گویند مرا چو زاد مادر
|
روی کاناپه لمیدن آموخت
| |
شبها بر ماهواره تا صبح
|
بنشست و کلیپ دیدن آموخت
| |
بر چهره سبوس و ماست مالید
|
تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت
| |
بنمود تتو دو ابروی خویش
|
تا رسم کمان کشیدن آموخت
| |
هر ماه برفت نزد جراح
|
آیین چروک چیدن آموخت
| |
دستم بگرفت و برد بازار
|
همواره طلا خریدن آموخت
| |
با قوم خودش همیشه پیوند
|
از قوم شوهر بریدن آموخت
| |
آسوده نشست و با اس ام اس
|
جکهای خفن چتیدن آموخت
| |
چون سوخت غذای ما شب و روز
|
از پیک مدد رسیدن آموخت
| |
پای تلفن دو ساعت و نیم
|
گل گفتن و گل شنیدن آموخت
| |
بابام چو آمد از سر کار
|
بیماری و قد خمیدن آموخت
|
آوای زنان افغانستان
Sunday, January 27, 2013
ارسالی : میم آریانا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment