پاسخ به صد ها تیلفون وپست الکترونیکی از پنج قاره جهان
دوستان گرامی درود های فراوان به شما، از آنجاییکه میخواستم که بسته شدن برنامه ی «یک دامن گل» فراموش شود به خاموشی گراییدم مگر با روبرو بودن به پرسسش های دوستان چه از راه تلفن، چه از راه «ایمیل» و گاهی هم در برنامه های تلویزیونی، مرا وا داشت تا به این پرسش، پاسخ گویم که کاربرد کدام واژه های پارسی دری در برنامه ی «یکدامن گل» با روش (پالیسی) تلویزیون آریانا افغانستان سازگار نبوده است؟ پیش از اینکه به نبشتن این نامه دست زنم امروز پنجشنبه یکی از دوستان برایم تلفنی گفت که همین اکنون در برنامه ی آقای نادر کمیاب بینندگانی درباره ی تو سخن می گویند، من هم تلویزیون را روشن نمودم و بر آن شدم تا از راه همین برنامه پرده از روی این معما گونه بردارم و بگویم که واژه های ناب پارسی دری ناسازگار با روش تلویزیون آریانا افغانستان این ها بود: دانشگاه، دانشکده، دانشجو، دانشنامه، آموزشگاه، آموزگار، فروردین و اردیبهشت تا ماه اسفند» و واژه های دیگر که دوستان یا از نا آگاهی یا از روی ستیز آنرا ایرانی میپندارند٠ برنامه ی« یک دامن گل » که از دیدگاه من یک برنامه آموزشی به زبان پارسی بود در روشی به بینندگان گرامی پیشکش میگردید که هرچه بیشتر واژه های همین زبان به کار گرفته شود زیرا این زبان توانا کمتر به واژه های بیرونی نیاز دارد٠ آشکار است که هیچ زبانی در جهان بی درایش از چند زبان دیگر نیست، من تا آنجا که واژه های پارسی دری را داریم از هیچ زبان دیگر واژه یی وام نمیگرفتم مگر آنجاییکه واژه ی پارسی از میان رفته را دیگر پیدا نمیکردم آنگاه به زبان های دیگر روی میآوردم زیر آنجاییکه ما واژه های سره ی پارسی دری «دانشگاه» و« دانشکده» را داریم چرا واژه های «پوهنتون و پوهنزی» را از زبان پشتو وام گیرم؟
آنجاییکه واژه های ناب «دانشجو»،«آموزشگاه ، آموزگار، فروردین ،اردیبهشت و٠٠٠» را داریم چرا واژه های «محصل، مدرسه،معلم، حمل، ثور و٠٠٠» عربی را وام گیرم؟
آنجاییکه واژه ناب «روند» را داریم چرا واژه ی انگلیسی«پروسهِ» را وام گیرم؟
آنجایی که واژه ی ناب «بانو» را داریم چرا واژه ی «خانم» را از زبان ترکی وام گیرم؟ و هزار ها نمونه ی دیگر
من همه زبان های جهان را گرامی میدارم و با هیچیک از آنها سر ستیز ندارم مگر باورمند به سره بود هر زبان در خود آن زبان هستم البته با درنگرداشت اینکه هیچ زبانی تهی از واژه های برخی از زبان های برونی نیست مگر آن هم به پیمانه ی که زبان را به بیمار شدن نکشاند٠
برنامه ی «یک دامن گل» که یک برنامه ی آموزشی پارسی دری بود هیچ گونه کارکرد وکنش سیاسی و دینی نداشت ازین رو جاگزین نمودن واژه های پارسی بجای واژه های پشتو،مغولی، ترکی، انگلیسی و عربی، دروازه ی هیچ آموزشگاه زبان عربی ،آموزش های دینی و مسجد را بروی کسی نبست، بهتراست که برای آموزش هر زبان به آموزشگاه همان زبان رفت زیرا دین و زبان دو پدیده ی جداگانه میباشد٠
من اگر در برنامه ی «زهره جان»در آغاز از جدا نمودن واژه های عربی و پارسی نام بردم تازه آغاز گفتار من بود هنوز به واژه های پوهنتون و پوهنزی نرسیده و چشم بهراه نوبت گفتنی هایم بودم که پیوند تلفنی من گسسته شد و بار دوم که زنگ زدم نتوانستم روی خط بیایم ٠
به هر روی هر کسی هر زبانی را دوست دارد من به آن کاری ندارم مگر خود دوستدار زبان پارسی هستم و تا آنجا که میتوانم واژه های این زبان را زنده نگه میدارم ، هیچگونه بند زنجیری را هم در کاربرد واژه های آن نمی پذیرم٠ و هنوزهم میگویم:
ای ملامتگرم چه میتازی
کی برای دلم قفس سازی
عاشقم فاش کودکانم را
میهن و مادر و زبانم را
این هم سروده ی پدرود من که که در برنامه ی پایانی «یک دامن گل» پیشکش دوستان ارجمند نمودم:
پدرود
واژگانیست که من دارم دوست
در زبانیست که من دارم دوست
واژگانیست که دریای «دری»
دُر سپردست مرا
تا به گنجینه گه ی حنضله و رابعه و مولانا
راه بردست مرا
بدرخشیده به انگشتر من
و نگین است به تاج سر من
شسن این دُر ها بوده جان و دل من
که بیامیخته با هستی و آب و گل من
آه ای همسَنگار
بر سر ریگ کدامین ساحل
بنویسم با موج
که من این دُر ها را دوست دارم نفروشم هرگز
جانشینی نه گزینم، نه پذیرم، نه نیوشم هرگز
آه ای همسنگار
تا که دستم برسید
گام بنهادم و رفتم سفتم
بهر تو آوردم، بنوشتم، گفتم
لیک اکنون که گذرگه تنگ است
پیش پایم سنگ است
و ستیز، همچو شمشیر دو سر در جنگ است
دُر «دری» همه محکوم به دار آونگ است
میروم
میروم تا لب دریا بنشینم شاید
که ازین رفتن و بنشستن خویش
پاسدارانه نگهبان همین دُر باشم
پاسدارانه نگهبان همین دُر باشم
Pyrang.blogfa.com
نشانی وبلاگ بهارسعید