زلیخا پوپل
سنگد ل
ای سنگدل نا مهربان
سنگی مزن که استم نا توان
سنگی مزن که استم نا توان
گرچه تو جانم میگیری
این نیست رسم دین و ایین مان
این نیست رسم دین و ایین مان
هرقطره از اشک من
گلزار گردد دشت و بیا بان
گلزار گردد دشت و بیا بان
من دخت بیگناه ستم
عشق است در هر دو جهان
عشق است در هر دو جهان
گر عشق ورزیدن گناست
یوسف پیغمبر پس نبود انسان؟
یوسف پیغمبر پس نبود انسان؟
عشق پاک و مقدسم
شوهرم بود فرزند دلیر افغان
شوهرم بود فرزند دلیر افغان
غیرت و مردانگی اش
بدرقه کرد با مرگ خود چنان
بدرقه کرد با مرگ خود چنان
چادری غرقه بخونم را
گاهی میدید اوبا چشم نا توان
گاهی میدید اوبا چشم نا توان
چشمان حیرت زا وپرگیریان
اهی نکشید ز دست مستبدان
منکه شهیدم و آلوده به خونم
نماند دیگر نفسم در جان
اهی نکشید ز دست مستبدان
منکه شهیدم و آلوده به خونم
نماند دیگر نفسم در جان
خدا نگهدارت ای مرد جوان
دیدار ما ماند در بهشت جاودان
دیدار ما ماند در بهشت جاودان
« زلیخا » گویم بر شما شهیدان افغان
انتقام خون شما هست نزد دوستان
انتقام خون شما هست نزد دوستان
بهشت برین جایگاه تان باد
دشمنان تان باد شرمسار زمان
جدید
بانوی عزیز زلیخا جان پوپل به سایت آوای زنان افغان
آوای خود تان" خوش آمدید.
No comments:
Post a Comment