علی خلیق
آوای زنان افغانستان
Monday, July 18, 2011
آسیا برنده جام جهانی فوتبال زنان شد
علی خلیق
بانو روشنی یحیا جوان خوش سخن وخوش نویس
ـ با سپاس از شما همان طور که شما هم اشاره فرمودید من از مادر بدخشانی و پدر کابلی در ولایت کندز به دنیا آمده ام که سالهای نخستین زندگی را احتمالا ۹ یا ده بهار را، د رهمان ولایت گذرانده ام و بعد شهر کابل شاهد سالهای نوجوانی و جوانی ام بوده است.
متاسفانه بدلایل مختلف تحصیلاتم در حدی نیست که بتوانم امروز با افتخار از آن یاد آوری کنم. به استثنای تعقیب دوره های آموزش زبان انگلیسی و فن آوری جدید و یک دوره ی کوتاه مدت اساسات ژورنالیزم و گویندگی که در آموزشگاه های خصوصی تعقیب کرده ام؛ ولی مطالعه در حوزه ادبیات را از همان سال های نوجوانی آغاز نموده ام. هیچ کس هم نگفت چه بخوانم چه نخوانم، فقط خواندم و هرچه بدستم آمد خواندم و گاهی که چیزی به ذهنم خطور کرد نوشتم و حالا هم تجربه همان خواندن و نوشتن ها را به ثمر نشسته ام و دیگر هیچ.
ـ همین اکنون بجز از اشتغال در تلویزیون آریانا، به چه کار یا کار های دیگری مصروف هستید؟
ـ دوسال و اندکی میشود از گوشه های انزوا خود بیرون شده ام و زندگی را در اجتماع و آنهم باکار در یک شبکه تلویزیونی جهانی تجربه میکنم که امور تهیه و اجرای برنامه های ادبی و برخی از برنامه های اجتماعی این شبکه را در رادیو و تلویزیون به عهده دارم .
مدت کوتاهی است که مسوولیت ماه نامه اجتماعی اقتصادی" نوین" را که موسس آن دوشیزه ناجیه صدیقی است، به عهده گرفته ام که تا هنوز کار جدی را روی آن آغاز نکرده ایم.
ـ یک زمانی مجموعه ی از قصه ها و افسانه هایی را برای کودکان از زبان انگلیسی به دری برگردان نموده بودم که متاسفانه از حافظه ی کمپیوترم قبل از چاپ پاک شد. نوشته های کوتاهی هم داشتم که میشد برای شان نام داستان کوتاه را گذاشت، که آن هم به سرنوشت مجموعه ی قصه ها سردچار گردید؛ و اینک تصمیم دوباره نوشتن آن گم شده ها را تازه آغاز کرده ام که امید پایان شدن و رساندنش به مخاطبان را دارم.
ـ بلی حافظ نخستین کتاب شعر بود که به دست گرفتم و شاید غزل های حافظ بود که مرا به سمت و سوی ادبیات کشاند و شاید هم این میراث را از سمت مادر به ارث برده باشم که وابسته به سرزمین شعر و تخیل است.
من باحافظ در کودکی و شاید هم در سن هشت سالگی آشنا شدم. طوریکه میدانید، نخستین آموزشگاه برای کودکان مخصوصا در ولایات مسجد است که در کنار تدریس مسایل دینی و قرأت و آموزش قرآن پاک دیوان حافظ نیز تدریس میشد و شاید حالا هم این روند ادامه داشته باشد. من هم از همان مسجد و آموزشگاه نخستینم با حافظ و با شعر آشنا شدم، ولی سرودن شعر گونه هایم برمیگردد به سال های نوجوانی ام ، آن هم با وزن نیمایی که بعد ها اوزان و قالب های مختلف را تجربه کردم و میکنم. ـ شما به اولین مجموعه ی شعری خود نام « در گوشه ی تنهایی» گذاشته اید. چه چیز باعث شد تا این نام را برگزینید؟
ـ «درگوشه های تنهایی» در برگیرنده ی سرود ها و سخن های سال های تنهایی و انزواست. من درین سالها در گوشه های انزوا به سر برده ام که فقط خودم می سرودم و میخواندم، هیچ مخاطب نداشتم که بخواندم و یا هم راه برای پیش رفتن را به رویم بنماید، از این رو وقتی خواستم مجموعه سرود های این سال هارا به چاپ برسانم نامی بهتر از این نیافتم.
ـ به یقین که وضعیت موجود در افغانستان دریچه های بیشماری را در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی بروی زنان گشوده است که حضور و فعالیت بیشتر در حوزه ادبیات و شعر هم به تناسب گذشته ها و زمینه سازی حضور زن درعرصه ادبیات نیز وابسته به وضعیت بوجود آمده امروز است، زیرا برخی از زنان که در گوشه های انزوا به سر میبردند، توانستند از آن گوشه ها بدر آیند که نمونه ی از این زنان منزوی خودم هستم.
ـ شما به حیث یک بانویی که ما شاالله خیلی خوب شعر می سرایید، در رابطه به چگونگی احساس شعری زن با مرد، چه نظر دارید. آیا این هردو از حوادت محیط ماحول خویش یکسان متاثر می شوند و آن را، در آثار خود، همگون انعکاس میدهند؟
ـ تاثیر پذیری از محیط و حوادث برای زن و مرد در بیان و پپاده کردن احساسات شان شاید تفاوتی نداشته باشد، ولی این برمیگردد به چگونگی حادثه و اتفاقاتی که در محیط و پیرامون شاعر و سرود گر اتفاق میافتند.
ـ آغاز دکلمه و اجرای شعر همزمان با کارم در شبکه رادیو تلویزیون آریانا بوده، و در قسمت این که چطور آموخته ام، نیاموخته ام، شاید آشنایی و انس با شعر و سرودن آن، مرا فطرتا با هنر دکلماتوری آشنا کرده است.
ـ بادرنظر داشت پاسخی که در بالا ارائه کرده ام، بیشتر به فطری بودن آن معتقد هستم تا اکتسابی بودن آن، چون در قسمت آموختاندن هنر دکلماتوری به برخی هایی که علاقه داشتند این هنر را فرا بیگیرند تجربه خوبی نداشته ام.ـ نقش یک دکلماتور خوب را در بیان حقایق و رسانیدن پیام شاعر و نویسنده به شنونده گان، چقدر مهم ارزیابی می کنید؟
ـ رساندن پیام شعر شاعر، در چگونه بیان کردن دکلماتور یقینا همان اهمیت را دارد که یک قاری قرآن، در قرات آیه های کتاب آسمانی دارد. ادا و اجرای درست واژه ها با در نظر گرفتن مفهوم و نوعیت شعر و احساسات شاعر ویژه گی ای است که دکلماتور برای رسانیدن پیام شعر به مخاطب عهده دار آن است. پس میبنیم که اجرای دکلماتور میتواند نقش مهمی رادر رسانیدن پیام و حقایقی که در یک شعر موجود اند، داشته باشد.
ـ از نگاه شما یک دکلماتور باید به کدام مسایل زیاد تر توجه نماید تا کار خویش را خوبتر انجام دهد؟
ـ در گام نخست داشتن سواد و مطالعه لازم است، داشتن آواز خوب ویژگی دیگریست که یک دکلماتور باید داشته باشد. آشنایی و شناخت شعر هم در هنر دکلماتوری ضروریست و بالاخره ادا و تلفظ درست کلمات و در نظر گرفتن نوعیت شعر از دیگر ویژه گی هایی است که کار یک دکلمه تور را میتواند بهتر منعکس بسازد.
ـ از دکلماتور های کنونی ای که به زبان فارسی/ دری، مطالب را با صدای بلند و با آب وتاب از بر می خوانند، کار چه کسانی را می پسندید ؟
ـ یک زمانی که طفل بودم دکلمه های محترم اکرم عثمان را که صبح ها از رادیو افغانستان نشر میشد، دوست داشتم و هنوز هم صدایش را میشنوم که میخواند:
" لاله به دل شرر زند عاشق داغ دیده را
باغ و چـمن قفس بـود بلبل پـر بـریده را"
و فقط با نام فریده انوری آشنا هستم و با نبیله همایون. و سید حامد نوری و از امروزیان متاسفانه کسی را به نام دکلماتور نمی شناسم. شاید باشند، که من نمی شناسم و آنانی را که میشناسم، نمی شود دکلماتور خطاب شان کرد.
- حالت روحی و وضع اجتماعی یک دکلماتور بر کار کرد های روزانه ی وی چه تاثیری دارد؟
ـ در گیر بودن با کار و مشغولیت های روزانه و وضعیت اجتماعی به یقین که با حالت و روحیه نه تنها دکلماتور که با هر شخص دیگر در ارتباط است و این می تواند تاثیر مستقیم در روحه وحالت روانی یک دکلماتور نیز داشته باشد، زیرا وقتی که هوای دکلمه شعری را نداشته باشم نمیتوانم خوب دکلمه کنم.
و اینکه در مورد زندگی خصوصی ام پرسیده اید، با مادر عزیزم و دو برادر کوچک تر از خودم که صاحب خانه و روز گار اند زندگی میکنم.
از اینکه با وجود مصروفیت های فراوان تان به پرسشگونه های روزگار پاسخهای خیلی خوب و پر محتوایی را ارایه نمودید، ابراز سپاس می نماییم. سربلند و نام دار باشید!
ارسالی میم آریانا از کشور هالند
پیغامگیر مولانا
بهر سماع از خانهام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم !
پیغامگیرتلفن سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلك گر فرصتی دادی به دستم
پیغامگیر فردوسی
نمیباشم امروز اندر سرای
كه رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب
پیغامگیر خیام
این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
ممنون توام كه كردهای از من یاد
رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
پیغامگیر منوچهری
از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم كه سلامی گویم
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش كه همچو برف گردد رویم
پیغامگیر باباطاهر
تلیفون كرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت