آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, May 31, 2011

بهترین جایزه در فلم مستندی قیمت من پنجاه گوسفند بود

گفت‌وگو با کارگردان فلم مستند 'قیمت من پنجاه

گوسفند بود'

بابک مستوفی

31 . می . 2011
قیمت من پنجاه گوسفند بود عنوان فلم مستند تازه ای است از نیما سروستانی، مستندساز ساکن سوئد که در چند جشنواره جهانی به نمایش در آمده و جایزه بهترین مستند جشنواره گوتنبرگ امسال را نصیب خود کرده است.

این فیلم که در افغانستان تصویر برداری شده، داستان تلخ دختران نوجوان نه یا ده ساله ای را بازگو می کند. که والدین شان آنها را در بدل دریافت پنجاه گوسفند، یک تکه زمین یا چند صد دلار شوهر داده اند.

با نیما سروستانی که برای نمایش فیلمش به لندن آمده بود درباره این فیلم گفت و گو کرده ایم.

فیلم شما سوژه تازه و جنجال برانگیزی دارد. چه شد که چنین سوژه ای را برای کار انتخاب کردید؟

در واقع ما برای کار دیگری به افغانستان رفتیم و قصد ساخت چنین فیلمی را نداشتیم. یک زنی بود به عنوان استاد دانشگاه هنر در دانشگاه کابل که ما می خواستیم فعالیت های او را دنبال کنیم، همین طور یک زن دیگر که نماینده مجلس بود.
در حدود پنج شش ماه هم روی آنها کار کردیم و حالا مواد خام زیادی هم داریم اما یک بار که با این خانم نماینده به جایی رفتیم که دو و یا سیصد نفر جمع شده بودند و این خانم به همراه شان صحبت می کرد، متوجه شدم که همه مرد هستند و یک نفر زن هم در میان شان نیست.
وقتیکه با مرد ها صحبت می کردم و از آنها می پرسیدم که چرا زنت را نیاورده ای و آنها می گفتند کند. ما زنمان را اجازه نمی دهیم به این قسم جاها بیایند.

من می گفتم شما این زن را به عنوان نماینده تان انتخاب کرده اید، فرقش با زن شما چیست، اما آنها می گفتند خیلی فرق دارد. بعد خیلی ها گفتند که آنها واقعاً با هم فرق دارند. این نماینده مجلس از خانواده تحصیل کرده و پولدار است و هیچ نماینده ای در افغانستان نمی بینی که از خانواده فقیر یا معمولی باشد. آن استاد دانشگاه هم از خانواده پولدار بود. دیدم اصلاً آدرس را اشتباهی آمده ایم. اینها صدای خودشان را به همه جا می فرستند، ما چرا باید صدای آنها را به جایی ببریم؟

 چطور شد که به سراغ مساله فروش و معاوضه دختران رفتید؟

نیما سروستانی:

فهمیدیم که اشتباه کردیم و برگشتیم. بعد محقق ما شروع به کار کردیم تا برسیم به زن هایی که پشت برقع در خانه ها هستند. در این تحقیقات او به "خانه های امن" رسید. در افغانستان دوازده یا سیزده خانه امن هست که زن ها به آنها پناه می برند.
ما به کابل رفتیم و سه تا از این خانه ها را بازدید کردیم و صحبت کردیم و یک مقدار هم تصویر گرفتیم. به دو شهر دیگر هم رفتیم و در نهایت مسیری را انتخاب کردیم که در فیلم می بینید. در این خانه های امن زنانی تحت پوشش قرار می گیرند که به قول افغان ها "جرم اخلاقی" داشته اند.
جرم اخلاقی منظور دزدی نیست، به مسائلی مربوط است نظیر این که دختری را به زور می خواسته اند شوهر بدهند، و او فرار کرده است. اینها خودشان را به خانه امن رسانده اند. این خانه های امن موسسات غیر انتفاعی ای هستند که عموماً از دخترانی این چنینی حمایت می کنند، به آنها کار یاد می دهند، باسوادشان می کنند و خیلی موقع هم حتی برایشان شوهر خوبی پیدا می کنند.
 ا
ین موضوع فروش دختران کم سن و سال طبیعتاً موضوع ساده ای در افغانستان نیست که هر کسی حاضر شود جلوی دوربین ظاهر شود و درباره قربانی شدن خودش حرف بزند. چطور با این دخترها و خانواده های آنها هماهنگی کردید که جلوی دوربین ظاهر شوند؟ اینها چطور راضی شدند؟
صابره یعنی شخصیت اصلی فیلم را در خانه امن دیدیم و تقریباً یک سال بود که آنجا زندگی می کرد. در این مدت آنها درباره حقوق بشر و حقوق زنان آموزش می بینند.
برای همین صابره و نیمی از دخترانی که در آنجا بودند مشکلی نداشتند که در جلوی دوربین ظاهر شوند. ما صابره را انتخاب کردیم چون توانستیم از طریق او با خانواده اش هم تماس بگیریم.
نمی توانستیم به خانواده بقیه دسترسی داشته باشیم، چون در مناطقی بودند که تحت کنترل طالبان بود یا این که خودشان فرار کرده بودند و ارتباطی با خانواده شان نداشتند.
جریان صابره متفاوت بود چون در واقع خانواده فعلی اش او را نفروخته بودند، بلکه عموی او این کار را کرده بود و صابره هم از دست عمویش فرار کرده بود، تا حدی هم به کمک پدرخوانده اش.

فیلم شما را می شود یک مستند اجتماعی تعبیر کرد که می خواهد نقاط دیده نشده را به جهان نشان دهد. فکر می کنید این نوری را که شما به یک جای تاریک جهان انداخته اید، چقدر تاثیر دارد؟ عکس العمل ها چه بود و آیا در نهایت توانستید کمکی به آن زن ها بکنید؟

درباره تاثیرش در کوتاه مدت نمی دانم اما فکر می کنم دردراز مدت تاثیر دارد. این فیلم چهار پنج ماه است که آماده شده و در چند کشور پخش شده.
از ایمیل هایی که برای ما می آید و مردمی که می خواهند به "خانه امن" کمک کنند، می فهمیم که عکس العمل ها چطور بوده است.
تعداد خیلی زیادی برای خانه امن پول فرستاده اند. در ناروی عده ای از دخترها جمع شده بودند و دو سه هزار دلاری فرستادند که من بردم برای خانه امن. مبلغش مهم نیست. ولی احساس و درک آنها مهم است. تاثیر وسیع‌ترش به مردم خود این کشورها برمی گردد که حکومت های خود را به زیر سوال ببرند که این مالیاتی که ما می دهیم و شما بخشی از آن را به افغانستان می برید، خرج چه چیز می شود؟
پیام اصلی این فیلم این است که مردم افغانستان، چه زن و چه مرد نیاز به آموزش دارند. این پول ها آیا خرج مدرسه ساختن می شود؟ نه نمی شود. هشتاد و پنج درصد پول هایی که به افغانستان می آِید خرج کارمندهای خارجی می شود. در این ده سال مدرسه ای در افغانستان ساخته نشده. ششصد پروژه مدرسه دارند، اما حتی یکی از آنها هم ساخته نشده.

عکس العمل خود افغان ها چطور بود؟

افغان ها دو دسته شده اند، یک دسته خیلی خوشحال شدند و تشکر کردند که ما توانستیم صدای این زنها را به گوش مردمان جهان برسانیم. یک دسته دیگر هم انتقاد دارند به فیلم و می گویند که شما یک خانواده را برداشته ای و تعمیم داده اید. گویا که در افغانستان همه دخترهایشان را می فروشند. من این را قبول ندارم. در خود فیلم ما چیزی نمی گوئیم و صدای روی صحنه هم نداریم. خود آدم ها درباره شرایط اجتماعی و فرهنگی خودشان حرف می زنند.

از تیم خیلی کوچک دو یا سه نفره استفاده می کنیم تا همه چیز طبیعی باشد. به دلیل مسائل امنیتی نمی توانیم فیلمبردار سوئدی با خودمان به افغانستان بیریم، و برای همین مجبوریم از فیلمبردار افغان استفاده کنیم که گاه تجربه خیلی زیادی هم ندارد.

باز در افغانستان فیلم می سازید؟

بله. این اولین فیلم من در افغانستان نبود و آخرین اش هم نیست. شانزده سال پیش هم در افغانستان فیلمی ساختم با عنوان دایره بسته. آن هم بخشی اش درباره مساله زنان بود. باز فیلم دیگری ساختیم در افغانستان با عنوان سهیلا درباره دختر خردسالی که در کمپ پناهندگی زندگی می کند. پروژه بعدی هم الان پنج شش ماه است که در افغانستان شروع شده و دارد پیش می رود.

 

 

No comments: