مولانا کبیر فرخاری دروصف بهارسعید:
دخــتر امــروزه بنشیند گــهی در انجـمن بشکــند ناز و ادا از دلــربای کــوه کن
از "بهار سعید" آیـد رشحــه از نــوک قــلم مرده ی صد ساله گردد زنده از لای کفن
از هدایا پر شود جیب نسیم هر صبح و شام میبرد مشک تر از زلــفش به آهـوی ختن
حرف موزون میتراود از لبش چون در ناب واژه ها نازکتر از گـل،خشت تهـداب سخن
در عرق ناکی جبین چون جلوه ی مهر فلک یا چوخورشید است در قصر همایون وطن
No comments:
Post a Comment