آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Friday, July 12, 2013

:هنر و زند ه گی

دستگیرنایل
انسان ها درزند ه گی روزانه وعمومن دردوران حیات خود میخواهند بیشترین لحظه های عمرخود را دربیان احساسات ،تلطیف عواطف ، رشدمعنویت وتجلیل شخصیت خود سپری نمایند.
 
 


 

 


مثلن:تحصیل علم کنند، موسیقی بشنوند کتاب بخوانند، فیلم ببینند، آواز بخوانند، دوست بدارند،عشق بورزند وبسا ارزشهای دیگر که در زنده گی وجود دارند. هدف از زنده گی کردن تنها خوب خوردن، لباس بهتر وشیک پوشیدن و لذت بردن نفسانیات و اجرای عبادات نیست، بلکه انسان ها به رشد معنویت و تلطیف بخشیدن ذوقیات وآرامش دادن روان و احساسات درونی خود نیز نیاز دارند. بهبود بخشیدن حیات مادی ومعنوی انسانها به کوشش،اندیشه، کار وتفکر نیز وابسته است.معی الوصف دراین زمینه ها استعداد ها، ذوقها ومهارت های انسان ها هم متفاوت اند.                                        
 
  البته انسان های متمدن امروزی، بیشتر به ذوقیات و آنچه که لذت بخش است،.روی می آورند  چون زمینه های زیادی را دراختیار دارند. مانند دیدن فیلم درسینما، ویدیو و تلویزیون، تماشای تیاتر و اوپرا و بالت، و مهمتر از همه پیشرفت تخنیک و انترنت که زمینه ارتباط جمعی آدم ها را بسیار آسان ساخته و دنیا را با این بزرگی اش، به دهکدهء کوچکی تبدیل نموده است.اما  برای انسان های عقبمانده ازتمدن و وسایل ارتباط  جمعی که با این وسیله ها دسترسی ندارند،راه های دیگری را برای تلطیف وارضاء عواطف خود جستجو میکنند مثلن:چوپانی درکنار رمهء خود در دامن کوه، ازشکوه وجلال طبیعت، و نواختن ( نی ) لذت میبرد. دهقانی روستا زادهاز سکوت صحرا،غریو جنگل و خروش آب دریا احساس ذوق ولذت میکند؛ برای یک مرد ویا زن صحرا نشین،خار ودشت ولالهء صحرا وهیا هوی حیوانات زیباست؛ برای یک باغبان،نوای پرنده گان، گل وسبزه و درخت وبرگ، زیبا و شادی آفرین است.و برای یک مرد و یا زن شهر نشین ،پدیده های زیاد دیگری شاید دلپذیر باشند و آن چیز های که ذکر شدند، خوش آیند نباشند.

       هر پدیده ای را که ما، در اطراف خود زیبا می بینیم، حاصل تخیل و ذهن خود ما و حاصل تخیل و ذهن خلاق هنر مندان است.شاعر وهنرمندی که قرنها پیش، چشم های سیاه یک زن شرقی رابه چشم های حورِ بهشت که هرگز ندیده بود، تشبیه میکرد واز سروِقد وتیغ ابرو وخالِ لب سخن می گفت، امروز این تشبیهات و استعاره ها تبدیل به تشبیهات واستعاره های جدید دیگری شده اند.وآنقدر خال لب وکمان ابرو وزیبایی های « زمینی» و« حسی» اطرافش را احاطه کرده اند که دیگر با« سیه چشمان کشمیری» و« ُترکان سمرقندی»،اُلفتی ندارد.«زمانیکه ملاحان وتاجران دنیا، منافع خود را در دریا دیدند، دریا بنظر مردم، جز منبع منفعت ، چیز دیگری نبود.هنرمندان، از دو قرن بد ینسو، کشف کردند که دریا علاوه برانکه دُر ومرجان و ماهی های رنگین دارد، زیبا هم است. از آن پس، چه پرده های دل آویزی که  نقا شان از آن نساختند.و چه شعر های دلکش و نثرهای زیبایی که در وصف دریا، نه سرودند.»

       درک ازمقولهء زیبایی،همیشه وابسته به این است که تجربه ها و دریافت های انسانها، درکدام حد بوده است. و در چګونه شرایطی می زیسته است.هر انسان مطابق به ذوق وسلیقه و استعداد خود از زنده گی، طبیعت و زیبایی ها لذت میبرد.ما میدانیم که ذوقها،استعداد ها،ومهارت ها وعواطف درانسانها متفاوت اند مخصوصن درهنر وآثار بدیعی. کسی شعر می سراید، دیگری،موسیقی مینوازد،یکی آواز می خواند،ان دیگری میرقصد وعده ای هم تیاتر و سینما را می پسندد،گروهی، موسیقی کلاسیک وبرخی هم موسیقی جاز که  مست و شور افرین است را خوش دارند. در همهء این حالات، وظیفهء هنرمند، بیدار باش اجتماعی و بلند بردن ذوقها و حس زیبایی شناختی مردم است. آواز خوانی که آهنگ میخواند،مُمَثلی که  در تیاتر تمثیل می کند، شاعری که شعر می سراید،نویسنده ای که کتاب می نویسد، همه در برابر مردم واجتماع خود وفرهنگ عمومی جامعه وبشریت،تعهدات ومسوولیت های مساوی دارند.مقوله ء« زیبایی » در میان ملت های مختلف جهان معنا های مختلف دارد. روس ها از واژهء زیبایی تنها آنچه خوشایند بینایی است، می دانند.« باومګارتن» میګوید:موضوع معرفت منطقی،حقیقت است وموضوع علم الجمال یا(معرفت حسی) زیبایی است. زیبایی کامل یا مطلق آنست که به مدد احساس شناخته می شود.....حقیقت کامل یا مطلق آنست که با عقل شناخته می شود.و« خوبی» کامل یا مطلق آنست که از طریق ارادهء اخلاق بدست می آید.» اومی افزاید: عالی ترین تحقق زیبایی را میتوان در طبیعت جستجو کرد.وتقلید از طبیعت عالی ترین مسالهء هنر است.
1 -


مخالفان نظریات باومګارتن ازجمله « زولستر» میګوید منظور هنر، زیبایی نیست،بلکه «خوبی» است.او میګوید تنها ان چیزی که  متضمن «خوب » است،میتواند بعنوان « زیبا» شناخته شود.هدف تمام زندګانی بشریت،خوبی حیات اجتماعی است.این خوبی،از راه آراء و تدابیر اخلاقی بدست می آید و هنر بایستی تابع این مقصد باشد.زیبایی ان است که این آراء وتدابیر را برانګیزد وتربیت کند.
 
2 -
تا جایی که دیده شده در مفاهیم زیبایی و خوبی،همیشه خلط مبحث شده ویکی را بجای دیګری نشانده اند وګاه هم هردو را یک مفهوم پنداشته اند.حال انکه آنچه که «زیباست»،نمیتواند «خوب » باشد و آنچه که خوب است، می تواند زیبا هم باشد.لیون تولستوی نویسندهء بزرګ روس میګوید:« یک انسان،یک اسپ،یک خانه،یک منظره ویک حرکت میتواند زیبا باشد لیکن اعمال،افکار،اخلاق و موسیقی را اګر بسیار بپسندیم، می توانیم بګوییم « خوب» است.و اګر نپسندیم،« بد» است.« زیبا» فقط به چیزی میتوانیم بګوییم که خوشایند حس باصرهء ما باشد.از اینرو،واژه و مفهوم «خوب » شامل مفهوم « زیبا» هم هست.ولی عکس آن صحیح نیست.یعنی مفهوم «زیبا» معنی « خوب» را ندارد.
 
3 -
«شیلر» آلمانی که از پیروان « کانت » بود،به تایید از نظریات استاد خود زیبایی و منشاء زیبایی را نیز ناشی از لذت میداند. به باور« فیخته» زیبایی و زشتی وابسته به دیدګاه بیننده است.از اینرو زیبایی درجهان وجود ندارد.بلکه در روح زیبا، جان دارد.هنر، ظهور وبروز این روح زیبا است.
 
4 -
چارلز داروین انګلیسی میګوید: زیبایی احساسی است که فقط مختص به انسان نیست، بلکه در حیوانات نیز وجود دارد ودر اجداد بشر هم وجود داشته است. پرنده ګان،آشیانه ء خویش را می آرایند و زیبایی را درجفت خود میستایند. جمال، درکار وصلت ها موءثر است ....منشاء هنر موسیقی صداییست که نرینه ها برای دعوت از مادینه  های خویش بر می آورند.»
 5 -
 از آنچه که تا کنون بطور فشرده در تعریف زیبایی ګفته امد دو نتیجه بدست می آید « یکی تعریف عینی وعرفانی است که ارتباط بین عینیت وعرفان را با«کمال عالی» با خداوند درهم می آمیزد که تعریف خیالیست که برهیچ اصلی استوار نیست.ودیګری، یک تعریف ساده و قابل فهم و ذهنی است.این تعریف،زیبایی را چیزی میداند که سبب التذاذ ما میګردد.
6 -
چنانکه ګفته آمد،انسانها در عرصه ها ګوناګون هنر، اشتغال دارند وبه نحوی به ارضاء نیاز های خود میپردازند اما درک ازمقوله ء هنر هنوزهم نزد بسیاری ها نا مشخص است وآنرا یک سرګرمی ودر نهایت وسیله ای برای کسب شهرت قرار داده اند و انهم یک شهرت کاذب و ګذرا که پيش از خود آنها،هنر ایشان به ګورستان فراموشی سپرده می شود.« برای اینکه هنر را دقیقن تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که بدان همچون یک وسیله ی کسب لذت ننګریم بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم.آنګاه که به زنده ګی این چنین نګریستیم،ناګزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسان ها بدانیم.» « هنر، لذت و سر ګرمی نیست هنر، موضوع بزرګی است.هنر، یک عضو حیات انسانیت است که شعور معقول انسان ها را به حوزهء ( احساس) منتقل میکند.»
 7 -   
 فراموش نکنیم که ادیب وهنرمند امروز کشور ما در برابر نسل جوان،نسلی که وطن وزادګاه خویش را از دست داده اند و با فرهنگ ها و زبان ها و تمدن های رنگا رنگ آشنا شده اند، مسوولیت خطیری دارند که چگونه ذوق ها و احساسات نسل سرگردان امروز را دریابند، ذهن های خفته را بیدار سازند تا ازهنر وفرهنگ اصیل خود بیگانه نمانند. این سخن پذیرفتنی نخواهد بود که میگوییم ما باید هنر خودرا درسطح تفکر وفهم و ذوق مردم عادی تنزل دهیم.تا انها بدانند که  ما چی میگوییم.و چه پیامی را برای شنونده و ببینده گان خود القاء می کنیم.پس وظیفهء هنرمند و ادیب،در ارتقای سطح فکری و ذوق های مردم درچیست ؟ ادیب و هنرمند باید از طریق آگاهاندن و نشان دادن، مردم و جوانان را در سطح فکری وذوق بلند، بالا ببرند..
       جوانان، به پدیده های هنری نو،احساساتی، تحریک کننده،مست و شور آفرین،علاقهء زیاد دارند مثلن میخواهند موسیقی مست وشاد بشنوند.ویا فیلمی را تماشا کنند که جنگ ومشت زنی وآدمکشی داشته با شد. و اینهم راست است که جوانان درجستجوی تلطیف ذوق هایی میباشند که  سن و سال آنها ایجاب میکند.اما جوانان ممکن است مطابق سن خود بسیار ذوق های پَست خرافاتی و نا سالم را هم طلب کنند.پس هنرمند هم باید ذوق های نا سالم و خُرافاتی و رشد نیافتهء جوانان را مد نظر گرفته آثار مبتذل وبیمایه بیافرینند؟ ذوق ها، سلیقه ها واحساس ها از اول بلند، عالی ورشد یافته نیستند وبه اثر تلقین ها، تربیه و آموزش وپرورش،رشد می یابند و به حد بلوغ خود می رسند.در اینجا، وظیفهء هنرمند وادیب است که استعداد آنها را رشد دهد وغنا ببخشد واگر خود هنرمند و ادیب آدم بد ذوق واز لحاظ هنر، فقیر ودر سطح سواد پایین باشد، دریغ به آن هنر وهنرمند.
                                                                                      
بعنوان مثال به هنر موسیقی وسینمای امروز افغانستان در داخل وخارج از کشور نګاه میکنیم.روشن است وقتی. مُمَثلی که در تیاتر کارِ تمثیل میکند،رقاصی که می رقصد، و آهنگساز و آواز خوانی که آهنگ می خواند اول باید بداند که برای شنونده وبیننده ء خود چه چیزی و چه پیا می را القاء میکند؟ چه چیزی برای گفتن و شنیدن دارد؟ و پیام او، پیامی انسانی و رسالتمندانه است که ذوق ها واحساس ها و عواطف انسانی را غنی و کامل و پر بار سازد و یا اینکه پیامی پوچ،بیمعنی وتخدیر کننده است؟« شکسپیر»میگفت:« شعرِ بدون پیام،به سیب سرخی میماند که درونش را کِرم خورده باشد. » لذا هرهنر،هدف وپیام معینی را دنبال میکند.و وسیله ایست برای رسیدن به آن هدف.کسیکه می رقصد ،هد فی دارد،او، بوسیلهء نشاندن و حرکات  موزون و زیبای خود،حالات رنج و شادی و سرور انسانرا بر می انگیزد. واضح است که حرکات نا موزون و بی هدف، هنر نیست. مثلن راه رفتن و کار کردن که هنر نیست همانگونه که شعر بی وزن وآهنگ و بی پیام، شعر نیست .یا نویسنده ای که کتاب می نویسد، آیا با این کتاب خود نیاز معنوی مردم را بر طرف کرده میتواند ویا اینکه میخواهد با نوشتن کتابی، تنش های قومی ومذهبی و دینی و ملی مردم را بیشتر بسازد.؟
    نویسنده،شاعر وهنرمندی که برای مردم وملت خود وبرای مردم همه زمانه ها وملت ها وبشریت شعر می سراید، وهنرمندی که چنین اثرهنری می آفریند،هم خودش وهم هنرش ،جاودانه و ماند گار است ابوالقاسم فردوسی که گفت:
« ز باران و از  گردش  آفتاب      بنا  های  آباد،  گردد  خراب
 پی افگندم از نظم، کاخی بلند      که از باد وباران، نیابد گزند
بسی رنج بُردم دراین سالِ سی    عجم زنده کردم، بدین پارسی
نمیرم ازاین پس که من زنده ام    که تُخمِ سخن  را پرا گنده ام
( ادامه  دارد )
یاد داشت ها:
۱ و ۲ ) تاریخ علم الجمال صفحات ۳۶۱ ــ۳۶۹
 ۳ ) تولستوی، لیون ـ هنر چیست ؟ ص ۲۲
۴ ـ۵ ـ۶ ـ ۷ ) تولستوی، لیون،هنر چیست؟ صص ۳۲ ،۴۲ ،۴۷ ،۵۴ ،۲۲۱ ...

No comments: