله پیش میرفتم و این وزشهای درداندود با من بودند. به یکی از رسانههای معتبر افغانستان راه یافتم. در حاشیه سالهای تلاش و کار، زخمی روز تا روز ناسور میگشت؛ زخمی دردناک، زخمی که هویت من بود، حق من بود: کار کردن یک دختر در رسانه!
به خانوادهام تاختند، اما نام آن روزها مقاومت بود؛ مقاومتی که پدر همسنگرش بود و مادر جراحتها را مرهم میبست. من با تمام خستگیهای تلنبارشده یک دختر روی شانههایم رفتم و تا اینجا رسیدم.
حاشیههای زندگی یک دختر خبرنگار در جامعهای که میزان ایمان مردمش گاهی با پس و پیش شدن روسری یک زن اندازه میشود، سخت نیست بلکه جانکاه است. بارها افتادم و برخاستم . تلاش کردم پلی مستحکم بزنم میان یک خبرنگار دختر اینجایی و مردمی که سخت در لایههای سنتهای عجینشده اینجا، زندگی کردهاند. دستهای زیادی کوشید تا در ریشه خشکم کنند.
آگاهسازی تودههایی که فقط «سیاه سر» میشناسند و مبارزه با ارزشهای ننگینشان که لایهبهلایه در ذهنشان اسفالت شده، کار آسانی است. طرفت معلوم است و مبارزهات آشکارا… اما در این سالها آن چه بیشتر از همه نیرویم را روی خودش متمرکز کرده، جنگیدن با چهرههای نکتاییپوش و به ظاهر روشن بوده است. مبارزه با عقل ناقص برخی که خود را عقل کل میدانند، بسیار دشوار است. این مبارزه انرژی تمام گزارشها و کارهایت را میطلبد. مبارزه با نکتاییپوشی که از ژست عکست، یا لبخند روی لبت، دامنت را قضاوت میکند، بسیار سخت است.
کافی است زن باشی و این خودش دشواری بزرگ است و سالها باید برای هویت و حق مسلمت بجنگی. دشواریهای کار خبرنگاری و زن بودن ساده نیست، اینجا ریسک میخواهد و حمایت. امروز من امیدوارتر از هر روز به نسل خودم ایمان دارم: نسل قلم و ایستادگی. برای این نسل مبارزه حرف اول است نه جنسیت.
ما اینجا به زندگی رنگ دیگری دادهایم و حالا این دیوار روبه ایستادگی و آهنین شدن است. دیگر کسی حق قضاوت را از نوک چادرهایمان ندارد، چون مانسل تغییریم و من به مردمان روزگار خودم به شهروندانی که میشناسم ایمان دارم. حالا صدایم خالی نیست و گاهی من صدای او هستم و گاهی او صدای من. من به این روزگار امیدوارم. حالا روزگار مردمان پوشالی که از تعفن اندیشههایشان روزگاری قامتها شکست و ریخت، از بین رفت. هرچند ایستادگی و رفتن، افتادن دارد، تامل و تحمل دارد اما زیباست به هر رویش. زمان آن گذشته است که فرخندهها در زیر پاها لگدمال شوند؛ چون فرخندههای دیگر اینجا جاریاند. 8 صبح.
به خانوادهام تاختند، اما نام آن روزها مقاومت بود؛ مقاومتی که پدر همسنگرش بود و مادر جراحتها را مرهم میبست. من با تمام خستگیهای تلنبارشده یک دختر روی شانههایم رفتم و تا اینجا رسیدم.
حاشیههای زندگی یک دختر خبرنگار در جامعهای که میزان ایمان مردمش گاهی با پس و پیش شدن روسری یک زن اندازه میشود، سخت نیست بلکه جانکاه است. بارها افتادم و برخاستم . تلاش کردم پلی مستحکم بزنم میان یک خبرنگار دختر اینجایی و مردمی که سخت در لایههای سنتهای عجینشده اینجا، زندگی کردهاند. دستهای زیادی کوشید تا در ریشه خشکم کنند.
آگاهسازی تودههایی که فقط «سیاه سر» میشناسند و مبارزه با ارزشهای ننگینشان که لایهبهلایه در ذهنشان اسفالت شده، کار آسانی است. طرفت معلوم است و مبارزهات آشکارا… اما در این سالها آن چه بیشتر از همه نیرویم را روی خودش متمرکز کرده، جنگیدن با چهرههای نکتاییپوش و به ظاهر روشن بوده است. مبارزه با عقل ناقص برخی که خود را عقل کل میدانند، بسیار دشوار است. این مبارزه انرژی تمام گزارشها و کارهایت را میطلبد. مبارزه با نکتاییپوشی که از ژست عکست، یا لبخند روی لبت، دامنت را قضاوت میکند، بسیار سخت است.
کافی است زن باشی و این خودش دشواری بزرگ است و سالها باید برای هویت و حق مسلمت بجنگی. دشواریهای کار خبرنگاری و زن بودن ساده نیست، اینجا ریسک میخواهد و حمایت. امروز من امیدوارتر از هر روز به نسل خودم ایمان دارم: نسل قلم و ایستادگی. برای این نسل مبارزه حرف اول است نه جنسیت.
ما اینجا به زندگی رنگ دیگری دادهایم و حالا این دیوار روبه ایستادگی و آهنین شدن است. دیگر کسی حق قضاوت را از نوک چادرهایمان ندارد، چون مانسل تغییریم و من به مردمان روزگار خودم به شهروندانی که میشناسم ایمان دارم. حالا صدایم خالی نیست و گاهی من صدای او هستم و گاهی او صدای من. من به این روزگار امیدوارم. حالا روزگار مردمان پوشالی که از تعفن اندیشههایشان روزگاری قامتها شکست و ریخت، از بین رفت. هرچند ایستادگی و رفتن، افتادن دارد، تامل و تحمل دارد اما زیباست به هر رویش. زمان آن گذشته است که فرخندهها در زیر پاها لگدمال شوند؛ چون فرخندههای دیگر اینجا جاریاند. 8 صبح.
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
![]() |
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment