آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, February 23, 2014

: رنگها به بازارکتاب راه یافت

آروین نگیس
داستان نویسی در افغانستان داستان غريبی دارد ، قرن ها بخشی از خودآگاهی اجتماعی را بر شانه هايش حمل کرده و فرصتی بوده برای ارائه همه چيز ، از مفاهيم فلسفی تا عاشقانه ها ، از دين تا خوش باشی و کفرگويی ، از سنت تا نو شدن های اجتماعی و از تاريخ ...تا اسطوره ، همه اينها به داستان و شعر مرتبه ای ديگرگون در فرهنگ و زبان پارسی دری داده است
 
، اما سالهاست که همين داستان نویسی به ويژه در قلمرو قصه ها ، محل مجادله هم هست ، یک داستان یا یک اثر ادبی در عین حالی که از جریانات فرهنگی و همگرا تاثیر می گیرد ، بر جریانات ادبی و فرهنگی نیز تاثیر دارد، این فرایند تاثیر پذیری و تاثیر گذاری بطور قطعی بخش اصلی و عمده ی فرهنگ یک جامعه را در بر می گیرد .
ادبیات یک جامعه برابر نیاز روز آن جامعه معمولا همیشه دستخوش تغییر و تحولاتی در زمان حال خود بوده و با توجه به حس خیال پردازی و نوگرایی در بین شاعران و نویسندگان ، مخصوصا قشر جوانتر ، همیشه پدیده های نویی در عرصه های فرهنگی ادبی به معرض ظهور گداشته شده است، در این رهگذر، اما در زمان معاصر، به راحتی میتوان به سبک یا جریان ادبی پست مدرن یا پست مدرنیزه اشاره ی مستقیم کرد، اما آشنایی با بایدها و نبایدها، ارزشها و ضد ارزشها برای یک شاعر یا نویسنده یا کسانی که به نوعی دستی بر آتش ادبیات مخصوصا این جریان نو دارند امری ضروری و اجتناب ناپذیر است، برای نقد و بررسی در آثار شاعران و نویسندگان ، مخصوصا قلم زنان نوپا و نوپرداز در این عرصه، منتقد به ناچار باید با چرایی، چگونگی، و جهت گیریهای فرهنگی ادبی ، مخصوصا از نقطه نظر زیبایی شناختی و پیش زمینه های فکری، علمی و نظری آنها اطلاعاتی جامع داشته باشد، طبق نظر «بورخس» برای رد یا نقض یک قانون، اول باید آن قانون را بدانیم.

با نام خاتول مهمند ، بانوی ادبگار عصر ، و خاتون خرد پو شعر و طنز که در ادبیات نوجوان مخصوصاً در حصه های داستان و طنز از دیر باز آشنا هستیم ، این شهدخت قرن واژه گان معاصر فعالیت ادبی اش را از دور دست ها بیرون از وطن در حیطه ادبیات کودک و نوجوان شروع کرد و با چاپ از سوی نشر در وادی ادبیات بزرگسال قدم گذاشت ، که به بازار کتاب راه یافته است،" رنگها " نام دارد.
" رنگها " با ژانر واقع گرای مدرن به بحران روابط عاطفی،جنبش زنان،مشکلات و معضلات مهاجرت،اتفاقات روز سیاسی و حس نوستالژیک به دوران گذشته و از دست رفته، می پردازد ، این کتاب با دیدگاه اول مشخص و با روایت توالی زمانی در کل روایت نه در جزء پردازی رخ دادها از شخصیت هایی می گوید که هر یک به دنبال گم گشته ای سرگردان هستند ، چه مرام که در ظاهر به دنبال وجدان اخلاقی انسان گرا در بین زنان است و به گفته ی این بانو نویسنده ی کتاب

نپرس چگونه
این اسفالت شکسته
و از یاد رفته را
که حال عابران از آن گذر نمیکنند
عبور کردم درد آن را
صرف گام هایم
آگاه است
( ص5)

و اگر بتواند ناخنکی به کسی هم بزند،بدش نمی آید ، که در عناوین را در پیکار این کتاب میکشاند ،
بازیچه شکست ، از زن در بند حرف میزند ،
سفر رنگها ، از زبان رنگ است که نرنیه ها را میدرد و مرد میسازد جز نرنیه های که از انسانیت خارج باشد.
و انتحاری ، برویک را دوست دارم ، مرگ پرنده ، برای تو مینوازم ، سپیده ی خونین ، شب قوس ، گلهای خشک ، پیوند ابدی، همه ی اینها در پی حسی نوستالژیک و یافتن لحظات ناب گذشته به سوی پرتگاه و حشت ، زیبایی های طبعیت و مادرانه بودن با کودک است ،
و یا آن سو تر اولیایی که در پی یافتن هویت خود در جامعه ای با خشونت های روانی مردانه، بعد ازدواجی زود هنگام در جنبش هایی شرکت می کند که خود به درستی آن ایمان ندارد و در آخر از نقلی سر در می آورد و چه...
آنچه که در کتاب " رنگها " به عنوان ادبیات زنان باید مورد بحث قرار گیرد این مسئله است که بانوی فراروایتی خاتون شعر و داستان از چه دیدگاهی به زنان و جنبش های آنان توجه کرده است ، آیا متن مدافع وضعیت موجود است و مرد سالاری را می پذیرد و یا نه او منتقد وضعیت حاضر است ؟ تا چه حد متن سلسله مراتب و ساختار های بین زن مرد را واسازی می کند؟ به راستی جایگاه زن در متن " رنگها " از کدام دو سویه برخوردار است. آیا متنی است که نگاه مثبت به مرد دارد و متعتقد است زن با ازدواج با مرد با هوش و خوب به جایگاه اجتماعی ثابت می رسد و سعادتمند می شود ، به باور من کتاب رنگها ، نیز یکی از زیباترین نقاشی های صفحه پرکار و اعجازگونه قلم پر قدرت این بانو است ، هم نویسنده حقا در هنرمندی، سنگ تمام گذاشته اند ، آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین زبانی که از قریحه ذاتی این بانو برخاسته و با هنرمندی و نازک اندیشی اش به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرات این نویسنده در بیان گوشه هایی که عادتا در بیان خاطره ها نگفته می ماند، از ویژگی های برجسته این کتاب است ، تنها نقصی که به نظر رسید نپرداختن به نقش همسری است که تلخی ها و دشواری های زندگی با رزمنده ای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پرماجرا با او را نپذیرفته است.
من از این کتاب آموختم که خواندن بی اندیشه بیهوده است ، و اندیشه بدون خواندن خطرناک ، و شناخت من بعد از خواندن این کتاب در مورد این بانو این است که درست بعضی وقت ها مثل که فروغ نوشته اش را از خود شروع می کند، بعد به جامعه می برد، و سرانجام از جامعه بریده دوباره به خود بر می گردد ، و حرکت او از دعا با دست های کودکانه ای شروع می شود که حتی به فکر شمعدانی ها هم هست و درختانی را هم که نقاشی می کند برایش آن قدر واقعی هستند که زیر سایه ی آنها عروسک بازی میکند، در کُل آنچه را بیان میکند از درد دل یک جامعه است از درد دل یک مادر ، سربلندی روزگار برایش تمنا دارم.

با ارج احترام
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

No comments: