آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, February 11, 2013

عایشه درانی

شیرین نظیری
عایشه درانی دختر یعقوب علی خان توپچی باشی یک تن از رجال عصر درانی های افغانستان وهمچنین شاعره فرهیخته زبان دری بود که درکابل چشم به دنیا گشوده و درعهد تیمورشاه درانی می زیست.





عایشه درانی زن با استعداد وپرذکاوتی بود که درهمان آوان اختناق، علم و ادب آموخت وخود را با زیورعلم فقه وسائرعلوم ادبی وقت آراسته ساخت
تیمورشاه که خود سخن سرای خوش بیان بود. اشعارعایشه راشنید و با وصفی که درآن زمان در برابر تظاهرزنان تعصبات فوق العاده زیاد سنتی و تنگ نظرانه یی وجود داشت، اشعارعایشه را مورد ستایش قرارداد و با اهدای هدایا ازاوتشویق به عمل آورد 
آن گونه که روایت می کنند، عایشه نخستین سروده ی خود را در حضورتیمورشاه درانی، درتمجید از "افق گلفام" کابل خوانده است:  
             
شفق را لاله گون دیدم نماز شام در گردون                   
مگر خورشید را کشتند که دارد دامن پر خون    
     
ازین سخن سرای نازک خیال ، دیوان چکامه " شعر" بجا مانده که در سال 1888
ترسایی درکابل به چاپ رسید. این دیوان مشتمل برتمام انواع چکامه های او،اعم ازغزل، رباعی ، قصیده و ترجیع بند و... میباشد.             
سخن سرائی
 عایشه شامل سه مرحله است، مرحله نخست دوران غزل سرایی وسال های جوانی که در عهد تیمور شاه درانی گذشت.  مرحله دوم دوره سرایش شعرهایی با رنگ و بوی تصوف و عرفان است که مصادف با دوران جنگ های داخلی پسران تیمورشاه و حمله انگلیس به افغانستان است.
مرحله سومین  آن، شامل مرثیه سرایی های پس ازشکست سلسله درانی ها در افغانستان گفته شده است.
چکامه وغزلیات عایشه بیانگرحالات روحی وممثل زنده گی پرفرازوفرود اوست.                                                                                 
عایشه بدبختانه دراخیرعمربه تلخ کامی زیست وهمه سروده های خود را درباره پسر جوان بیست و پنج ساله شهیدش اختصاص داد. چنانچه پیشترگفته شد که درمراحل سومی ، اومرثیه سرایی نمود.                  
 متاسفانه درباره سالروز تولد این زن فرهیخته معلوماتی دقیقی به دسترس نیست . ولی این مادرداغدیده به روز پنجشنبه 26 ماه رجب سال 1232 خورشیدی چشم ازجهان پوشیده بود.              

عايشه نيز به چکامه " شعر "حافظ علاقه داشت و می کوشيد اشعارش به سبک و سياق لسان الغيب باشد.
درزیربرخی از نمونه های چکامه این سخن سرا را می خوانیم:
حافظ:                             
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
عايشه:
ساقی بيار باده و پرکن به جام ما
تا نه رواق چرخ بگردد به کام ما
حافظ:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بيابان تو داده ای ما را
عايشه:
اگر به خواب ببينم جمال رعنا را
سر از سرور به افلاک می رسد ما را
  نمونه ای از شعر عايشه در نخستين مراحل شاعری او در زير می آيد:
بی تو ای مونس جان تخت سليمان چه کنم
عمر خضر ار بودم حشمت خاقان چه کنم
با تو در دوزخ سوزان بتوان زيست مدام
بی تو با حور جنان روضه رضوان چه کنم
گرچه ابر کرم از چشمه حيوان بارد
بس ببارد به سر و لوُ لوُ و مرجان چه کنم
نيست بر لوح بصر غير خط زنگاری
چون نبينم رخ تو يوسف کنعان چه کنم
روز شب کردم و شب روز نيامد يارم
عمر بر باد شد اکنون سر و سامان چه کنم
هر کسی کشته خود می درود آخر کار
هستم از فعل بد خويش پشيمان چه کنم
عايشه درد تو بگذشته ز قانون شفا
چون علاجی نبود سعی به درمان چه کنم




No comments: