آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, February 22, 2015

پژوهشي درعجايب سي گانه افغانستان

قسمت سوم - تحقيق وپژوهش استاد (صباح)
براي اولين بارخواستم عجايب سي گانه تاريخي ، باستاني وديدني کشور را جمع آوري، تحقيق وپژوهش مستند نموده براي معلومات نسل جديد معرفي نمايم واين سي گانه شامل بناهاي هاي تاريخي ، معماري هاي بي نذيروآثارباارزش وباستاني ميگردد.
 
21- غزنه پایتخت جهان اسلام
شهر غزنی، در جنوب افغانستان طی مراسمی ویژه رسما به عنوان پایتخت فرهنگ و تمدن جهان اسلام در آسیا، در سال ۲۰۱۳ میلادی، نامگذاری شد. غزنی در سال ۲۰۰۷، از سوی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی کشورهای اسلامی (ایسسکو) به عنوان مرکز فرهنگ و تمدن جهان اسلام برای سال ۲۰۱۳، انتخاب شد.عصر پادشاهان هنرپرور و فرهنگ دوست غزنوی یکی از برهه های بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ کهن و معاصر غزنی پنداشته می شود. در این دوره صد ها عارف، فقیه، شاعر، ادیب و دانشمند از سرزمین های مختلف رو به غزنه آورده و در پرتو تشویق سلاطین آن دیار به ایجاد آثار وزین پرداختند که نه تنها معارف آن عصر بلکه فرهنگ و زبان پارسی دری را برای همیش گهربار و آگنده از محتوا ساختند.فردوسي طوسي، فرخي سيستاني، عنصری بلخی، عسجدی مروزی، سمرقندی، کسایی مروزی، ابو ریحان البیرونی، ابوالفضل بیهقی و ده ها اديب و سخنور ديگر همه با خلقت آثار گرانبهایی که تا امروز مثل و مانندی ندارد غزني را به مرکز تمدن شرقی و اسلامی مبدل کردند. هرگوشۀ آن شهر اقامتگاه خواجه یی و هر کوچه اش جایگاه مکتب و مدرسه یی گردید. این شهر زمانی هزار مدرسه داشته و مرکز تجمع دانشمندان بسیاری بود که بیشترینه به ترویج دین، فرهنگ، شعائر و سنن اسلامی می پرداخته اند، از اینرو غزنی به صفت یکی از مراکز عمده و حایز اهمیت در گسترش دامنۀ اسلام در جهان تلقی می شود. گنبد ها، مناره ها و زیارتگاه های غزنی هر چند امروزه توجه چندانی به آن صورت نمی گیرد، حکایه گر یک دورۀ شگوفای علم، عرفان، هنر، ادب، صنعت و مدنیت است.بسیاری از ریخت های شعری و آثار ماندگار در ادبیات پارسی دری زیر سایه جریان فرهنگی تمدن غزنی زاده شده است. آثار بوعلی سینای بلخی، شهکار های ادبی عنصرالمعالی کیکاووس و ابوسعید ابوالخیر، ابداع گری های منوچهری، تاریخ مسعودی ابوالفضل بیهقی، شاهنامۀ فردوسی و صد ها اثر دیگر از عارفان و شاعران عصر غزنویان و دوره های واپسین آن داشته هایی اند که بازتاب دهندۀ فرهنگ و تمدن، ژرف و شیوای کهن غزنی است. (۱)اندیشمندان آن عصر چون ابوریحان البیرونیُ فردوسی ُ ابوالفضل بهیقیُ سنایی غزنوی ُ مسعود سعد سلمانُ عنصری سیستانیُ و فرخی سیستانی درهمین شهر به نبوغ علمی و ادبی رسیدند و فرهنگ ادبی فارسی را به شگوفانی رسانیدند. همچنان مقبره سلطان محمود غزنوی ُ میناره های غزنیُ قصر سلطان محمود غزنوی ُ مقبره سبکتگین «پدرسلطان محمود» مقبره سنایی غزنویُ ُ مقبره ابوالریحانی البرونی ُ تپه سردار ُ باغ صد هزار و یا صد هزاره ُ باغ محمود غزنوی ُ باغ هزار درخت « که ساخته شخص سلطان محمود بود» و باغ پیروزی در این شهر با عظمت موقعیت داردهرگاه از آثار فلاسفه و دانشمندان آن عصر یاد آور شویم اتفاقات ادبی بعضی از مضامین پردازی ُ در تاریخ ادبیات دری تکرار نشدنی پدید آمده است. با چند نمونه مختصر میتوانیم عظمت و بزرگی ادبیات رادر دوره غزنویان در شهر غزنه دریابیم. ابوسعید ابو الخیر نخستین شاعر فاسی زبان بود که محتوای عرفانی و تصوف را در شعر وارد کرد.این عارف گرانقدر از همین جهت برسنایی ُ فریدالدین عطار و مولانای بلخ پیشنه ابتکارات تاریخی و ادبی دارد.سنایی غزنوی در عصر غزنویان در بستر فرهنگ غزنه نیز افتخارات کمایی کرده است زیرا سنایی کسی بود که عرفان و تصوف را در غزل وارد نمود

مثنوی و مفاهیم عالی مدحی و اسلامی را با مفاهیم عمیق کلام اسلامی وارد غزل و مثنوی کرده است. انسجام و استحکام کلام ُ دقت بکار برد الفاظ و ترکیبات تازه و ایراد معانی را در اشعار سنایی قویتر از همگان می یابیم که تقلید از وی در کلام شعرای بسیار توانا کاری مشکل بوده استاز اینرو هر شاعر که به مضمون عرفانی نظرداشته از دیدگاه سنایی پیروی کرده و از ابتکارات سنایی سود جسته است اما نتوانسته است پا بر جای قدمهای سنایی بگذاردمسعود سعد سلمان که سوزناکترین اشعارش را در زندان عصر غزنویان سروده است این نمونه از آزادی های فرهنگی در زندان غزنویان میباشد. سعد سلمان یکی از برجسته ترین نمونه و بهترین شکوه فرهنگ و ادبیات غزنه است که بدان مفتخر باشیم. هکذا ابداعی منوچهری نیز یکی از شاعرای عصر غزنوی میباشد که مسمط را در قالبهای شعری درآورد و تا هنوز هم راه او را شاعرانی بعدی تعقیب میدارندُ مسمط سرایی نمونه دیگر ی در عصر پر شکوهی غزنه پدیدار گشت.هرگاه شهکار های ادبی فارسی  دري را ورق بزنیمُ در مییابیم که خلقت قالبهای و یااسلوب ابعاد گستره ادبیات در فرهنگ فارسی زبانان دوره غزنویان بوده است و به صدها نمونه مانند شهنامه فردوسی از همین عصر داریم. شهنامه این اثر گرانبهاء گنجینه یست که بهترین های تمدن فرهنگی عصر غزنه رادر بر دارد و یکی از حوزه های فلسفی نا شکافته ی میباشد که ایجاب تحقیقات جدید را نیز مینماید
دیوان فرخی سیستانی نیز یکی از شهکار های دیگریست که نمونه شکوه عصر غزنه را بیان مینماید و یا عنصری بلخی با اثر مشهور وامق و عذرا و همین طور خنگ بت و سرخ بت که در وصف تندیسهای شهمامه و صلصال بامیان سروده شده است شهکار های جاویدانه زبان و ادبیات فارسی دری عصر غزنویان است. هرگاه بیشتر در شکوهمندی این عصر دقت نمایم آثار گران سنگ از شاعران چون حسن غزنویُ ابوالفضل بستیُ ابورافع هروی و شمار دیگری آثار شان را در همین عصر سروده اندجهان اسلام بدون دلیل غزنه را پایتخت فرهنگی اسلامی نگفته اند زیرا نثر ها حامل محتوای علمی ُ فنی ُ فلسفیُ کلامی و نجومی نیز حاصل پر ارزش این دوره میباشد. مثال بزرگ در نثر ابوالفضل بیهقی و آثار قمیتی ابن سینا بلخی ُ قاموس نامه عنصر المعالی کیکاوس کشف المحجوب که تا اکنون یکی از منابع ارزشمند عرفانی و تصوف عصر محسوب میشود و یا ترجمه رساله قشریه که جامع ترین منبع برای مطالعات تصوف است در دروه غزنویان پدید آمده اندنصرالله منشی ُو مفصل مسکونه ُ ابوالفرج اصفهانی ُ صاحب بن عباد و دیگران در همین دوره آثار گران سنگ آفریدند. خرد فلسفی از فارابی شروع و با ابوعلی سینا ی بلخی در محراق رفت . هرگاه متوجه حجم وسیع تحقیقات در حوزه ادبیات ُ فلسفهُ نجوم ابعاد مختلفه و گسترده شعری شویم همه افتخارات دروه غزنویان میباشد. لقب دوره یی پایتخت تمدن اسلامی در سال ۲۰۱۳ میلادی در حالی به غزنی داده می شود که در سالیان اخیر توجه بسیار اندک و نا چیزی به آبدات و ساحات باستانی آن ولایت عطف شده است. آبدات گرانبهای تاریخی غزنی به دلیل بی توجهی در حال حال فروریختن و مبدل شدن به ویرانه است. از سویی هم وضعیت نا بسامان امنیتی به ویژه در ولسوالی های جنوبی آن ولایت مشکل دیگری است.هر چند این شهر صد ها شاعر، نویسنده، فیلسوف، کیهان شناس، عارف و ادیب را در آغوش خود پرورانده و جایگاه هزار مکتب و مدرسه بوده است، امروز دارای ۳۹ مکتب دولتی و ۱۱ مکتب خصوصی است. یگانه پوهنتون غزنی در سال ۱۳۸۸ راه اندازی شد که در تنها دو یا سه رشتۀ محدود تدریس می شود. در سال ۲۰۱۰ پس از مدت های دراز یک کتابخانه عمومی به کمک مالی ایالات متحده در غزنی گشایش یافت.از مکان های تاریخی و دیدنی غزنی می توان از ارگ غزنی، منارههای غزنی، قصر سلطان مسعود غزنوی، مقبرۀ سبکتگین "بنیانگذار دودمان غزنوی، مقبرۀ سلطان محمود غزنوی، مقبرۀ سنایی غزنوی، تپه سردار، باغ پیروزی، باغ هزار درخت و ده  ها مکان دیگر نام برد.
22- بند امیر(بامیان)
بندامير با ارتفاعى نزدیک به ٣٠٠٠ متر، در طول وادى رودخانه‌اى كه نام خود را از آن مىگيرد، امتداد دارد. این ولسوالی شامل چند قریه در امتداد دره بند امیر است، و با سه گذر گاه صعب العبور قابل دسترسى است: گذرگاه شهيدان (٩٩٤٥ پا)، گذرگاه شيبرتو (١٠٢٣٥ پا) و خان كوتل (١١٦٦٠پا).بند امیر دارای ٦ بند آبگردان است و آب آن از چشمه اى معروف به نام كپرك كه تقريبأ ٩ مايل ازبندامير فاصله دارد سرچشمه مى گيرد: بند غلامان، بندذوالفقار,بندپنير, بند قنبر، بند پودينه وبند هیبت که کاملاً توسط دیوارهای اعجاب آور سنگی شیب دار تراورتن احاطه گردیده است بزرگترین جهیل این ساحه بند ذوالفقارکه ٤٩٠ هکتار زمین را احاطه کرده .وكوچكترين جهيل جهيل غلامان كه سه چهارم يك مايل طول دارد است زيباترين و عميق ترين جهيل دربين انها جهيل هيبت است كه تقريبا ٢ مايل طول و٥٠٠ يارد عرض دارد وازنظربزرگى سومين جهيل است كه با زمينمه ى تپه هاى عقيم و لايزرعى با آبى به رنگ ياقوت سبز, كه صحنه ى خارق العاده رابه نمايش مى گذارد.بند پنير , بلافاصله در زير بند ذوالفقاركه تقريبأ ١٥٠ يارد عرض دارد و با ديوارى سفيدى چون پنير كه زيبايى خاصى دارد است . آب زلال بند امیر، جهانگردان بسیاری را به خود جلب کرده است .در بند امیر حیوانات و پرندگان زیادی دارد، وحیوانات وحشی این ساحه عبارتند از گوسفند کوهی، آهو، گرگ و روباه و همچنین حیوانات دم دراز مانند موش کوهی نیز در این ساحه دیده شده است ولى ازنظرماهى شهرت ويژه اى بنداميردارد مخصوصأ ماهي هايى كه به رنگ زرد طلايى و به اندازه ى قابل توجهى اند و در محل به چوش chush معروف اند . مناظر زیبا، دلپذیر و دلچسب این ساحه دولت مرکزی را واداشت تا بند امیر را بعنوان اولین پارک ملی در افغانستان اعلام کند ،این بند یکی از عجایب طبیعی افغانستان به حساب می آید.ساحه پارك ملی بند امیر ۷۵۰۰۰ هكتار زمین را شامل می شود.
هر چند بند "امیر" به خاطر زیبایی های طبیعی اش، در برج جوزای 1388به عنوان اولین پارک ملی شناخته شد، ولی هنوز هم مورد توجه مسئولان کشور قرار نگرفته است.
این بند در هفتادوپنج کیلومتری شمال غرب شهر بامیان و در215 کیلومتری کابل، میان سلسله کوه های بابا و هندوکش واقع گردیده و از مجموعه بندهای نسبتاً کوچک به نام های پنیر، پودینه، بربر، ذوالفقار و غلامان شکل گرفته است.
برای دیدن بند امیر، باید زحمت حداقل سه ساعت (سرک كه ازباميان تا بند امير قراراست كشيده شود با هزینهء 63 ملیون دالر بانک انکشاف آسیایی و کشورجاپان تمویل و ازجانب شرکت کوریایی «سم اون» تحت احداث قرار داشته و در حال حاضر حدود 80% کار زیربنایی آن به پایه اکمال رسیده است.) مسافرت از مرکز بامیان الی ولسوالی یکاولنک كه در100 کیلومتری این شهر واقع است را متقبل شد. صبح وقت در بند امیر، هوا نسبت به سایرمناطق کشور سرد و درجه حرارت حدود 15+ درجه است درحالی که در حین حال جلال آباد درشرق کابل شاهد 35 + درجه می باشد.
در میان بامیانی ها، این روایت که این بند را حضرت علی ( ك ) خلیفه چهارم مسلمانان بنا نهاده است وجود دارد. آنان مدعی اند که علی (ك ) بعد ازمسلمان کردن پادشاه بربر، کشتن اژدهاي بامیان و بستن بند، دريك گوشهء ازاين مكان نماز شکرانه ادا نموده است. جای که امروزعدهء از مردم بومی به آن به عنوان قدمگاه حضرت علی (ك ) باور دارند و به  زیارت آن می آیند. درپله های در ورودي این اتاق 40 تا 50 عدد قفل آویخته شده كه توجه را به خود جلب می کند.
چرا رنگ آب بند امیرنیلگون است؟
عدهء ازگردشگران، رنگ نیلگون آب بند امیر را ناشی ازعمق زیاد آن قلمداد می کنند. به هرحال بامیان ازنقاط مرکزی کشور با  جاذبه های توریستی فراوان چون بند امیر، مجسمه های تخريب شدهء بودا،  شهرهای غلغله و ضحاک، ساحات باستانی و دره های سرسبزعاری ازآلودگی، می تواند یک بار دیگر صنعت توریزم یا جهانگردی را دراين ولايت پررونق نماید ولی این کار زمانی میسراست که دولت افغانستان و سازمان میراث های فرهنگی ملل متحد یا یونسکواقدامات جدی را دراین راستا عملا روی دست گیرند.
بند امير در ولسوالی یکاولنگ در ۷۵ كيلومتري شمال غرب ولايت باميان و در ۳۴ كيلومتري و لسوالي يكاولنگ قرار دارد. ساحه پارك ملي بند امير ۷۵۰۰۰ هكتار زمين را شامل مي شود. ارتفاع ناحيه مذكور از سطح دريا ۲۹۰۹ متر است. كه در طول البلد ۲۲-۱۱-۶۷ شرقي و عرضي البلد ۱۹-۴۹-۳۴ شمالي و درميان سلسله جبال هندوكش و بابا قرار دارد.  جهيل هاي هفت گانه بند اميرولايت باميان و ساحات اطراف آن به مساحت ۴۱ هزار هکتار به عنوان نخستين پارک ملي کشور در تاریخ ۳۰ جوزا سال ۱۳۸۸ افتتاح گرديد.
اين پارك ملي یکی از پنج میراث طبیعی جهان در قسمت بند و آبگیر است که در کشور های افغانستان، امریکا ، ترکیه ، چین و کانادا واقع است  ولی بند امیر ازمیان این بندها در درجه اول میراث های طبیعی قرار دارد چون آب فيروزه‌اي، لاجوردی و كريستالي آن در هیچ جای دنیا نیست.  سدهاي طبيعي بند امير و آثار معجزه‌آساي آن هميشه باعث حيرت بازديد كنندگان شده و ساكنان محل از گذشته‌هاي دور به دنبال منشأ ماورائي براي خواص معجزه‌آساي آن بوده و براي آن افسانه‌ها ساخته‌اند. در گذشته، بودا را سازنده اين سدها مي‌دانستند و پس از تشرف ساكنان محل به مذهب تشيع، آنان گمان كردند كه اين سد‌ها توسط حضرت امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ک) ساخته شده است. هنوز كه هنوز است بسياري از ساكنان اين محل چنين اعتقادي دارند. علت آن هم اين است كه آثار معجزه‌آساي اين آب غير قابل انكار است و كمتر كسي را مي‌توان سراغ داشت كه سري به اين آب زده باشد و از خواص شفابخش آن خاطره‌ها نقل نكند. ساكنان محل نتوانسته‌اند اين آثار را بدون انتساب به منبع غيبي باوركنند.
آنچه گفته شد مربوط به خواص خدادادي و جاذبه‌هاي طبيعي اين آب است. كشورهاي ديگر ميلياردها دلار صرف مي‌كنند كه چنين چيزي بسازند، و اين گنج ارزشمند به صورت طبيعي در افغانستان قرار دارد.
درافغانستان اين گنج ارزشمند همانند ساير منابع باارزش آن متروك و بلا استفاده است. اگر به بند امير برويد در كنار اين آب ذلال بجز مقدار اندكي گياه خودرو يا علف هرز، ديگر هيچ نوع گياهي را مشاهده نخواهيد كرد، بند امير شايد اولين پاركي باشد كه درخت و چمن ندارد. اگر مي‌خواهيد كويري را بر لب آب مشاهده كنيد به بند امير برويد. صحرايي خشك و لم يزرع كه در قلب آن آب زلال و گوارا همانند يك وصله نچسپ خود نمايي مي‌كند. اگر چنين مكاني در اختيار يك كشور ديگر قرار مي‌گرفت از آن بهشت مي‌ساخت. اما افسوس كه چنين گنجي دراختيار افغانستان است.
اگر به بند امير برويد علاوه برعجائبي كه از ديدن اين بند‌ها براي شما حاصل مي‌شود، كوهي ازغم و اندوه كه ناشي از حسرت بخاطر له‌شدن و نابود شدن منابع خدادادي توسط مسئولين ما است، شما را فرا خواهد كرفت.
23- قلعۀ تاریخى چهل برج یا برج چهل دختر بامیان
     
در تاریخ فولکلور مردم ما کلمه چهل ٬بار ها و به مناسبت های مختلف به کار رفته است . در داستان های شفاهی و تحریری از چهل دختران ٬ چهل دختر ٬ چهلستون ٬ چهل زینه و جهل برج وجهل چشمه و امثال آن در ذهن ما از کودکی باقی مانده است . مناظق و محلات مسکونی چون چهل دختران چهاردهی و چهل دختران بامیان اثار بدست امده است که نمایندگی از دختران پادشاه را دارند. به همین مناسبت امروز از چهل برج دختر بامیان صحبت میکنیم که با چه سرگذشت دست به گریبان است چهل برج بنایی است بزرگ و تاریخی که در منطقهء مربوط به قوم آبهء ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان واقع شده است. از نظر ساختمانی بنایی است محکم و پولادین که مرور زمان و گذشت روزگار نتوانسته آثار آن را به کلی از بین ببرد، بارانهای موسمی در امتداد زمان نتوانسته آن آثار عظیم و تاریخی را محو نماید.بنای تاریخی چهل برج بر روی تپهء وسیع و پهناوری ساخته شده که کوههای بلند " بابا" و " بند پیتاب" اطراف آن را محاصره نموده، منطقهء کلیگان در طرف شرق و منطقهء دهن مرغی در غرب آن واقع است، دریاچهء شفاف و زیبایی که از بند امیر سرچشمه می گیرد و در مسیر راه به صورت رود خانهء بزرگی در می آید و از کنار آن شهر، در بستر آرام خود در حرکت است که با برخورد به سنگ های اطراف گاهگاه آن را به زوزه و فریاد می کشاند، دریاچه ای که سالهای سال شاهد عظمت و ابهت این بنای تاریخی بوده است.با داخل شدن به قریۀ معروف به چهل بُرج، میتوان اندازه و پیچیدگی معماری قلعه را درک نمود. این قلعه نظر به معلومات باستان شناسان، از دوره غورى ها و یا احتمالاً از دورۀ بودیزم "کوشانیها" بجا مانده است. از ساختمان برج ها و نقاشی ها دیده میشود که مربوط دوره اسلامی نبوده است بناء این برج ها و دیوار ها در بالای تپهء وسیع از سنگ بنا شده و برجهای متعددی که با دیواره های ضخیم که بیش از چهل برج دیده می شود به صورت حلقه های زنجیر در اطراف تپه کشیده شده است. عرض دیوار های برجها و دیوار میدان وسیع آن طرف برجها، در حدود سه متر عریض است که از گل و سنگ های بزرگ ساخته شده است. در وسط تپه ساختمان زیبایی است با برج های بلند و خانه های زیبا که در آنجا محل و مسکن حکام وقت بوده که همواره از چهار طرف محافظت می شده و یک بخش از بناء چهل برج به دیوار عریض از سنگ احاطه شده که سور شهر گفته می شود. نظر به مطالعات انجام شده و متون تاریخی در مورد این محل که به چهل برج معروف است، در حقیقت بیش از سه صد برج در این جا وجود دارد. این برجها به شکل مختلف خورد و کوچک بر مبنای نیاز بانیان آن بناشده است. امروزشاید قسمت اعظم آن تخریب شده باشد، اما با دقت و تعمق می توان جاها و مکان برج های تخریب شده را دریافت. فعلاً بقایاى ٣۴ برج با ارتفاعات مختلف در حال سقوط و اضمحلال و نیز بعضاً با همان نقش و نگارهای اولیۀ خود به مشاهده میرسد.در بقایاى بعضی ازبرج ها که چند سال قبل توسط دفتر ایکوتوریزم تثبیت گردیده، نقش های مختلف مثل صورت انسان، ماروغیره دیده میشود. ایکوتوریزم، سه سال قبل با کمک مالی دولت نیوزیلاند در بامیان ایجاد شده و در جهت جذب توریزم، از جهت های مختلف کار میکند.زمانی که داخل مرکز برجها می شوی، هر طرف دروازه یی و راهی، انسان بیننده را به طرف خود دعوت می کند. از جمله چند دروازهء کلان تر به چشم می خورد. در داخل اطاق هایی که در زیر برج ها ساخته شده است، هیچ چیزی دیده نمی شود، سقف این خالیگاه ها (اطاق ها) به صور ت گنبدی (مقوس) ساخته شده اند، در پوشش سقف، ساختمان برج دخیل است، گو اینکه برجها را شکافته اند و خالی گاهی درست کرده اند، چنانچه کوه را وقتی بشکافی، شکل اطاق یا خالیگاهی را به خود می گیرد. اما زمانی که بیشتر گردش کنی، به سه اطاق کوچک و ظریفی که واقعاً به شکل اطاق نشستن درست شده است، بسیار نظیف و ظریف است، برمیخوری که بیانگر هنر معماری آن زمان است. در سقف و بغل دیوار این اطاق ها تصاویر بسیار زیبا و دلنشین به خامه سرخ رسامی و نقاشی شده است. تصاویر، زنان کمر باریکی را در حال رقص نشان می دهند، که پیاله هایی در دست دارند و به کسی که در برابر آنان روی تختی نشسته است، تعارف می کنند. البته تصویر شخص روی تخت، با بسیار مشکل قابل دید است، زیرا در اثر ملامست زیاد، نا خوانا شده است. در یکی از این اطاق ها، یک نقاشی دیده می شود، که احتمالاً او پادشاهی مقتدری بوده است، مردان چندی اطراف او ایستاده اند، و رقاصه هایی جلو رویش در حال رقص اند. در قسمت هر دو بازوی این شخص تصویر دو مار کوچک و زیبا رسم شده است. گو اینکه این مارها از شانه های مرد روئیده اند.اما در بارهء اینکه از اسم و نسب و شهرت این شخص و تصاویر دیگر علامت و نشانی پیدا باشد، چیزی وجود ندارد. فقط در السنهء عوام، این تصویر، مربوط به ضحاک است که داستان آن را در قسمت " چهل برج در باور مردم ذکر می کنیم".همین گونه تصاویر و نقوش دیگری هم در این اطاق ها به نظر می خورند اما بسیار به مشکل و دقت می توان آنها را دید. از این نقاشی ها مسوولان اطلاعات و فرهنگ بامیان و باستان شناسان، چنین برداشت دارند که قلعه به دورۀ قبل از اسلام برمیگردد.در اطراف ستدیوم، دیوارهاى ضخیم و به ارتفاع حدود نیم الى یک متر نیز جلب توجه میکند، که به مرور زمان رو به خرابى گذاشته و به گفتۀ مدیر آبدات تاریخى بامیان، آنهم در معرض نابودی قرار دارد.مسول فرهنگی بامیان علاوه کرد: ارتفاع تپه اى که چهل برج در آن واقع است، از سطح منطقه و دریای همجوار، به ١٢٠ متر می رسد و چاهى که در بین قلعه وجود دارد، شاید از آن به عنوان انبار و ذخیره خانه استفاده میشده است. این چاه ، شبیه زیر زمینى است که به شکل زینه از سطح زمین پایین رفته؛ اما به علتى که خاک، زینه ها را پُر کرده، طول این زیرزمینى مشخص نیست.مدیر آبدات تاریخی ریاست اطلاعات و فرهنگ بامیان، با ابراز نگرانی از آینده این محل تاریخ گفت: "اگر دولت به این ساحۀ تاریخى رسیدگى نکند و روند طبیعی تخریب دوام پیدا نماید، امکان دارد که اکثربرج ها و آبده های اطراف آن از بین بروند." در صورتى که این آبدۀ تاریخى به گونۀ درست حفاظت شود، ابتدا به گارد محافظتی محلی نیاز است؛ چون ساحه درحدود ٧۵ کیلومتری غرب مرکز ولسوالی یکاولنگ قرار دارد و درآنجا مردم از اهمیت این آبدۀ تاریخی چیزی نمیدانند و باید از آن حفاظت صورت بگیرد.حفاری های زیادی در این تپه در جریان جنگهای گذشته نیز صورت گرفته و حتی نقش های دیواری آن توسط قاچاقبران، اره و قاچاق شده است.
"
چهل برج شهری قدیمی و یکی از باز مانده شهر های تاریخی است که بعد از گذشت سالهای متمادی هنوز هم در کمر گاه کوه های سر به فلک کشیده ای " بابا " خود نمایی می کند ، با وجود تحمل عوامل طبیعی باد ، باران و زلزله و مضافا دست دارازی های انسانها برج و بارو و کوشک های زیبایش پا بر بر جا و استوار است تو گویی هنوز هم آباد است . احمد علی کهزاد مورخ شهیر کشور ما چنین می نویسد : در زمان حملات اعراب زمانیکه در فصل بهار فشار بر کابل شاهان زیاد می گردید آنها مجبور می شدند به سوی بامیان عقب نشینی کنند تا از شدت حملات اعراب در امان بمانند و زمانیکه زمستان فرا می رسید دو باره تجدید قوا نموده و به مقاومت خویش ادامه میدادند ، بنا بر شواهد و شباهت های نزدیک این برج ها و طرز معماری و تزیینات بکار رفته که در کوشکهای قلاع مستحکم غور و همینطور شهر "ضحاک " در مرکز بامیان دیده می شود ، شهر چهل برج از سابقه ای تاریخی قابل توجه بر خوردار است . وجود دره ای عمیق و راه های صعب العبور چهل برج را یک نقطه ای امن برای کابل شاهان قرار داده بود. ولی افسوس بعد از شروع جنگها این شهر نیز زخم های فراوان دیده و کاوشگران حفاریهای زیادی انجام داده و قسمتهای عمده و دیدنی این محل تاریخی تخریب گردیده است. یکی از زیبایی های این برج همان طاقچه ای بنام خانه ای دختر پادشاه طاق بزرگی بود و در دیواری آن نقاشی عجیبی دیده می شد ، دختری نشسته و اکلیلی از طلا بر سر و دو دختر در دو طرف آن در حالیکه جام های طلایی در دست داشتند با چشمان زیبا و لباسهای قشنگ منتظر و کمر بند مرصع ایستاده بودند گویی زنده اند ، که توجه هر بننده را این نقاشی زیبا بخود جلب میکرد اما امروز نه از طاق خبری هست و نه از آن نقاشی زیبا.
24- شهروقلعه ضحاک بامیان
 
در هفده کیلومتری شمال شرق بامیان، درمحل تلاقی سه گذرگاه بلخ، کابل و غزنی، بر فراز تپه های سرخ رنگی به ارتفاع ۱۵۰ متر، یا (۱۷۰ پا ) و در کنار رودخانه ای پر آب، ویرانه هایی به چشم میخورد که علی الرغم گذراندن کشمکش های فراوان، هنوز پابرجا مانده تا داستانهایی از دوهزار سال پیش را برای ما بازگوکند. و یرانه هایی که در اولین نگاه، تسخیرناپذیری خود را چنان به رخ بیننده میکشد که گوئی پایتخت امپراطوری ضحاک ماردوش بوده است.این شهرنمونه منحصربه فردی ازیک قلعه بسیاربزرگ و یا شهرنظامی تسخیرناپذیری است که معماری پیجیده آن نشان میدهد که زمانی ازرونق و شکوه خاصی برخورداربوده است.شهرضحاک ماردوش آمیزه ای از افسانه و واقعیت. مرکز امپراطوری بزرگ پادشاهی که برشانه هایش دو مار روئیده بود. پایتخت قدرتی افسانه ای که توانسته بود به هفتصد سال حکومت جمشید پایان بخشدعده یی از باستانشناسان براین باوراند که تاریخ ساخت این شهربه قبل ازاسلام و به دوره یفتلی ها وتمدن ترکهای غربی میرسد. او همچنین می افزایند: "نوع معماری شهروهمچنین موقعیت جغرافیایی آن (درست درمحل تلاقی سه گذرگاه مهم غزنی، کابل و بلخ) نشاندهنده آن است که کاربرد نظامی داشته وازاستحکامات قابل ملاحظه ای برخورداربوده است". مردمان محل، آنرا بنام شهرضحاک ماردوش می نامند.دیوارهای استحکاماتی این شهرازسطوح پائین و دامنه کوه آغازوبه سمت قله کوه امتداد می یابند. هرچه بالاترمی رویم، قطروارتفاع دیوارها بیشترمیشود و کمربندهای امنیتی آن محکمتر. راه صعب العبوری که ازبین چند برج نگهبانی وپیچ و خم های فراوان و ازمیان دروازه تونل مانند سنگی ای میگذرد، تنها راه ورودی شهرمحسوب میشود. برجهای نگهبانی طوری ساخته شده اند که تسلط کاملی برپائین دارند و نفوذ دشمن به شهر را بسیارمشکل می سازند.درقسمتهای پائین تر، برجها دوباره ترمیم شده اندو به گفته باستانشناسان، امکان دارد که بعد ها توسط مسلمانان ترمیم شده باشند. دیوارها درقسمتهای میانی توسط باران فرسایش یافته اند که این امرنشان میدهد که شهربرای مدتی طولانی مخروبه و خالی ازسکنه مانده است. اما درقسمتهای بالائی شهر، هیچ اثری ازدوران اسلامی به چشم نمی خورد. برفرازکوه که قسمت اصلی شهراست، دالانها وخانه های بسیاربزرگ با سقفهای گنبدی خشتی وبه ارتفاع تقریبا ده مترکه دربعضی جاها دردومنزل (طبقه) اعمارشده اند، به چشم میخورند. همه این خانه ها زنجیروار به هم متصل اند و درلبه های کوه، به برجهای نگهبانی کوچک و بزرگ منتهی میشوند. این برجها بصورت خارق العاده ای طراحی شده اند. چنانکه تمام مناطق اطراف را زیردید خود داشته برراه ها کنترول کاملی دارند.ارتفاع بقایای شهر ضحاک یا شهر سرخ از همواری‌های جلگۀ شش پل، درۀ آهنگران و درۀ پای‌موری تا بخش بالای شهر، صد تا ۱۷۰ متر تخمین زده شده است. از دیوارهای منقش، برج‌های دفاعی و راه‌های پر پیچ و خم آن، که تا هنوز قابل دید استند، فهمیده می‌شود که این شهر در زمان آبادی خویش از شکوه، رونق و استحکامات مهمی برخوردار بوده است. گمان می‌رود که این مجموعه بنا‌ها، در سه بخش بالای ارگ برای حاکم و اهل دربار، پایین ارگ برای سربازان و مدافعان شهر و بخش مسکونی شهر برای عامۀ مردم بوده است. روزگاری شهر ضحاک، چهارراه ارتباطی دنیای قدیم بوده که راه‌های بازرگانی گذشته و جادۀ ابریشم از این محل می‌گذشتند
ازوسط شهر، تونلی مارپیچ و پله پله (زینه زینه) برای انتقال آب درمواقع حساس و زمانی که شهرتوسط دشمن محاصره شده است کشیده شده است. این تونل درآخربه برج بسیاربزرگ و مستحکمی منتهی می شود که توسط یک تونل باریک (آبدوزک) به حوض آبی میرسد که فعلا خشک شده است. به نظرمیرسد که آب ازمحل نامعلومی توسط لوله های سفالی به این حوض میرسیده استاین شهرروزگاردشواری را بعدازسپری کردن دوران شکوهش گذرانده است. براساس نظریه کاطم یزدانی {مورخ}، این شهراولین بارتوسط مسلمانان درزمان صفاریان تخریب شد، اما از حمله چنگیزخان به بامیان، جان سالم بدربرد. مغولها فقط حصاربامیان که امروزه بنام شهرغلغله یاد میشود را تخریب کردند.درحالیکه برخی باوردارند که : که توسط ارتش چنگیزخان درسال ۱۲۲۲ میلادی با خاک یکسان شد. این خرابه‌ها در ارتفاع ۳۵۰ پایی چشم انداز دره تگاو در بامیان واقع شده است. این خرابه‌ها هم چنین به عنوان «شهر سرخ» معروف شده است، به خاطر رنگ سرخ صخره‌ها و دره‌های اطراف آن. گفته می‌شود طی حمله به این شهر، نوه چنگیزخان، موترجن به دست مدافعان شهر کشته شد. چنگیزخان هم شهر و دره‌های اطراف آن را خراب کرد و تمام ساکنان آن را به قتل رسانید. محمد صالح کنبولاهوری درمورد شهرضحاک می نویسد: " درسال ۱۰۳۷هجری قمری نذرمحمد خان پادشاه ازبک به همراه پانزده هزارمرد جنگی به بامیان حمله کرد و شهرضحاک را محاصره کرد. خنجرخان ترکمنی (احتمالا ازهزاره های دره ترکمن) حاکم بامیان به شهرضحاک پناه جست و درآنجا مقاومت کرد. بلاخره لشکرنذرمحمد خان توان گشودن قلعه (شهرضحاک) را درخود ندیده به کابل حمله کردند".
درگزارشات جنگهای نادرافشارنیز از شهرضحاک نام برده شده است. اما گویا قلعه گیان نهایتا تسلیم شده اند. این شهر بعد ازطی نمودن دوران شکوه افسانه ای خود، روزهای دشواری را تجربه کرد. هجوم اعراب مسلمان، جنگهای کوچک و بزرگ منطقه ای، هجوم لشکریان نذیرمحمد خان ازبک درقرن شانزده، جنگهای داخلی اواخرقرن نوزده واوایل قرن بیست و بمبارانهای هوائی نیروهای شوری سابق وبلاخره کاوشهای غیرقانونی قاچاقچیان آثارباستانی، همه و همه، دل این شهر را عمیقاً آزرده اند.شهرضحاک نمونه منحصربفردی ازیک قلعه بسیاربزرگ و یا شهرنظامی تسخیرناپذیری است.
شهرضحاک مرکزفرماندهی گروهی ازمجاهدین درگیردرجنگهای دهه های گذشته درافغانستان بوده است و درگیریها، بمبارانها و انفجارات زیادی به خود دیده است. اکنون پس ازتقریبا ده سال ازآنزمان، تیم ماین پاکی یک مؤسسه غیردولتی سازمان مشورتی تکنیسین های افغانستان ماین پاکیشده است .
25- مسجد جامع هرات
مسجد جامع بزرگ شهر هرات پنجمین مسجد جامع بزرگ در جهان می باشد این مسجد جامع بیش از ۱۴۰۰ سال قدمت دارد و مساحت آن به۴۶۷۶۰متر مربع می رسد.مسجد جامع بزرگ هرات از جمله آثار تاریخی افغانستان می باشد.این بنای زیبا و شگفت انگیز در طول اضافه از هزار سال قبل از اسلام عبادتگاه آریائی های یکتا پرست بوده است. در سال ۲۹ هجری بعد از گرایش مردم هرات به دین اسلام، این معبد بزرگ به مسجد مسلمانان مبدل گشت.به اساس مشورت شیخ الاسلام فخرالدین رازی به دستور سلطان غیاث الدین غوری به شکل کنونی با استفاده از خشت پخته، تزئینات و کاشی های فیروزه ای بنا گردید که با مرگ سلطان، پسرش سلطان محمود بعضی ازکارهای باقی مانده از زمان پدرش را به اتمام رسانید.این مسجد تاریخی در زمینی به مساحت اضافه از ۴۶ هزارمترمربع اعمارگردیده که مشتمل بر ۴۶۰ گنبد، ۱۳۰رواق،۴۴۴ فیل پایه، دوازده گلدسته، چهار ایوان، چهار دروازه، چهار کتیبه بزرگ مزین با آیاتی ازقران ، اشعار عرفانی عرفا و شاعران بزرگ، سه سراچه، یک منبر سنگی، کتابخانه (شامل چهار هزار جلد کتاب) و وضوخانه می باشد که در زیباترین محل شهرقدیم هرات موقعیت داشته و در یک زمان گنجایش بیش از یک صد هزار نمازگزار را دارد. به گفته وی گلدسته های مسجد که برای رساندن صدای اذان به گوش مردم ساخته شده، بین۱۷تا ۳۶متر ارتفاع،۷ تا ۱۰ متر قطر داشته راس هرکدام دارای هشت رواق بوده که بام شان با کاشی فیروزه ای تزیین یافته است.در سال ۷۰۷ هجری سلطان غیاث الدین کرت غوری خرابی های را که با حمله مغول ها در سال۸۱۸ هجری به مسجد رسیده بود تعمیر نموده و مدرسه یی بنام غیاثیه در شمال مسجد جامع ایجاد نمود. بیست و پنج سال بعد در زمان فرمانروایی ملک معزالدین کرت بعد ازافزودن تزئینات، خانقاهی برای صوفیان نیزساخته شد. صد سال بعد در دوران زمامداری شاهرخ میرزا (از شاهان تیموری ) با استفاده از انکشاف و تکامل صنعت کاشی، معرق و خطاطی، رواق ها و دیوارهای مسجد به نقش و نگارهای رنگارنگ تزیین گردید.در سال ۷۷۷ هجری در زمان ملک غیاث الدین آخرین ملک آل کرت از دارایی شخصی بنام علی بن محمد، دیگ برونزی زرکوب شامل بر هشت حصه ساخته شد که بعد از منبت کاری و نقش اندازی وقف مسجد جامع گردید. در عین زمان دیگ برنزی دیگری توسط هنرمندان هرات ساخته شد که اکنون در موزیم ارمیتاژ شهر لینینگراد روسیه نگهداری می شود و در قرن دهم هجری در زمان سلطان حسین بایقرا و وزیراو امیرعلی شیرنوایی، ایوان بزرگ مقصوره مجددا تعمیر و تمام جدارها و رواق های مسجد به ستون ها و سنگ های گرانبها آراسته شد .درسال ۱۳۲۴ هجری به همت عبدالله خان ملکیار نایب الحکومه هرات، جاده های وسیع به اطراف و باغی به وسعت بیش از۲۵ هزار متر مربع در سمت شرق مسجد ایجاد شد. "در زمان مرحوم عبدالله خان ملک یار در سال ۱۳۲۴ یک عصری تلقی کنیم که در حقیت هرات را می توانیم به معابد، مساجد، اماکن آبدات تاریخی قلمداد بکنیم و عبدالله خان ملکیار ضمن این که تمام اطراف مسجد و خانه های مردم را خریداری می کند به پارک و جاده ها تبدیل می سازد
در این اواخر فرهنگیان غوری به خصوص بنیاد فرهنگی جهانداران غوری تلاش نمودند تا قبر امپراطور سلطان غیاث الدین غوری را دوباره باز و مورد دید هموطنان قرار دهد وکتابخانه بزرگی را درآنجا تأسیس نمایند اما موانع در مقابل شان ایجاد شده است .امیدوارم که دراینده با این مأمول دست یابند .
26- گنجینه میرزکه گردیز
گردیز. [ گ َ ] (اِخ ) نام قصبه و قلعه ای بر یک منزلی آن از سوی شرق و معرب آن جردیز است . گردیز یک منزلی مشرق غزنین است . ولایتی بین غزنه و هند. گردیز، حمزة بن عبداﷲ الشاری کرد.
گردیز شاید گریا غر پشتو به معنی کوه باشد و یا گر ( گهر ) خانه و دیز همان دیش سانسکریت به معنی قریه ویا شهر مفهوم بدهد گهردیش به مروز زمان به گردیز تغییر کلام داده باشد و اعراب با کمبود حرف (گ) آنرا جردیز خواندندکتابهای معتبر جغرافیا مانند حدود العالم و جغرافیای تاریخی ایران از بارتولد و کتابهای جغرافیای اعراب همه فقط گردیز را قصبه کوچک دانسته اند. و آن اینکه گَردیز شهری است در جنوب افغانستان و مرکز ولایت پکتیا است.این شهر در منتهی الیه دره رودخانه گردیز و در ارتفاع ۲۳۰۰تا۲۵۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد.بازار قدیمی شهر در سال ۱۹۴۳ میلادی بنا شده‌است و بعد آسفالت شدن جاده کابل - گردیز (۱۲۰ کیلومتر) حمل و نقل مصنوعات چوبی افزون یافت و باعث رونق آن شهر گردید. بالاحصار گردیز از آثار تاریخی آنست.زمین‌های هموار ولایت پکتیا بیشتر در پیرامون گردیز زرمت قرار دارد و بیشتر آب زمین‌های کشاورزی آن از کاریزها تأمین می‌شود. در ۲۵۶هـ ق/۸۷۰ م، یعقوب لیث صفاری به نواحی شرقی افغانستان تاخت و جنگی سخت میان او و ابومنصور افلح امیر گردیز درگرفت بارتولد به نقل از گردیزی مینویسد یعقوب لیث صفار با یک امیر مسلکان که مقیم گردیز بود جنگ نمود که به یقین آن شخص ابومنصور تفلح بوده که با دادن گروگان و تعهد به پرداخت ۱۰هزار درم خراج سالیانه به امیر سیستان، با وی صلح کرد. پس از افلح، اخلاف او تا اواسط قرن ۵ هـ ق بر حکومت گردیز باقی ماندند. نواحی دور دست و بعضاً سخت‌گذر پکتیا یکی از پناهگاه‌های خوارج به‌شمار می‌رفت. این نواحی در دورهٔ اقتدار خوارج سیستان زیر سلطهٔ آنان بود. به گزارش نویسندهٔ گمنام حدودالعالم بیشتر اهالی گردیز بر مذهب خوارج بودند. و شهری است برحد میان غزنین و هندوستان. برتلّی نهاده٬ و مر اورا حصاری محکم است و سه باره دارد.
اما گنجینه میرزکه؟ یکی از گنجینه های مهم افغانستان، گنجینه "میرزکه" در نواحی شهر "گردیز" مرکز ولایت "پکتیا" در جنوبشرق این کشور است که در سال ۱۳۲۶ هـ ش، برای اولین بار کشف شد.در واقع کشف منطقه باستانی میرزکه، یکی از با ارزشترین و بزرگترین کشفیات آثار تاریخی در جهان است.میرزکه در فاصله ۳۰کیلومتری شمالشرقی شهر گردیز در کنار دو رودخانه "احمدزایی" و "میرزکه" واقع شده است که قبایل "منگل" در آن رفت و آمد دارند. در کنار رودخانه میرزکه تپه های قرار دارد که ساکنین محل آن را "کافرکوت" میخوانند. اولین حفاری در فاصله ۷۰متری "کافرکوت" در کنار مسیر نیمه بیابانی رودخانه میرزکه چشمه ای قرار دارد.  در بهار سال ۱۳۲۶ هـ ش برای اولین بار زنان و دوشیزه گان قبایل منگل که برای برداشتن آب به آنجا رفته بودند، سکه هایی را در سطح چشمه مشاهده کردند.سکه های به دست آمده از این چشمه، بین مردم دست به دست میشد تا این که باستان شناسان را به منطقه کشاند.با تحقیقات و حفریات مختصری که پیرامون این چشمه صورت گرفت، مشخص شد که در اطراف آن، خانه بزرگ مربع شکلی که هر ضلع آن ۶ متر طول داشت، وجود دارد و در مجاورت آن خانه نیز خانه های کوچکتری دیده میشد.
با تحقیقات بیشتری که صورت گرفت مشخص شد که در محل کشف سکه ها، چشمه متبرکی وجود داشته است که مردم به قصد تبرک، در آن سکه میانداخته اند. احمدعلی کهزادیکی از باستان شناسان و مورخان افغانستان که خود نیز از نزدیک در کشف این منطقه در سال۱۳۲۶ هـ ش حضور داشته است، در کتابی تحت عنوان "افغانستان در پرتو تاریخ"، نوشته است: هویدا گردید که در اعصار باستانی پیش از اسلام و پیش از عهد مسیح در آنجا چشمه متبرکی بوده که مردم به افکندن سکه در آب آن معتاد بودند و بدین ترتیب از حوالی قرن چهار- ق م ( قبل از میلاد مسیحی ) تا حوالی قرن سوم مسیحی در حدود۷۰۰ سال نمونه های مسکوکات پادشاهان و سلاله های مختلف افغانستان به تعداد زیادی در آنجا متراکم شده بود."مرحوم کهزاد در ادامه یادآور شده است: در حدود ۵۰ هزار سکه قدیمی در این چشمه موجود بوده است که بیشترین آنها را مردم منطقه در همان دوران در بازارهای کابل، "جلالآباد" و "پیشاور" به فروش رساندهاند.با وجود این، باز هم بیش از ۱۰ هزار عدد از این سکه ها به موزه کابل منتقل شد.این مورخ افغان که مسئولیت انتقال این سکه ها را به موزه کابل نیز بر عهده داشت، تصریح کرده است: سکه های منطقه میرزکه که به موزه کابل منتقل شد بزرگترین مجموعه مسکوکات پیش از اسلام بود که موزه کابل در خود میدید.با انتقال مسکوکات به موزه کابل، باستان شناسان افغان و خارجی به تقسیم بندی و تفکیک تاریخی آنها پرداختند.آنان این سکه ها را که از نگاه جنس، فلز، نقره و مس بود به دو دسته تاریخی تقسیم کردند.دسته های از این سکه ها، محلی بود که بیشتر در مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان و در "قندهار" و "پنجاب" به ضرب رسیده بود.این سکه ها ضمن این که نام پادشاهی در آن ذکر نشده بود، شکل مرتب و منظمی نیز نداشتند.اما دسته دیگر، مرتب و منظم بود و اسم و تصاویر سلسله های تاریخی عصر باستان از قبیل شاهان یونانی جنوب "هندوکش" و "اسکایی" و "پارتی" و "کوشانی" روی آنها حک شده بود. روی برخی از این مسکوکات تصویر انسان، سلاح، پرندگان، ستارگان و برخی از آثار تاریخی نیز دیده میشد.باستان شناسان، تاریخ ضرب این سکه ها را به قرن ششم قبل از میلاد نسبت داده اند. این روشن میسازد که قبل از حضور یونانیان در افغانستان، ضرب این قبیل سکه ها در شرق افغانستان و در قندهار تا کنار رود "سند" رواج داشته است. شلوم برژه و کوریل دو تن از باستان شناسان مطرح دنیا در کتاب "خزاین مسکوکات افغانستان" نوشته اند: مجموعه مسکوکات میرزکه بزرگترین مجموعه از سکه های است که به طور تخمیعی از یک منطقه مشخص در خاک افغانستان کشف شده است.میرزکه در نیم قرن گذشته: پس از کشف سکه های مختلف در چشمه میرزکه، این منطقه شاهد حفریات گوناگون مجاز و غیر مجاز قرار گرفت و در عین حال توجه موسسات بین المللی از جمله "یونسکو" را به خود جلب کرد.در طول نیم قرن گذشته از منطقه میرزکه، آثار مهم دیگری کشف شده که بیشتر آنها توسط قاچاقچیان آثار عتیقه در بازارهای خارجی به فروش رسیده است. بنا به نقل مردم منطقه گردیز و پکتیا که در رسانه ها نیز منتشر شد، در زمان تجاوز شوروی سابق به افغانستان، بمبی توسط جنگندههای روسی، به تپه میرزکه اصابت کرد که منجر به کشف گنجینه های جدید در محل انفجار شد. پس از این حادثه، نزاع سختی بین مردم منطقه برای تصاحب این گنجینه صورت گرفت و در نهایت به توافق رسیدند که منطقه میرزکه متعلق به همه آنها است. پس از این توافق بود که مردم محلی به حفاری غیرمجاز و غیرفنی در منطقه دست زدند و ثروت سرشاری را نصیب قاچاقچیان آثار باستانی کردند.در طول سالهای جنگهای داخلی و دوره طالبان، موزه کابل مورد دستبرد غارتگران آثار باستانی قرار گرفت و اکثر اشیای گنجینه منطقه میرزکه نیز از این موزه به غارت رفت و در پاکستان و دیگر کشورهای اروپایی به فروش رسید.بزرگترین غارت از منطقه میرزکه در سالهای ۱۹۹۲و ۱۹۹۳ میلادی صورت گرفت و گنجینه عظیمی از طلا و نقره به ارزش صدها کیلو از این محل خارج شد.به دنبال غارت گنجینه میرزکه، سازمان فرهنگی یونسکو در سالم۱۹۹۴ با نگرانی از این روند اعلام کرد که آثار عتیقه افغانستان در بازارهای اروپایی در حجم بالایی به فروش میرسد. تا جاییکه به بی نظیر بوتو صدراعظم پاکستان نامه فرستادند تا آثار باستانی افغانستان که در منزل شما گردآورده شده است همه ملکیت افغانستان است البته با پرداخت پول باید به سازمان یونسکو و یا افغانستان تحویل داده شود . این سازمان از همه خریداران اروپایی خواست تا از خرید آثار عتیقه افغانستان از دست دلالان و قاچاقچیان خودداری کنند.در دوره طالبان نیز در منطقه میرزکه حفاریهای غیرمجازی صورت گرفت چنانچه نشریه "میهن" در یکی از شماره خود به نقل از منابع خارجی نقل کرد: گنجینه عظیمی از جواهرت و مجسمه های طلایی و حدود ۳ تن طلا و نقره از این منطقه به دست آمد که تا آن زمان بزرگترین گنجینه کشف شده بود.هیچ یک از این آثار بدست آمده در سالهای اخیر، به موزه ملی افغانستان نرسید و همگی توسط دلالان آثار باستانی از افغانستان خارج شد و در بازارهای جهانی "نیویورک"، "زوریخ"، "توکیو" و "لندن" به قیمتهای بالا به فروش رفت. یکی از استادان پوهنتون کابل دوسال قبل در موزیم لندن تلاش نمود تا این گنجینه را که در گاوصندوق های موزیم جا داده شده است حد اقل ببیند . اما مقامات موزیم نپذیرفت در مجموع تاکنون سکه های به دست آمده از منطقه میرزکه بیش از ۵۰ هزار اثر که قدمت آنها به قرن ششم قبل از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی می رسد، برآورد شده است. روزنامة ملی انیس (۱۳۸۳هـ ش) می نویسد: «چهار تُن سکه باب، پنجصد کیلو زیوارت و یک تعداد آثار تاریخی در جریان سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۳م از منطقة میرزکه ولایت پکتیا طور غیرقانونی حفاری و به پاکستان انتقال گردیده است. پروفسور بوباراشی متخصص و باستان شناس آسیای مرکزی و هند مطلب فوق را به آژانس اطلاعاتی باختر اظهار داشته گفت: سکه ها، زیوارت و آثار گنجینة میرزکه ولایت پکتیا مربوط به قرن دوم الی پنجم قبل از میلاد و بعضا مربوط به دوره های سکندر کبیر و امپراطوری هخامنشی می باشد. پرو فیسور بوبارشی علاوه نمود: آثار به دست آمدة متذکره بعد از انتقال به پاکستان به کشورهای امریکا، جاپان، سویس، انگلستان و جرمنی به طور قاچاق انتقال گردیده و مردم با مشاهدة آثار گمان می کردند که این آثار از مناطق همجوار دریای آمو به دست آمده است. وی اظهار داشت که من با اخذ اطلاع از موجودی این آثار در کشورهای متذکره از نزدیک آن ها را مشاهده نموده و از آن ها عکس برداری نموم و زمانی که عکسهای آثار را به باشندگان میرزکه نشان دادم، آنها تاکید کردند که همه این آثار از گنجینه میرزکه آن ولایت بطور غیر قانونی حفاری گردیده و بعد از طریق پاکستان به سایر کشورها قاچاق گردیده است. پروفیسور بوباراشی به ارتباط اهمیت و ارزش آثار به دست آمده از گنجینه میرزکه ولایت پکیتیا گفت این بزرگترین گنجینه در سطح جهان بوده و ارزش مجموعی آن به میلیون ها دالر می رسد و در میان سکه های به دست آمده سکه یی وجود دارد که بیست میلیون دالر ارزش دارد.
یک قسمت این آثار بطور کتله یی در بعضی از کشورها وجود دارد و یک قسمت دیگر آن نزد یک تعداد اشخاص است که بطور انفرادی آن را خریداری نموده اند و از جمله بیشترین قسمت که سه تن وزن دارد در شهر باسل سویس موجود است. پروفیسور بوباراشتی علاوه نمود که وی مورخ بوده و طی پانزده سال علاوه از تالیف یک تعداد کتاب ها در رابطه با باستان شناسی یک کتاب را که حاوی تصاویر سکه ها، زیورات مجسمه ها و سایر آثار به دست آمده از گنجینه میرزکه ولایت پکتیا می باشد و در این کتاب تصاویر مذکور معرفی گردیده است تحریر نموده ام. وی گفت: این آثار باید به افغانستان برگردانیده شود و این وظیفه را من به دوش گرفته ام تا به افرادی که این آثار در نزد شان است قناعت داده شود که آثار متذکر مربوط به افغانستان بوده و در انتقال دوباره آن به افغانستان همکاری نمایند تا جزو میراثهای فرهنگی افغانستان شناخته شوند.»
27- منارهای هرات
:
ساختن منار در افغانستان دارای سابقه طولانی یعنی در دوره اسلامی قرن شش به بعد مروج و متداول گشت طور مثال می‌توان از مناره‌های مسعود سوم بهرام شاه و منار جام و مناره‌های مسجد جامع هرات وغیره نام برد اگر از دوره اسلامی به عقب برویم سابقه‌ترین مناره در افغانستان منار چکری است که در حدود دو هزارسال قبل یعنی زمانی که کوشانی‌ها بقدرت بودند ودین بودایی در این سرزمین مروج بود اعمار گردیده .
اما منار های هرات که جزء متجمع مصلای هرات است توسط ملکه گوهرشاد در اواخر قرن پانزدهم میلادی طرح ریزی و تحت نظارت وی اعمار گردید، زمانی بزرگ‌ترین افتخار هرات به شمار می‌رفت. در مجاورت مصلا مدرسه سلطان حسین بایقرا قرار داشت
مورخین را حدس وگمان بر آنست که تعمیر اول را د رمصلی شاهرخ میرزا ساخته و تعمیر دوم را سلطان حسین بایقرا بنا کرده است . در آنجا علی شیر نوایی نیز شفاخانه یی بنام (( درالشفا )) و مدرسه‌ای بنام (اخلاصیه) وخانقاهی بنام (اخلاصیه)تأسیس کرده بود. به قول مردم هرات قبل از سال ۱۳۶۴ به منار مصلی در دو جانب نهر انجیل برپا و استوار بود.و لی رفته رفته به مرور سالها سه منار ویران گردیده که عرض بدنه آن به اندازه قد انسان بوده است
به اساس نظریات مورخین و محققین منارهای مصلی از بقایای چهار گوشه عمارات مدرسه سلطان حسین بوده کاشی‌ها و نقاشی‌های بسیار مرغوب آن هربیننده را به حیرت می‌آورد عقیده برانست : که کارهای نقاشی این منارها کار بانی مکتب هنری هرات کمال الدین بهزاد است
دومنار دیگر که در داخل باغ بهزاد مانده است یکی ازآنها متصل به مسجد جامع گوهرشاد بوده که در آغاز تعمیرش از تمام مارهای موجود مرتفع تر بوده است . ساختمان این مدرسه در سال ۸۶۱ هـ . ش (۱۴۵۶- ۱۴۵۷) میلادی به اتمام رسیده لیکن ملکه گوهرشاد قبل از ختم آن وفات یافته وکار باقی مانده آنرا در عهد سلطان حسین میرزا تکمیل کرده اند. این منار با کاشی کاری‌های بسیار مرغوب گل برگ‌ها نقوش و خوط کوفب طراحی بسیار زیبا آراسته شده است . چهار منار که باقی مانده منا رمدرسه در سال ۸۴۱هـ . ق و ۱۴۳۸ میلادی بنا شده است محفوط می‌باشد کاشی کاری و نقش آن بی نظیر است قابل ذکر است که باغ بهزاد با درختان سبز سوزنی برگ (ناجو) صنوبر وسرو دوگنبد یعنی مقبره امیر علی شیر نوایی وگنبد با شکوه گوهرشاد نیز زینت داده است.
این مصلی در سال ۱۸۸۵ میلادی عمداً توسط ارتش بریتانیا ویران گردید تا فضای بیشتری برای هنگ توپخانه که برای نبرد با روسها آمادگی می‌گرفتند ایجاد گردد! در دوره اشغال شوروی در افغانستان دوباره شدیداً آسیب دید و فقط پنج مناره آن باقی مانده است که دوتای آن بر اثر اصابت راکت آسیب دیده‌اند. پس از آن که حفاظ درختها از برابر آن دوره شده، باد تزیینات کاشی کاری آن را نیز از بین می‌برد. همچنان مقبره گوهرشاد با گنبد کاشیکاری شده آبی رنگ دندانه‌دار آن، شدیداً آسیب دیده است اما بخش داخلی آن در حالت بهتری قرار دارد.
یونسکو (سازمان علمی – فرهنگی ملل متحد) چند سال قبل اعلام کرد به خاطر ثبت هرات در فهرست میراث های فرهنگی جهان، اعلام نمود و تقاضا نمود تا مسئولان دولتی در هرات باید جلو ساخت و سازهای بی رویه در شهر قدیم هرات را بگیرند و همچنین جاده ای که از وسط مناره های تاریخی این شهر می گذرد را نیز بر روی ترافیک ببندند.
یونسکو هشدار داده بود که اگر رفت و آمد وسایط سنگین وزن از خیابان مناره های تاریخی هرات متوقف نشود، هرات از ثبت در فهرست میراث فرهنگی جهان بازخواهد ماند
در جلسه شورای وزیران افغانستان، همچنین مقرر شد تا خیابان تازه احداث شده ای که از میانه مصلای تاریخی شهر هرات می گذرد، هرچه زودتر بسته شود.
این خیابان که در سال ۲۰۰۳ میلادی احداث شد، به عقیده مقامات یونسکو در افغانستان، برای بقای آثار ارزشمند باقی مانده از مصلای تاریخی هرات، از جمله پنج منار برجای مانده از آن، خطرناک است. امیدواریم که این مسؤلان امور برای حفظ اثار تاریخی هرات ، توجه بیشتر نموده و این سرک را بسته نمایند . منارهای مصلی یکی از آبدات عمده تاریخی افغانستان بشمار میرود این آبدات بیانگر عصر رنسانس کشور ما است که در هرات تجلی پیدا نموده بود. با آنکه بیشتر ساختمان های مرتبط به این منار ها از بین رفته است ولی حفظ این منارها می تواند گوشه از عظمت فرهنگی آن زمان هرات را نشان دهد.
28- منارسپاهی گمنام
منار سپاهی گمنام در سرچوک کابل که به یاد مبارزان راه استقلال افغانستان از چنگ انگلیسها بنا شده بود، در جریان جنگهای خاینانه و ویرانگر تنظیمی مثل سایر بناهای شهرکابل به مخروبه مبدل گردید.
جنگ میوند ( ۱۸۷۹ـ‌ ۱۸۸۰‌م ) با موفقیت افغانها پایان یافت کار نامه های این جنگ تا امروز زبانزد عام وخاص است و سهم زنان هموطن مان در ان جنگ خاطره افرین است ملالی دختر شجاع در اخرین لحظات نبرد، بیرق مبارزه را بدست گرفته و جوانان را به مقابله دعوت کرد و شجاعانه رزمید و ازادی میوند را به نام خویش رقم زد . سالها بعد سلطنت افغانستان مناره یادگاری به خاطر شهدای میوند در کابل اعمار نمود که سرگذشت درد ناک تر از چنگ میوند دارد .تازه ریس بلدیه وقت به کار خود آغاز نموده بود که داستان میوند سرزبانها افتاد .
اﻧﺠﻨﻴـﺮ ﻏﻼمﻣﺤﻤﺪﻓﺮﻫﺎد دهمین رییس بلدیه کابل و اولین رییس انتخابی بلدیه یا شاروالی کابل در ﺳﺎل ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ هـ ش ﻫﺠﺮي ﺷﻤﺴﻲ زﻣﺎن ﺻﺪارت ﺷﺎه ﻣﺤﻤﻮد ﺧﺎن بود در آن وقت صدراعظم اوﻟﻴﻦ ﺑﺎر در ﺑﻬﺎرﺳﺎل ﻣﺬﻛﻮر ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﺎر اﻧﺘﺼﺎﺑﻲ ورﺋیس بلدیه ﻛﺎﺑﻞ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺑﺪﻫﺪ واﻳﻦ اﻣﺮ ﻣﻬﻢ را از ﻃﺮﻳﻖ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت آزاد، ﺳﺮوﺳﺎﻣﺎن ﺗﺎزه ﺑﺒﺨﺸﺪ
موصوف ﻛﻪ در اﺑﺘﺪايﺳﺎل ۱۳۲۸ هـ ش ﺳﻪﻛﺎرﻣﻬﻢ ذﻳﻞ آﻏﺎزکرد :
-
اﺣﺪاثﺳﺮك از ﻗﻠﻌﻪﻫﺰاره ﻫﺎي ﭼﻨﺪاول ﺗﺎﻣﻨﺎره ﻧﺠﺎت واﻗﻊ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﻤﻦ ﺣﻀﻮري.
-
اﺣﺪاثﺳﺮك ﻛﻪاز ﭘﻞ ﺧﺸﺘﻲ ﺷﺮوع ودرداﻣﻨﻪ ﻛﻮه ﺧﻮاﺟﻪ ﺻﻔﺎ ﺧﺘﻢ ﺷﻮد.
-
اﺣﺪاثﺳﺮكوﺗﻌﻤﻴﺮآﭘﺎرﺗﻤﺎن ﻫﺎيﺟﺪﻳﺪ دو ﻃﺮﻓﻪ درﻳﺎيﻛﺎﺑﻞ از ﭘﻞ ﺧﺸﺘﻲ ﺗـﺎ ﭘـﻞ
ﻣﺤﻤﻮد ﺧﺎن؛ بنابران در ﻣـﺎه ﺣـﻮت ۱۳۲۷ هـ ش ﺗﺨﺮﻳـﺐ ﻣﻨـﺎزل، ﺳـﺮاي،دﻛﺎن ﻫﺎ از ﺣﺼﻪ ﻗﻠﻌﻪ ﻫﺰاره ﻫﺎي ﭼﻨﺪاول ، دروازه ﺳﻴﻤﻲ ﻗﻠﻌﻪﺑﺎ ﻗﺮ ﺧـﺎن واز آﻧﺠـﺎ ﺗـﺎﺑﺎزار ﻛﺘﺎﺑﻔﺮوﺷﻲ و ﺳﺮايﻣﺎدروزﻳﺮ، آﻏﺎز و ﺳﺮﻛﻲ اﺣﺪاث ﺷﺪﻛﻪ ﻃﻮل آن ﻳﻚ ﻫﺰار ﻣﺘﺮوﻋﺮض آن۸،۴ ﻣﺘﺮﺑﻮد و ﺑﺮايﺻﺎﺣﺒﺎن ﺟﺎﻳﺪادﻫﺎيﺗﺨﺮﻳـﺐﺷـﺪه درﻛﺎرﺗـﻪ ۴ ، ده ﺑـﻮري،ﻛﻮﺗﻪ ﺳﻨﮕﻲ ، ﺳﺮاي ﻏﺰﻧﻲ، ﺷﺎه ﺷﻬﻴﺪ، ﺷﻬﺮﻧﻮ، ﻗﻠﻌﻪ ﻓﺘﺢ اﷲ ﺧﺎن ﻫﺮﻛﺪام ﺑﻪ اﻧﺪازه ﻧـﻴﻢﺟﺮﻳﺐ (ده ﺑﺴﻮه)، زﻣﻴﻦ ﺗﻮزﻳﻊ ﮔﺮدﻳﺪ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑـﺮاي اﺷـﺨﺎص ﺑـﻲ ﺧﺎﻧـﻪ در ﺟـﻮار ﺷـﺎهﺷﻬﻴﺪ، زﻧﺪه ﺑﺎﻧﺎن ،ﻛﺎرﺗﻪ۴، ده ﻧﻮ،ده ﺑﻮري وﻛﻨﺎردرﻳﺎي، ﭼﻤﭽﻤﻪﻣﺴﺖ، ﺟﻮار ﺑﺎﻻ ﺣـﺼﺎر،داﻣﻨﻪﻛﻮه آﺳﻤﺎﻳﻲ و ﺟﻤﺎل ﻣﻴﻨﻪ زﻣﻴﻦ اﻋﻄﺎ وﺑـﺴﺎ اﺷـﺨﺎصﺑـﻲ ﺧﺎﻧـﻪداراي ﺳـﺮﭘﻨـﺎهﺷﺪﻧﺪ.در ﺗﺎرﻳﺦ ۱۶ﻣﻴﺰان ۱۳۲۸ ﺣﺼﻪ دوم ﺳﺮك ﻣﻄﻠﻮﺑﻪ ا ز ﺣﺼﻪ ﻛﺘﺎبﻓﺮوﺷﻲ ﺗـﺎ ﭼﻤـﻦﺣﻀﻮري در ﻇﺮف۱۵روز ﺑﻪ ﻃﻮل ۱۳۵۰ﻣﺘﺮوﻋﺮض ۸،۵ ﻣﺘﺮاﺣﺪاث وﻣﻮردﺑﻬﺮه ﺑﺮداريﻗﺮارﮔﺮﻓﺖ.در ﻃﻮل ﺳﺎل ۱۳۲۹ ﺗﻌﺪادي آﭘﺎرﺗﻤﺎن، ﻳـﻚ ﺳـﻴﻨﻤﺎو ﻫﻮﺗـﻞ ﻣﻨـﺪوي در ﺣـﺼﻪ اولﺳﺮك اﻋﻤﺎر ﮔﺮدﻳﺪواﻳﻦ دو ﺣﺼﻪ ﺳﺮك اﺣﺪاثﺷـﺪهﻛـﻪداراي۲۳۵۰ ﻣﺘـﺮوﻋـﺮض ۸،۵ﻣﺘﺮﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﺑﻪﻧﺎم ﺟﺎده ﻣﻴﻮﻧﺪ ﻣﺴﻤﺎ ﺷﺪو در وﺳﻂ اﻳﻦ ﺳﺮك اوﻻً آﺑﺪه ﺳﭙﺎﻫﻲ ﮔﻤﻨﺎم و بعدﻫﺎ درﻋﻮض آن آﺑﺪه ﻣﻴﻮﻧﺪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ، ﻏﺮب اﻳﻦ آﺑﺪه ﺣﺼﻪ اول ﺟﺎده ﻣﻴﻮﻧﺪ و ﻗـﺴﻤﺖﺷﺮﻗﻲ آن ﺗﺎ ﭼﻤﻦ ﺣﻀﻮري ﺣﺼﻪ دوم ﺟﺎده ﻣﻴﻮﻧﺪ را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲ دﻫﺪ.اما منار سپاهی گمنام تقريباً ده متر ارتفاع داشت، از خشتهای پخته به شکل استوانه يی بنا يافته و با سنگهای کاشی آبی و سياه رويه کاری شده بود. برای ايجاد مقاومت و زيبايی، دورادور نيمهء تنهء آن با سيخ کول آهنی گلکاری گرديده، اطراف تهداب آن به يک ساحه دايروی محاط بود که در آن گل های موسمی کاشته ميشد. منار همواره با استقامت مدام سرافراشته بود، ميخواست بگويد که من خاطره سرسپرده گان آزادی وطن را در سينه دارم و سر نمی افگنم. آن ياد بود سلحشوران وطن، در دههء دموکراسی (۱۹۶۳۱۹۷۳) شاهد صحنه های داغ سياسی بود. با تأسف این منار که شهریان کابل هر صبح و شام شاهد کناره های آبی رنگ ان می شدند در جنگهای داخلی کابل بین گروه های متخاصم مجاهدین به خاطر تصرف شهر به ویرانه تبدیل شد . اما دوباره احیا گردیده است.
29- بالاحصارقلات یا قلعه اسکندر
په لویو غرو هم په دښتو کي په لوي سهار په نیمو شپو کي په غاړه ږغ او په شپېلکو کي یا د ویر ژلو په شپېلو کي
شیخ متی علیه الرحمه زابل یکی از ۳۴ ولایت افغانستان میباشد که از سالیان متمادی توجه کمتر به آن صورت گرفته است .در حالیکه در شاهنامه فردوسی زابلستان همه جا در پيوست كامل با كابلستان ذكر شده چنان كه گويا اين دو يك كشور بوده است. در کتاب مهم "حدودالعالم من المشرق و المغرب" نیز آمده است كه: "غزنين و آن ناحيتهای كه بدو پيوسته است همه را زابلستان خوانند.". يا در كتاب "مجمل التواريخ و القصص" اشاراتی آمده مبنی بر اين كه زابلستان شامل غرجستان؛ غور و باميان بوده است. که همه این ولایات از جمله ولایات کنونی افغانستان هستند. اين توضيحات نشان میدهد كه مراد از زابلستان مطرح در شاهنامه همان ولايت زابل كنونی افغانستان و نواحی اطراف آن بوده است
دهخدا نيز در این مورد آورده است كه "زابلستان در طرف جنوب غرب كابل قرار داشته و در شاهنامه اغلب تفاوتی بين اين دوتا نام يعنی كابل و زابل داده نمیشود و بعضی از جغرافيانويسان هم اين دو را يكی میدانند." در حال حاضر نیز این ولایت با همین مشخصات در جنوب غرب کابل در بین راه کابل قندهار قرار دارد.
امروز ولایت زابل شامل ولسوالی های ذیل است

ولسوالی شاه جوی ٬ ولسوالی ارغنداب ٬ ولسوالی دایچوپان ٬ علاقه داری میران (میزان)
ولسوالی ترنک و جلدک ٬ ولسولی شنکی (شینکی) ٬ علاقه داری اتغر ٬ ولسوالی شمولزی (شمل زائی) و کاکر .ولایت زابل (Zabol) به مرکزیت «قلات» (کلات)با (مساحت ۱۷٫۲۹۳ کیلومتر مربع و جمعیت ۱۸۸۸٫۰۰۰ نفر) در جنوب افغانستان موقعیت دارد .بالاحصار زابل یا حصار اسکندر مقدونی : این ولایت شامل ۲۰ مرکز باستانی است که متاسفانه تمام آنها مانند دیگر آثار باستانی افغانستان در حالت انهدام ونابودی و سرقت قرار دارد . برخی این آثار توریستی و باستانی عبارتند از: بالاحصار زابل یا قلات ٬ تپه رباط هولان ٬ تنگی قلعه زرین ٬ تپه میزانی ٬ تپه توپ ها ٬ شاه قدم ٬ قلعه پاینده خان ٬ سنگر جمال خیل ٬ تپه سرتاج ٬ تپه بولان ٬ زیارت شیخ متی و حسن متی و زیارت محمد هوتک ٬چهل گزی بابا ٬ زیارت پیر صالح ٬ زیارت میانور صاحب که از اماکن عقیدتی مردم است .بالاحصار قلات که بنام قلعه اسکندر شهرت دارد شاید یکی از قدیمترین بنأ تاریخی افغانستان است که هنوز پا برجا است .این قلعه با زیارت شیخ متی بابا متصوف و شاعر زبان پشتو٬ در کنار جاده عمومی کابل ـ قندهار موقعیت دارد .قدامت این بنأ را در حدود (۳۲۰ق م )یعنی ۲۳۰۰ سال قبل میدانند . به صورت مشخص بالاحصار زابل در مرکز قلات و در حدود دوصد متر از دفتر والی فاصله دارد اما با تأسف در حالت اسفبار قرار داشته و رو به نابودی میرود .دیوار های این قلعه تاریخی در حال فروریختن است و همین حالا فقط یک قطعه نظامی افراز شده و در آن جا وجود دارد.
موجودیت حفظ و پایداری این قلعه یقینا مایه تعجب هموطنان خواهد بود که چگونه ۲۳۰۰ سال بعد هنوز ؛ عظمت خویش را حفظ نموده است . واقعیت این است که قلعه در راه عمومی قندهار و غزنی و کابل و نزدیکترین راه به سند و هند میباشد و جهانکشایان و زمامداران گذشته هرومرو به خاطر حفاظت این راه قلعه را مرمت کاری وباز سازی نموده است . محمود غزنوی ٬ مسعود پسرش ٬ غوری ها به خصوص شهاب الدین غوری ٬ بعدا همایون پسر بابر و هوتکی ها و احمدشاه درانی و فرزندان او ٬ انگلیس ها در سالهای ۱۸۳۹ و ۱۸۷۹ م٬ این قلعه را پادگان نظامی خویش قرار داده اند . امیر شیرعلی خان در میدان نزدیک این قلعه محمد علی جان و مجمد امین خان پسر و برادر خودرا در نبرد فی مابین شان از دست داد. ضمنا در طول صد سال اخیر به شکل از اشکال این قلعه مورد استفاده نظامی بوده است .اما امروز در پهلوی پادگان متذکره در محوطه بالاحصار ؛ آنتن های مخابراتی و تلویزیونی قد افراشته اند.که موجودیت آنها نه تنها ارزش تاریخی این قلعه را زیر سوال میبرد بلکه به زیبایی بالاحصار و شهر قلات آسیب رسانیده است . میترسم تا چند سال دیگر یکی از این شرکت دعوای حقوقی نمایند که بالاحصار ملکیت آنها میباشد . ظاهرا آنچه شما در آنجا مشاهده میکنید : این قطعه نظامی برای نگهداری و حفاظت آنتن های متذکره توظیف گردیده اند .زیارت شیخ متی علیه الرحمه : بی جهت نخواهد بود دراین مختصر از زیارت که در داخل بالاحصار وجود دارد ؛ زیارت شیخ متی علیه الرحمه فیلسوف و شاعر زبان پشتو نام برد . مشهور به (بابای کلات ) ( تولد : ۶۲۳ ٬ وفات : ۶۸۸ هـ ق )که سالیان متمادی مورد احترام مردم ولایات غزنی ٬زابل و قندهار و هلمند بوده است . آنچه بیشتر مردم را به آن زیارت و مقبره شیخ متی علیه الرحمه متمایل ساخته ؛ عقیده بی آلایش مردم ما در قبال این بزرگان است . ضمنا موجودیت کاریز ویا چشمه آب است که از کنار این زیارت میگذرد. آب این چشمه در پهلوی آنکه زلال و سرد است بعد از گذر از پای این زیارت ؛ حرارت آب تغییر خورده و سردی خویش را از دست میدهد و گرم میشود .امروز شهریان قلات در گرد ونواح آن سقأ خانه های آباد نموده اند و از آب آن برای پاکی و طهارت و غسل استفاده مینمایند .
با تأسف مینویسم تمام آبادات کشور مان در اثر عدم توجه مسؤلین دولتی و اندک شمردن آن از طرف مردم ما ؛ بالاحصار زابل مانند هزاران آبده تاریخی دیگر در حال فروریختن است .آنچه بیشتر سبب دلهره مردم میگردد عدم توجه دولت و وزارت اطلاعات و کلتور در بازسازی و نگهداری آثار باستانی است .
30- قلعه تاریخی فراه
شهر فراه درطول تاریخ خویش در جاهای مختلف و به اشکال مختلف بنا گردیده است. چنانچه در قرن چهارم هجری دارای شصت دهکده بوده است چنانچه ابن حوقل جغرافی نویس عرب در اواسط این قرن مینویسد شهر فراه در جلگه پهناوری واقع شده خانه هایش از گل است و شصت دهکده دارد ، صاحب باغستان و کشتزارهای فراوان است و از آنجا میوه فراوان و مخصوصا خرما بدست می آید. درحدود هشتصد سال پیش ، یاقوت حموی درکتاب معروف خود معجم البلدان از فراه اینطور یاد کرده است: فره شهری است بزرگ در نواحی زرنج و روستاهایش به شصت دهکده میرسد.فریه سیاح قرن ۱۹ که در سال ۱۸۴۸ میلادی از فراه دیدن نموده خرابه های جنوب رودخانه را در دره ای که از سه قسمت میان کوه واقع شده قدیمیترین شهر فراه میداند اما بنظر او این شهر مدتها قبل از اسکندر بنا شده است.برخی عقیده دارند که قدیمترین شهر فراه همان شهر کهنه پشت رود است که امروز از آن چز تپه و یک خندق چیزی باقی نمانده است.عده ای نیز قدیمترین شهر و مرکز ولایت را شهرکهنه معروف به شهر فریدون میدانند. این شهر که تاکنون نیز برج و بارو های شکسته و نیمه فروریخته اش میتواند انسان را محو شکوه و جلال روزگاران گذشته اش نماید در متون عهد تیموری و صفوی بنام قلعه داوری یاد شده و عده ای معتقدند که این شهر در عصر فریدون و بامر فریدون پادشاه پیشدادی آریانای باستان بنا گردیده و همانطورکه گفته شد آنرا بنام شهر فریدون یاد میکنند و نام فراه را نیز ماخوذ از نام فریدون میداننددر لغتنامه ی دهخدا آمده: فراه شهری است نزدیک به سبزوار هرات و از آنجاست ابونصر فراهی. طایفه ای از ملوک در آنجا حکمرانی کرده اند که با پادشاهان سیستان قرابت داشته اند. معین الدین [ اسفزاری ] نوشته است که در یک فرسنگی فراه کوهی است که آن را بیبچه باران خوانند و در آن کوه طاقی سنگی است که همیشه از آنجا آب می چکد و نیز دربین جر کوه بیبچه در یک تخته سنگی لاخ کوه یک سوراخ که هرموسم سال از آن به اندازه دو انچ آب بیرون پرتاب میشود وتاده دقیقه تمام جویچه ها (تعداد ۵ تا ۶ )راپر از آب میکند وبعد دفعتا خاموش میشود . این فوران آب منظم نبوده گاهی روز سه بار روشن میشود وگاهی هم دو الی سه روز بعد ،مردم آن را واترپمپ بی بی میگویند، ودرجای دیگر تخت بی بی قرار دارد که به اندازه نیم انچ آب از زیر لاخ کوه دریک جوی چه روان است بلای علف زار پودینه تقسیم میشود و از بالای علف زار در فاصله ۱۰۰ متر پایان کوه میریزد وهمیشه در آنجا باران است از همین رو همانجا را بارندک گویند وخود کوه را بیبچه باران میگویند.
قلعه فریدون: قلعه فریدون درولایت فراه؛ با بيش از دوهزار سال قدامت تاریخی امروز درمعرض تخريب قرار دارد. قلعه فریدون،مشهوربه (شهرکهنه) که به روایات موجود درشهنامه فردوسی وتاریخ سیستان ؛از بزرگترین آبده های تاریخی است ، درمرکز شهر فراه موقعیت دارد ونسبت عدم توجه مسئوولین، روبه انهدام استقلعه یادشده که حدود٣٠٠ جریب زمین را حتوا نموده؛ از گل وخشت خام اعمارشده و دارای (٩٩) بُرج بزرگ وکوچک است. این قلعه دو دروازۀ ورودی بزرگ ؛ بنام های دروازۀ قندهاروهرات دردیوارجنوبی وشمالی دارد ودر گوشۀ شمال شرقی آن،یک قلعه کوچک دیگر وجودداشته که آثاروبقایای ساختمانهای آن هنوز باقی است. درمورد این قلعه کوچک ؛برخی آنرا ارگ و محل بود و باش فریدون ،برخی استدیوم ورزشی وعده ای د یگرذخیره گاه اسلحه ومهمات میدانند. همچنان درقسمت جنوب شرقی قلعه دوقبر مشاهده میشود،که به زیارت باباولی مشهوراست ومردم بخصوص زنها درروزهای چهارشنبه به آنجا رفته ودعا میکنند. همچنان در پهلوی قلعه فریدون یک ساحه سبزبنام (باغ کافی) است، که محل تفریح مردم در روزهای نوروز و رخصتی های عمومی دیگرمی باشد. ازاین قلعه درسالهاى دهه ٦٠، مجاهدين به حيث ديپوى اسلحه کار مى گرفتندودربرخی ساحات آن، بقاياى وسايط فرسوده ساخت شوروى سابق به چشم می خورد درتاریخ سیستان وشهنامه فردوسی، قدامت این آبده تاریخی؛ بیشتر ازدوهزار سال تخمین شده است. برخی از باشنده گان فراه به نقل از گذشته گان خود میگویند ، که اين قلعه را سکندر کبير اعمار نموده و عده دیگر بنیاد گذار آنرا زردشتى ها میدانند،اما اسناد وشواهدی که اظهارات آنها را ثابت سازد وجود ندارد. قلعه فریدون در مسیر تاریخ از چشم سیاحان نیز دور نمانده است. جی پی فریه، سیاح فرانسوی قرن ١٩ که در سال ١٨٤٨میلادی ،دوبار از فراه دیدن نموده ،در کتاب خود تحت عنوان((سفر با کاروان وسرگردانی در ایران، افغانستان، ترکمنستان وبلو چستان)) از فراه وقلعه فریدون ،به عنوان( شهر)،یا دآوری نموده است. فریه در کتاب خود که حاصل سفرش به کشور های یاد شده است، مينويسد که شهر جدید فراه با خاکریز های عظیمی محاط است که مخلوط خاک وخرده چوب است ویک راه سرپوشیده به دورادور آن ساخته شده است .
وی علاوه نموده ، ارتفاع این خاکریزمخروبه( قلعه فریدون) از٣٥تا٤٠ فت بوده ودربالای آن برجهای بسیار وجود دارد. یک کانال عمیق وعریض در اطراف این خاکریزوجود دارد،که به دلخواه می توان آنرا پر از آب کرد واین کانال خط اول دفاعی شهری بوده که به خاکریز مبدل شده است . وی قلعه فریدون را قدیمترین شهر فراه میداند، وبه این نظر است که این شهر؛ مدتها قبل از اسکندر بنا شده است. این سیاح فرانسوی افزوده است ، شهر فراه همین ساختمانهای خرابه است،اما از نظر نظامی فوق العاده با اهمیت است وهرکس که این شهر را به دست داشته باشد،یک پایش درقندهار وپای دیگرش در هرات بوده ودروازه سیستان را تحت تسلط دارد. به همینگونه در تاریخ سیستان درارتباط به قلعه فریدون چنین آمده است که در سال ٦٩٣هـ. ق امیر به فراه ،شبخون زده و قتل و غارت نموده و سپس ملک جلال الدین را که حاکم آن بوده به اسارت گرفته و سپس ملک رکن الدین را به امارت قلعه داوری نشانیده است: «آمدن امیر، نوروز بزرگ به فراه و شبخون آوردن و تاخت کردن و اهالی آن بقعه را اسیر کردن و نهب و قتل آن ولایت و گرفتن ملک جلال الدین بن ملک تاج الدین را و بردن به هرات و گرفتن قلعه داوری و نشاندن ملک رکن الدین را به امارت آن قلعه در سال ٦٩٣هَـ. ق .»
درعین حال، یکتن از نویسنده های ولایت فراه که در زمینه آثار باستانی این ولایت تحقیق نموده، گفت که نهاد های دولتی وبازار ولایت فراه؛ تا حدود یکصد سال قبل در داخل شهر کهنه (قلعه فریدون) قرار داشت. وی افزود که در داخل این قلعه وسیع، علاوه بر شصت دربند دکان ساختمانهای حکمرانی، قضایی، خزانه داری، نظارت خانه و غیره، مطابق ایجابات زمان به شکل خامه و گلی وجود داشته واکنون دیوار های آن در حال فروپاشی بوده و بعضاً به تپه های خاکی مبدل شده اند. به گفتۀ راهب، زمانیکه محمد نادر شاه ، محمد انوررا به حیث نایب الحکومه و نایب سالار (مسؤول نظامی و ملکی دولتی ) فراه تعیین کرد؛ نامبرده بازار فراه را از داخل قلعه فریدون به ساحه کنونی شهر انتقال و به این ترتیب شهر جدید فراه در موقعیت فعلی تأسیس گردیددر زمینه آبدات تاریخی ولایت فراه، تاریخ مشخص و مُدَوَنی در دسترس نیست و اکثراً تواریخ و روایات افسانوی موجود میباشد. احساس باور دارد که احتمالاً مالک "قلعه فریدون" فریدون مشهوربه قاتل ضحاکِ ماردوش است که همراه با فرزندانش در این منطقه حکمرانی میکرد و مرکز حکومت شان در داخل این قلعه بوده است. برای فعلاً ما تنها متوصل بُعد افسانوی این آثار هستیم و جهت تعیین قدامت تاریخی این قلعه؛ مستلزم یک تحقیق است. وی بدین باور است که این قلعه از آثار بزرگ تاریخی افغانستان است و یونسکو باید آنرا ثبت میراث های فرهنگی جهان بکند. شماری از باشنده گان ولایت فراه به این باور اند که بازسازی قلعه فریدون و اعمار ساحات تفریحی و تجارتی همجوار با آن؛ میتواند اینولایت را مورد توجه سیاحان داخلی و خارجی قراردهداگرهمه ساحات قلعه باز سازی شود ودر خارج از آن برای سیاحین سهولتهای لازم دیگر مهیا شود،سالانه تعداد زیادی سیاحان از داخل و خارج کشوربه دیدن آن آمده ودولت عاید خوب ازآن حاصل خواهد کرد. مسؤولين حفظ آبدات تاريخى فراه ميگويند که درآنولايت، اضافه از ٢٢ بناى تاريخى و یکتعدادذخایر آب ،که هریک آن اهمیت خاص دارد موجود است. مسؤلان اطلاعات و فرهنگ ولایت فراه نیز،از تخريب تدریجی قلعه فریدون وسایر بناهاى تاریخی این ولایت نگرانى دارد. ميگويند :" چندین باراین موضوع را با وزارت اطلاعات و فرهنگ و مراجع دیگر مطرح نمودم ، اما تا بحال هیچگونه توجهی به آن نشده است. قلعه فریدون؛ ازآثار بزرگ تاریخی و باستانی سیستان زمین سابق و فراه فعلی است و احتمالاً بیش از دوهزار سال قدامت تاریخی دارد. به گفته رئیس اطلاعات و فرهنگ ولایت فراه ؛ هرچند،هئیت باستان شناسی وزارت اطلاعات و فرهنگ چندی قبل ازاین قلعه دیدن نمود،اما اقدام عملی تا کنون به خاطر باز سازی آن صورت نگرفته است. وی علاوه کرد که آنها برای یونسکو نيزپیشنهاداتی داشته اند تا قلعه فریدون ، شامل میراث های فرهنگی جهان گردد. عبدالاحد عباسی رییس حفظ آبدات تاریخی وزارت اطلاعات وفرهنگ، در مورد قلعه فریدون میگوید که اسناد کتبی بدست نیامده که بازگوی تاریخ، اعمار وخصوصیات این قلعه باشد. وی علاوه نمود که این وزارت در حال حاضر، پلانی به خاطرسروی وباز سازی قلعه مذکوررویدست ندارد ودر سال آینده،سروی واسناد سازی آن صورت خواهد گرفت.
بهره: ويکي پديا، معلومات درباره افغانستان، رساله - افغانستان  درگذرگاه تاريخ - نويسنده، گام به گام باتاريخ - نويسنده ، تارنماي صلصال ، افغانستان قلب آسيا، آبدات تاريخي افغانستان، منابع خبري ومقاله هاي نويسنده دراصالت ،وطندار، رسالت ، سپيده دم ، ميهن و...
 
 
 
 
 
 

No comments: