آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Thursday, November 22, 2012

زیب النسا

زیب النسا یکی از چهره های شاخص در میان بانوانی است که با آثار خویش در ادبیات پارسی توانسته اند جزئی از پیکره تاریخ ادب پارسی باشند. می دانیم که بسیاری از خواننده گان گرامی تا کنون با این بانوی آشنایی ندارند .
 .آنچه در این قسمت و قسمتهای متنوع آینده ارایه می شود شرح جامعی از زندگی اجتماعی، اعتقادی و هنری این شاعر گرانقدر است که اطمینان داریم برای علاقه مندان به این گونه مباحث جالب و خواندنی خواهد بود. در ضمنِ مطالعه این مقالات با خاندان زیب النسا، اساتید، همفکران و دوستان، آثار، نمونه های شعر و منابع شرح حال این بانوی شاعر آشنا خواهید شد. در تحقیق و تهیه این سلسله مقالات بیش از 80 کتاب به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است که اسامی آنها در پایان آورده خواهد شد.تحقیق در باره این بانوی شاعر برای ما بسی جالب و زیبا بود. ضمن سپاسگزاری از نویسنده محترم آرزو می کنیم خوانندگان گرامی نیز همین قضاوت را داشته باشند. این شما و این چهره «مخفی» ادب پارسی.
زیب النساء با تخلّص «مخفی» در دهم شوال سال 1048ه··· .ق در هند متولد شد و چون دختر بزرگ خانواده بود مورد توجه و علاقه پدر قرار گرفت. پدرش از آن رو که مردی مذهبی، سختگیر و متعصب بود برای تربیت او اساتید زبده و باتقوایی انتخاب کرد.وی دروس فارسی، عربی، صرف و نحو، فقه و دیگر علوم اسلامی معمول دوران خویش را فرا گرفت. علاوه بر شعر در تصویرگری و خط نیز مهارت لازم را کسب کرده، از استادان برجسته روزگار خویش بهره برد. در ضمن تحصیل علم، قرآن را حفظ کرده، از عبادات و امور خیریه نیز غافل نماند.پدرش اموال فراوانی به او بخشید و با در اختیار گذاشتن مستخدمان و کارگزاران زیادی به زندگی پرناز و نعمت او رونق بخشید. زیب النسا دارای کتابخانه باشکوهی بوده است، چنان که ماهر می گوید:
کتابخانه عالَم ورق ورق دیدم
خط تو دیدم و گفتم که مدعا اینجاست
شاعران و دانشمندان بزرگی به کاخ او رفت و آمد داشته و پاداشها گرفتند که در بخش دیگر همین مقاله به اختصار، نامی از آنان به میان آمده است.
بدون شک، تعداد همفکران و افرادی که در خدمت او بوده یا به محضرش می رسیدند زیاد بوده اند به گونه ای که می توان گفت تمام فضلای معاصر او به دربارش راه یافته اند. با این وصف، فرصت زیادی لازم است تا بتوان به طور مفصل و مشروح در باره این بانوی شاعر، سخن گفت.

چرا زیب النسا ازدواج نکرد؟

تا جایی که نگارنده جستجو نموده، مورخان و تذکره نگاران به اتفاق نوشته اند: زیب النسا همسری نداشته است.(1) برخی نظیر دیوان بیگی، علت آن را مناعت طبع وی دانسته اند. برخی دیگر نوشته اند که این بانوی بزرگ، برای همسری خود کسی را لایق نمی دید. شاید این نظر به واقعیت نزدیکتر باشد، چرا که مخفی، زنی عاقل، فرزانه و هنرمند بود، در حالی که خواستگارانش همه از مردم دنیاطلب و اهل سیاست و دغل بازی بودند. او طبق معمول زمان خود باید با کسی ازدواج می کرد که با رسوم سلاطین هند مطابق باشد و چنان شخصی جز یکی از شاهزادگان کس دیگری نمی توانست باشد؛ افرادی که از دانش و هنر تهی بودند و هرگز نمی توانستند موقعیت زیب النسا را درک کنند. از طرف دیگر، چنانچه به همسری شخص دیگری، خارج از خاندان سلاطین رضایت می داد، پدرش نمی پذیرفت. پس چاره ای نبود جز آنکه مجرد بماند.
زیب النسا در پاسخ پدرش که از او خواسته بود علت ازدواج نکردن خود را بیان کند، چنین نوشت:
نهال سرکش و گل بی وفا و لاله دورنگ
درین چمن به چه امید آشیان بندم
پدرش بسیار مایل بود که دختر مورد علاقه اش شوهر انتخاب کند، اما چنان که گفته شد، مخفی کسی را همشأن و کُفوِ خود نمی دید و در این صورت، ازدواج او با مشکل شرعی روبه رو می شد.
شاید علت دیگرش آن بود که زیب النسا برخلاف مذهب پدرش (چنان که نوشته اند) شیعه بود، و خواستگارانش نیز همه مذهب مخالف داشتند و در چنین وضعی او نمی توانست علت اصلی را به طور صریح به پدرش بگوید، به همین لحاظ از دادن پاسخ درست طفره می رفت؛ می سوخت و می ساخت و حرفی نمی زد.
با این حال، از سخن خودش چنین فهمیده می شود که وی کسی را برای همسری خود لایق نمی دیده است.
گر بود مردی، تصرف از برای شوهری
نوعروس دهر را دیدار دامادی بس است
سرانجام، زیب النسا از میان مردان زمان خویش شوهری همشأن خود نیافت و همچنان بدون ازدواج از دنیا چشم فرو بست، در حالی که میل باطنی به ازدواج در او همانند دیگر دختران وجود داشت، چنان که در یکی از غزلهای خود به این حقیقت اشاره کرده است:
صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت
غنچه باغ دل ما زیب دستاری نشد
کار ما آخر شد و آخر ز ما کاری نشد
مشک خاک ما غبار کوچه یاری نشد
[سالها خون جگر در ناف آهو شد کره
مشک شد اما چه شد خال لب یاری نشد] «خ»
هر که آمد در جهان بودش خریداری ولی
پیر شد زیب النسا او را خریداری نشد(2)
در هند چنین رسم بود که هر دختری که می خواست آمادگی خود را برای شوهرداری نشان دهد، گل (نرگس) به سر می زد. روزی زیب النسا در باغ خود گردش می کرد، گل نرگسی توجه او را به خود جلب نمود. بدون توجه به این موضوع چند گل نرگس چید و در میان گیسوان خود گذاشت. در این هنگام، پدرش وارد باغ شد و آن منظره را دید. زیب النسا به خود آمد و خجالت کشید. او برای رفع اشتباه، بدون تأمل این بیت را برای پدر سرود:
نیست نرگس، که برون کرده سر از افسر من
به تماشای تو بیرون شده، چشم از سر من
یعنی این دسته گل نرگس که در میان موهای سرم نمایان است، گل نیست که علامت آمادگی برای ازدواج باشد، بلکه چشم است که برای تماشای تو از سرم بیرون آمده و در میان گیسوانم جا گرفته است. ناگفته نماند که در میان شاعران، تشبیه چشم به نرگس فراوان دیده می شود.

خاندان زیب النسا

پدر زیب النسا، محی الدین محمد نام داشت و در سال 1208ه··· .ق متولد شد. در سال 1068ه··· .ق به سلطنت رسید. وی در سال 1118ه··· .ق درگذشت. عالمگیر، اورنگ زیب، پادشاه غازی، خلد مکان و ... القاب اوست. محی الدین از طرف مادر (ارجمند بانو ملقب به ممتاز محل) ایرانی است.(3) مادر مخفی، «دلرس بانو» دختر شاهنوازخان و نوه رستم خان بن سلطان حسین میرزا بن بهرام میرزا بن شاه اسماعیل صفوی از دودمان معروف صفویه است.
رستم خان در سال 1002ه··· .ق پس از حمله ازبک به هند آمد و در آنجا مقامات سیاسی و نظامی بالایی گرفت. او مردی ادیب و شاعر بوده، «فدایی» تخلص می کرد.
محمد اورنگ زیب در شب سه شنبه 23 ذی حجه سال 1046ه··· .ق در سن هیجده سالگی با این بانوی محترم ازدواج نمود. مولانا ابوطالب کلیم در مورد تاریخ ازدواج آن دو چنین سروده است:
خود به مهر تاریخ تزویج گفتا
دو گوهر به یک عقد دوران کشیده
محمد اورنگ زیب دارای، نه پسر و دختر بود که تنها به ذکر نام آنها بسنده می کنیم. خواهران زیب النسا عبارتند از:
1ـ زینة النسا بیگم
2ـ بدرالنسا بیگم
3ـ زبدة النسا بیگم
4ـ خواهر دیگری که بنا به نوشته تذکرة الخواتین، نامش مهرالنسا(4) بوده است.
برادران وی که گویا همه محمد نام داشته و به لقب خوانده می شدند، عبارتند از:
1ـ معظم که در ابتدای حال زندانی شد و در سال 1088ه··· .ق از دنیا رفت.
2ـ اعظم که بر پدرش شوریده و سپس به توصیه پدر حاکم جنوب هند و آگره شد.
3ـ اکبر که تا آخر عمر گوشه گیر بود و حدود سال 1117ه··· .ق درگذشت.
4ـ کام بخش که قسمتی از جنوب هند را گرفت و در سال 1119ه··· .ق از دنیا رفت.
5ـ قطب الدین بهادر (شاه عالم) که از سال 1119 تا 1124ه··· .ق سلطنت کرد.
گرچه بدرالنسا بیگم (متولد 29 شوال سال 1057ه··· .ق) زنی خوش الحان و موسیقی دان معرفی شده اما در بین این سه خواهر، فقط زینة النسا اهل علم و ادب بوده است. در باره او نوشته اند: حافظ کلام اللّه مجید بوده و مسجد بزرگی به نام زینة المساجد در شاه جهان آباد ساخته است که هم اکنون(5) نیز موجود است. این شعر از زبان خودش بر مزار وی نوشته شده است:
مونس ما در لحد فضل خدا تنها بس است
سایه ای از ابر رحمت قبرپوش ما بس است.
او در کتاب «زنان سخنور»، به اشتباه زبیده خوانده شده است.

زیب النسا از زبان خودش

این قسمت را در دو عنوان زیر پی گرفته و به استناد دیوان موجود، از زبان خودش شرح حال او را بیان می کنیم.

الف ـ مذهب:

برخلاف نظر برخی از فضلای هند که او را فردی متعصب جلوه داده اند، مخفی زنی روشن ضمیر بوده، به دوستی آل محمد(ص) و علی(ع) افتخار می کرده است. او همچون خیل عظیم ایرانیان از شیعیان پاکباز اهل بیت(ع) بوده است.
در شعر مخفی، سخن از اعتقادات دینی شیعیان فراوان به چشم می خورد که در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:
به محشر گر گناهت را ببخشد شفقت ایزد
ز کف آسان مده مخفی تو دامان شفاعت را
باز امروز دلم سوی خراسان رفته است
رشته کفر بریده است و به ایمان رفته است
از گدایان توام شاه خراسان مددی
که چو مرغان حرم در حرمت جا گیرم
در طریق رهروی بیگانه است از کفر و دین
دوستی با دشمن آل پیمبر کی کنم
من که لاف دوستی با آل حیدر می زنم
زبان در کام کش مخفی و پای صبر در دامن
که آخر پنجه شاه ولایت دست من گیرد
مخفیا در روز محشر بی نصیب از کوثر است
آنکه دست دوستی بر دامن حیدر نزد
با یزید نفس می خواهم صف آرایی کنم
بهر آیین شهادت کربلایی خوش کنم
گر ناله من پرده نشین بود ز تأثیر
در پرده هر پرده دو صد پرده گشا داشت
بر نتابد ز خجالت ز پس کوه حجاب
آفتابی که پس سایه دیوار تو نیست
اگر نه لطف خدایی گناه ما نبخشد
به پر کاه نیرزد خداپرستی ما
عمر شد صرف دعا و طالع دون همتم
دست آیین در دعا از امساک هرگز برنداشت
هر چه کاری، بدروی مخفی به هنگام درو
باغبان از انگبین تریاک هرگز برنداشت
مشو به کعبه روان از پی دعا «مخفی»
بیا بیا که اجابتگه دعا اینجاست

ب ـ طریقت:

معمولاً عارفان و درویشان هر یک در سلوک خود، پیرو پیر و مرادی هستند و خود را به یکی از سلسله یا گروههای صوفیان متصل می کنند. از نظر زیب النسا این شیوه مورد قبول نبوده، همراهی در طریق عشقبازی جرم است. این نظر، یکی از نکات بسیار ظریف و قابل تحسین دیدگاه بلند این زن عارف است.
ره عشق است ای مخفی مجرد بایدت رفتن
که گر عیسی بود همدم رفاقت را نمی شاید
گفتنی است که هر چند زیب النسا خود معتقد است که بدون مربی هیچ کاری از پیش نمی رود، لیکن میان مربی و مرید و مرادبازی تفاوت قائل است:
بی مربی هیچ کس در هیچ جا کاری نساخت
بی مددکاری ابری قطره ای دریا نشد
او معتقد است که میان مربی و راهنما و همین طور امدادها و وسائل رسیدن به مقصود با دسته بندیها و فرقه بازی صوفیان و مدعیان عرفان فرق است.
درویشی و تنهایی شرط است به هم بودن
سلطان اقالیمی گر هم نفسی داری(6)
مخفی در سخن خود به اصطلاحات صوفیان اشاره می کند و خود را از افرادی می داند که در مسیر تصوف با تدبیر و چشم باز قدم نهاده است.
دختر شاهم ولیکن رو به فقر آورده ام
زیب و زینت بس همینم نام من زیب النساست
در گذشته، رسم چنین بود که صوفیان و گاه عارفان برای خود الگویی معرفی می کردند. از این رو، مخفی نیز در اشعار خود از چند الگوی سرشناس نظیر مجنون، کوه کن، منصور ... نام برده، از هر کدام صفاتی را بر گرفته است؛ از مجنون، بیابانگردی، از منصور بر دار شدن و از کوه کن مظلومیت، تنهایی و به حق خویش نرسیدن.
گاه فرهادم به کوه و گاه مجنونم به دشت
بیخودم مخفی چنین، آن چشم جادو کرده است
می زنم لاف انا الحق بر سر بازار عشق
تازه منصوری دگر، بر دار خواهم کرد و رفت
ما گرم روان ره عشقیم چو منصور
از دار نترسیم و ز احباب نگردیم
تا قبله ما طاق دو ابروی تو باشد
نزدیک به بتخانه محراب نگردیم
لازمه عاشقی است بر سر دار آمدن
شاد ز خود ساختن خاطر اغیار را
مو به مو، لفظ انا الحق گو، ز شوق دار شد
تشنه خون محبت، ظاهر و پنهان ما
بیا مجنون که مخفی از نظرها
منم در راه وادی رهبر امروز
حق به مجنون است ترک کوی لیلی گر کند
عشق، چون غالب شود مسکن بیابان می شود
در حقیقت رتبه عاشق کم از معشوق نیست
عشق را باید چو مجنون، مرد عالی همتی
گرفته چون ز خسرو کام شیرین
دعایی بر روان کوه کن کُن
کهن زالی است این دنیا به مکاری که از هر سو
نهان در زیر هر سنگی هزاران کوه کن دارد
زیب النسا در این اشعار، خود را نمونه و الگوی عارفان عصر خویش معرفی کرده و مدعی است که چهره او جلوه گاه منصور، مجنون و ... است. او هر چند خود به سرشت زنانه اش اعتراف کرده و بر این اساس، خودش را لیلی به حساب می آورده نه مجنون. لیکن صفات روحی او صفاتی مردانه و مجنون وش است.
گرچه من لیلی اساسم، دل چو مجنون در هواست
سر به صحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست

ادامه دارد

پاورقی:

1ـ برخی اصلاً در باره ازدواج او سخن نگفته اند و کسی مخالف این روایت نیست.
2ـ این غزل به صورتهای گوناگون و نامرتبی در تذکره ها نوشته شده است. ذکر آن به این صورت، انتخاب نگارنده بوده است.
3ـ ارجمند بانو متوفای 1040 دختر میرزا ابوالحسن آصف خان، یمین الدوله وزیر جهانگیر متوفای 1051 می باشد. خواهر میرزا ابوالحسن، مهرالنسا نور جهان ملکه جهانگیر بوده که در سال 1055 درگذشت. و این دو، فرزندان اعتمادالدوله بن خواجه محمد شریف هجری حاکم یزد و اصفهان (914 ـ 984) می باشند.
4ـ خودم، بجز در تذکرة الخواتین در جای دیگری ندیده ام.
5ـ سخن مرحوم سیداحمد دیوان بیگی است.
6ـ شاید رمز بی همسری او همین باشد که


No comments: