برگرداننده: جميله پلوشه
فصل سوم
نـابـرابـری زنان با مردان
در ســراســر جـهان هم اکـنون تـفاوت های بزرگی میـان موقعیت اجتماعی زنان و مـردان وجـود دارد. اين نـابـرابری يـک مسـاله تصادفی نيـسـت
بلکه بـيانگـر نـابـرابـری در تناسـب قدرت مــيان زنان و مـردان اسـت که در واقع بـه موقعیت اقتصادی نابرابر زنان بـا مـردان میانجامد. اگر مسـاله را در کليت آن در نظر بگيريم، ديـده مـی شـود که هـر اندازه جـامعه فقـير تر باشد، نـابـرابـری ميان زنان و مـردان به همان اندازه، بزرگ تر میکردد.
در بسـياری از کشـور هـای در حال توسعه، زنان سـهم بزرگی را در کشـاورزی بـه عـهده دارند، در حاليکه آنان در برابر چنـين سـهمی را از درآمد به دسـت آمده از آن، دريافت نمیدارند. در هـلند زنان با مـردان بطور يکسـان از امکان آموزش و پرورش برخوردارند اند، ولی در سـلسـله مراتب و رده های بالای اداره اجتماعی، سـهم زنان اندک اسـت. فقط ٧ در صد تمام اســتادان موسـسـات تعليمات عالی را زنان تشـکيل مـیدهند. در هيـچ يـک از شـرکـت هـای فرامليتی، زنان در رده هـای بالای رهـبری آن حضور ندارند. در هلند درآمد ميانگـين زنان در سـاعت ٧٧ در صد درآمد مـردان میباشد. از آنجا که آنان بيشتر بـه کارهای نيم روزه، مشـغول اند، از اين رو درآمـد زنان باز هم کمتر از مـردان میگردد: بطور ميانگيـن ۳٦ در صد درآمـد مـردان.
نـابـرابـری اقتصادی بـه ذات خود چيز ديگری غير از نقض حقوق بشـر نيسـت. در اين زمينه هيچ ضابطه بين المللی وجود ندارد که برابری درآمـد يا حقوق بين افراد را به نسبت تفاوتی که از لحاظ آموزش، توانايی و تشـبثات خصوصی و يا ابتکارات فردی و سـاير مشـخصات میان آنان وجود دارد، تنظيم کند. ولی آنجا که اعلاميه جهانی حقوق بشـراعلام میدارد که تبـعيـض ميان انسـان ها به طور جدی منع اسـت و تاکيد دارد که: همه افراد در همه احوال و اوضاع بايسـتی موقعیت و امکانات مسـاوی و برابر داشـته باشـند تا بتوانند توانايی ها، مهارت ها و سـاير استعدادهای خويش را آشـکار نموده و موقعيت برابر اقتصادی را به دسـت آورند. از اين رو اسـت که اعلاميه جهانی حقوق بشـر حق مسـاوی در برابر کار مسـاوی را مطرح مینمايد. واينکه انسـان ها بايد از حقوق مسـاوی در حوزه تعليم و تربيت، کار و موقعيت ها و امکانات مساوی برخوردار و بـهره مـند باشـند. اگـر زنان بـه طور متداوم و حسـاب شـده از حق آموزش محروم میگردند چنانکه در افغانسـتان پيش آمد، اين خود نقض صريح حقوق بشـر است.
منع تبـعيـض، هسـتهی مرکزی معنای حـقوق بشـر را تشـکيل میدهد. منـشـور جهانی بر علیه تبعيـض، تبعيض ميان انسـان ها را برمبنای اصل (نسـب)، رنگ پوسـت، زبان، عقيده و مذهب، جنس، منشـا و موقعيت اجتماعی محکوم میکنـد.
سـازمان عفو بينالملل اصرار و کوشش زیادی برای برسمیت شناخته شدن عدم تبـعيـض بعنوان یک حق را بکار میبرد. تبـعيـض، در چهارچوب فعالیت های عفوبينالملل بـه عنوان اسـاس يا زمينه ای برای اسارت و يا يکی از شـکل های تحت تعقیب قرار دادن زنان پنـداشـته میشـود. به طور مثال زمانی که زنان بـه مبارزه در برابر مانع و يا قانونی برمیخيزند و در نتيجهء آن زندانی میگردند، يا مورد بدرفتاری قرار میگيرند، در اينجا تبـعيـض بـه شـيوه معيـن نقـش ايفا میکند. علاوه بر این تبـعيـض در چارچوب فعالیتهای عفوبينالملل بـه مثابـه ابزار يا وسـيله ای برای بيـرون راندن پيوسـتـه زنان از عرصه حقوق اجتماعی ـ اقتصادی ارزيابی میشـود. بطور نمونه زنان اکثرا از شـانس اندکی برای استفاده از حق آموزش و پرورش، کار و امکانات پیشـرفت برخوردارند و حتی بسـيار پیش میآيد که از هيچ امکانی در زمينه های بالا برخوردار نیسـتند.
خشونت عليه زنان در مجموع و هم چنان خشـونت در زندگی خصوصی زنان، در چارچوب کار عفوبين المللی بـه مثابـه يکی از اشـکال جدی نقض حقوق بشـری مورد توجه قرار میگيرد، به خصوص زمانیکه صحبت از شکل بسيار جدی نقض حقوق در ميان باشد و دولت ها در برابر آن به اندازه لازم اقدام ننموده باشند. عفوبينالمللی تقاضا دارد تا دولت ها زنان و دختران را در برابر تبـعيـض محافظت نمايند. زيرا نه تنها وظيفه و مسؤولیت دولت ها اسـت که حقوق بشـر را نقض نکنند، بلکه در عين حال حراسـت و سـپس توسـعه آن وظيفه آنان، پنداشـته میشـود. زمانی که دولتی به مسـاله تبـعيـض ميدان میدهد، شـرایطی به ميان می آيـد که در تحت آن امکان دارد انسـان قرباني اسـتفاده ناجايز از قدرت، خشـونت و شـکنجه واقع گردد. دولت ها بايسـتی با اسـتفاده از يک سـيسـتيم حقوقی غير وابسـته و يک روش قضائی عادلانه با تبـعيـض مقابله نمايند.
چنانچه زنان بـه گروه هـای کوچک قومی (اتنيکی)، لايه ها و اقليت های کوچک ملیتی منسـوب باشـند، آسـيب پذير ترند و بیشـتر مورد تبـعيـض قرار میگيرند. دانشـمندان برای روشـن تر شـدن بهتر مسـاله تبـعيـض نسبت به زنان، از شـيوه معـين تجـزيه و تحليـل"انترسِکشنل اناليز"[i] استفاده مینمايند. بر اسـاس اين شـيوه در نظر گرفته میشـود که هر فرد مشـخصات هویتی متعددی دارد: به عنوان مثال يک زن در عين حال که "زن" اسـت احتمالا به يک "گروه کوچک قومی" نیز تعلـق دارد. در اين ميان متوجه میشـويم که انسـان ها میتوانند از لحاظ مشـخصات هویتی به گروهها و يا شـماری از "دسـته بندی ها" منسـوب باشـند و چه بسـا که اين "دسـته بندی ها" در تغـيير بوده و بعضا وابسـته به زمان و مکان میباشند. برای درک سـيسـتماتيک تبـعيـض نبايد بطور سـرسـری داوری را صرفا بر پايه يکی از اين "دسـته بندی های هویتی" گذاشـت. بطور مثال اگر ادعا شـود که: "همه زنان سـياه پـوسـت در ايالات متحـده آمريکا عقب افتاده اند"، ادعای نادرسـتی اسـت. زيرا وجود خانم کوندوليزا رايس در مقام مشـاور امنيتی رئيس جمهور بوش خلاف ادعای بالا را ثابت میسـازد.
در واقع زنان سـياه پـوست در ايالات متـحده آمريکا بهطور متوسط بیشـتر در معرض خطر تبـعيـض اند. در عين حال شـدت اين تبعيض مربوط اسـت به اينکه اين زن سـياه پـوسـت دارای چه اندازه درآمد، چه سـطح تحصيلات، چه نوع سـمتگيری جنسيتی، دارای چه گذشـته و از اين شـمار مشـخـصات باشـد.
عفوبينالمللی هيـچ گـاه برنامه عمل خـود را صرفا به خاطر "زنان" و يا "هم جنس گراها" و يا "همسـران شـکنجه ديـده" در مفهوم عام، مبـهم و گنگ آن برپا نمیکنـد. بلکه اين سـازمان برنامه عمل خويش را برای گروه ها و افرادی مشـخص، دارای هويت روشـن سـازمان دهی مینمايد که نقض حقوق بشـری در مورد آنان پيش آمده و يا متصور باشـد. عفوبينالملل در اين ميان البته به خطرات ویژه ای که گروه های معين زنان را تهديد مینمايد، توجه معطوف میدارد. زيرا آنان هويت معين دارند و به لحاظ داشـتن اين "هويت معين" مورد تهديد واقع میشـوند. بدين جهت اسـت که برنامه عمل باید برای دفاع و نجات آنان پيش برده شـود. بطور مثال برای قربانيان قاچاق زنان در کوسـوو، يا زمانی که در ترکيه زنان قربانی خشـونت خانگی میگردند، و يا قربانيان کـشـتار کارگران در کارخانه ها در مکزیک ، و يا دفاع از زنان اقليت مورد سـتم سـوماليايی در کنيا، و يا زمانی که زنان عراقی در دفاع از حقوق خويش برمیخيزند، و يا زنانی که در جریان جنگ در رواندا مبتلا بـه ايدز يا ويروس اچ. آی. وی. گرديده اند و يا سـاير موارد ازاين شمار.
خشـونت عليه زنان يک رابطه غير قابل ترديد با نـابـرابـری و عدم مسـاوات ميان دو جنس زن و مرد دارد. منشـور سـازمان ملل متحد در باره "رفع خشـونت عليه زنان" تصريح میدارد که: خشـونت "خود پی آمد نـابـرابـری تاريخی رابطه قدرت ميان زنان و مـردان اسـت " و " خشـونت در برابر زنان يکی از با اهمیت ترين ميکانيزم های اجتماعی اسـت که به وسـيله آن زنان در موضع تحت تسـلط و رهبری مرد با زور قرار داده میشـوند ". (تاکيد از مترجم است)
شواهد بسـياری در اين ميان وجود دارد که مي توان به آن برای اثبات خشـونت عليه زنان اسـتناد نمود. همه اينها باز هم نشـان میدهنـد که نـابـرابـری ميان زنان و مـردان کم يا بيش نتيجه مسـلم و پی آمد طبعيی تبـعيـض عليه زنان اسـت.
اصل اسـاسی منشـور سـازمان ملل در مورد رفع خشـونت عليه زنان، بر اين تاکيد میدارد که: خشـونت عليه زنان نبايد بـه عنوان يک امر يا مشکل شـخصی تعريف گردد. تمام اشکال خـشـونت باآنکه از نظر خيـلی ها خـصوصی بـه نظر میرسـند، مانند خشـونت خانگی، ولی با این وجود در واقع دارای يک زمينه يا اسـاس پیشـينه اجتماعی می باشنـد. اين مسـاله به عـهده دولتها اسـت تا جلو خشـونت را بگيرند و مرتکبين آنرا مورد پيگرد و بازخواسـت قانونی قرار دهند.
* * *
ياداشت: در چهار بخش آتی در باره موضوعات با اهميتی از جمله فقر؛ تبـعيـض بر مبنای اعتقادات مذهبی؛ محدودیت حق روبط جنسی و زاد و ولد، انتشـار و پخش ايدز و ويروس اچ. آی. وی. بـه عنوان چهار زمينهی مهم و در عين حال عوامل اسـاسی خشـونت صحبت خواهد شـد.
[i] . . اين شيوه تحليل که در اين اواخر در کار تجزيه و بازشناخت مسايل گوناگون از زمره مسئله تبعيض در برابر زنان کار برد بسياردارد، اساس را نه بر يک مشخصه هويتی بلکه بر شماری از مشخصه های هويتی مانند اصل (نسـب)، رنگ پوسـت، زبان، عقيده و مذهب، جنس، منشـا و موقعيت اجتماعی... می گذارد. م
ادامه دارد ---
ادامه دارد ---
No comments:
Post a Comment