یکشنبه مورخ 11/11 2012 مصادف است به روز پدر
سرود مثنوی گونه ام حضور پدران بزرگوار وفرزندان پرمهرپ
قصهء یاد آـمدم از روز گار
فصل غربت اندرین شهرودیار
داشت فرزند جوان وبا ادب
بر پدرعزت بدان اصل ونصب
احترامش بر پدر بسیار بود
سرود مثنوی گونه ام حضور پدران بزرگوار وفرزندان پرمهرپ
قصهء یاد آـمدم از روز گار
فصل غربت اندرین شهرودیار
داشت فرزند جوان وبا ادب
بر پدرعزت بدان اصل ونصب
احترامش بر پدر بسیار بود
حر مت ومهر پدر را یار بود
با دعا های پدرخرسند وار
احترامش بود هر جا آشکار
روزی در ایام فصل نوبهار
بود همرای پدر در کار زار
لحظهء دست پدربر شانه اش
تکیه گاه خانه وکا شانه اش
از پسر پرسید کی فر زند من
بجهء من جان من دلبند من
من قوی تریا تو؟ ای فرزند من؟
نو جوانی نیستی در بند من
گفت فرزندش که: بابا من قوی
زور ورزمم در جهان معنوی
من چنان زرو آورم اندرجهان
نیست مانندم درین کون ومکان
باز پرسیدش پدر تکرار وار
ازدومان کی هست اینجا استوار
از پسر پرسید چندین بار ها
کرد تکرارش همان حرف بجا
گفت چندین بار این را بر پسر
وز پسر بودش هما نا یک خبر
دست خود از شانهء فر زند داشت
رخ به سوی کرد وبر اشکش نگاشت
قطره های زان سزشک لا له گون
داشت بر رخسار مرد سر نگون
چند گامی آن طرف حیران نما
کرد اندر چشم فرزندش نگا
کرد تکرار آن سخن از جان وتن
تو قوی یا من قوی؟ فرزند من!
گفت فر زندش که بابا!کیستم
قبل بودم لیک حالا نیستم
پشت من بردست تودرکوهشد
بر گرفتی این جهان اندوه شد
حال بیتو من ضعیفم نا توان
تو قوی تر گشته ای این را بدان
بر گرفتی دست خودازشانه ام
یادم آمد خانه وکاشانه ام
تو قوی تر از منی بابای من
ای جهانم جان من آقای من
حضرت ظریفی شهر تامپره کشور فنلاندساعت 12 و34 دقیقهء شب
Shirin Naziry
No comments:
Post a Comment