اگر بیحیایی یعنی جنگیدن برای حق خود،
اگر بیحیایی یعنی زحمت کشیدن برای لقمهای نانِ حلال،
آوای زنان، نخستین تارنمای زنان افغانستان با سابقه درخشان
اگر بیحیایی یعنی جنگیدن برای حق خود،
اگر بیحیایی یعنی زحمت کشیدن برای لقمهای نانِ حلال،
مسیر طولانی و هولناک بود؛ گرمی سوزان مسیر آنقدر هلاکم کرده بود که چشمان بیخوابم برای دیدن ادامه راه و بیابانهای خشک و ترکیده نور کم میآورد. یادم است لحظهای که توانم کم شد، مادرم دستم را محکم فشرد و با جدیت تمام گفت: «چشم باز نگهدار ثنا، حوصله ندارم با این تن نیمهجان تو را با خودم در راه کشانکشان بکشانمت.»
پس از بیست سال، بار دیگر روآردن به پروندۀ هنوزه ناروشن قتل نادیا انجمن سبب شد که در پایان یک هفته کاری و سفر، از یک قطار به قطار دیگر، مانند سربازی سرسپرده برای وطن و هموطن، زبان بگشایم و یادداشتهایم را بنویسم. هرچند گاه میاندیشم، همان بهتر که مانند ناشنوایان از همه چیز طرفه بروم
وقتی یک چهرهٔ مشهور مانند راشد خان، در کمتر از یک سال دو زن میگیرد یکی سنتی برای داخل خانه و یکی مدرن برای بیرون این دیگر “مسئلهٔ خصوصی” نیست. این نمایش علنی مالکیت زن است.
چندهمسری یکی از پدیدههای ریشهدار در ساختار اجتماعی و حقوقی افغانستان است که در تقاطع دین، سنت و اقتصاد شکل میگیرد. چندهمسری نه یک عرف مستقل یا انتخاب آزادانه، بلکه بخشی از پیکربندی پدرسالاری است که بدن زنان، نیروی تولیدمثل و موقعیت اقتصادی آنان را در چهارچوب «مالکیت مردانه» بازتولید میکند. تحلیل حاضر با اتکا بر نظریههای
این روزها هرات بهمثابه یکی از شهرهای فرهنگی ـ تاریخی افغانستان، بهجای آنکه نماد ترویج آگاهی و مدنیت باشد، برای چندمین بار به صحنه نمایش وحشت علیه زنان و دختران از سوی طالبان تبدیل شده است. اقدام تازه طالبان که «زنان بدون برقع» را از ورود به شفاخانه حوزوی هرات منع میکند،
در هر دورهای از تاریخ، وقتی ظلم به اوج میرسد، صدای زنی از دل تاریکی بلند میشود. زنی که نه با شمشیر، که با آگاهی، ایستادگی و عشق خود جهان را تغییر میدهد. امروز نیز در میان دیوارهای سرکوب، زنانی نفس میکشند که با هر دم و بازدم خود، معنای آزادی را از نو مینویسند.
در دفتر روزگار، نام کسانی جاودانه میماند که تا واپسین دم از مبارزه خود دست نمیکشند. آنان که از قدرت، نردبان نمیسازند، بلکه آن را ابزاری برای خدمت به انسان میدانند
ساعت ۱۲:۵۹ دقیقه شب بود. من کتاب دلخواهم را برای بار سوم میخواندم و هر بار بیش از پیش عاشق صفحاتش میشوم. کتاب مرا بهسوی خود میکشاند و حس توانایی و قدرت مبارزه با مشکلات را در من تقویت میکند. فقط سطور زیبای آن باعث شد که تا نیمههای شب بیدار بمانم، تا اینکه ناگهان متوجه حالتی شدم که گویی قیامت برپا شده است
در پی انتشار خبر شکایت زن جوانی از بازیگر مشهور ایرانی و اتهام تجاوز و حجم واکنشهای زنستیزانه و قربانی نکوهانهی جامعه، مسئلهای مهم ذهنم را مشغول کرده است که تمایل دارم در این یادداشت به آن بپردازم.
«در سایهی سنگین مردسالاری و خشونت نظاممند علیه زنان، «کریمه» زن جوانی از بدخشان، در پایان زنجیرهای از رنجها و بیپناهی، اینبار نه بهدست شوهرانش، بل بهدست برادرش کشته شد.
در هرنوع نظام اجتماعی زنان دارای نفوذی خاصی خود بوده اند.این از ان جهت است که مردان نیازمند زنان در عرصه های مختلف زندگی زناشوی اعم از وارسی از منزل، سهیم بودن در کار تولیدی، کمک رسانی در جنگ های قبیله ی ،
نويسنده: ويدا ساغرى
آنچه انسانها را از پای درمیآورد، رنجها و سرنوشت نامطلوبشان نیست، بلکه بیمعنا شدن زندهگی است که مصیبتبار است و معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست، بلکه در رنج و مرگ هم میتوان معنایی یافت.
نويسنده: رسول پارسى
در حال مطالعه نوشته بانو هلن فرمان درباره پستان زنان و سرطان پستان و این موضوعات بودم. هرچند شناخت زیادی از ایشان ندارم ولی موضوعی که مطرح کردند کاملاً معمولی و مرتبط با سلامت زنان بود، چیزی که در جمعهای ما مردان و شاید زنان هم مورد بحث قرار میگیرد. اما حساسیت مخاطبانشان برایم قابل درک نبود.
نويسنده: لينا روزبه "حيدرى"
در سرزمین من، دوست داشتن حرام است ولی می توان به پا های کوچک و نحیف پسری زنگ بست و او را تا نیمه شب درهیاهوی مرد هایی که با دودِ چرس و نشئه شراب مست اند و سایه های وحشتناک شان با نوای بی سُر و تال موسیقی بر !دیوار ها می لرزد، رقصاند و گذاشت تا جثه ی نحیف و کوچک و کودکانه ی او، شهوت نهفته در نگاه این غول ها را، ارضا کند !
نويسنده: آدرینا بهزاد
شماری از زنانی که در شهر کابل به گدایی روی آوردهاند، میگویند فقر شدید و بیکاری، آنان را ناگزیر ساخته تا برای زنده نگهداشتن فرزندانشان دست به این کار بزنند. آنان تاکید میکنند که هر بار هنگام دست دراز کردن بهسوی رهگذران، گویی آسمان بر سرشان فرو میریزد،
شگوفه قد بلند، ابروان کشیده، گونههای اناری و موهای قیچیشدهی بچهگانه داشت.
چنان بیخیال، سرشار و آزاده در کوچه راه میرفت که احدی جرئت نمیکرد بگوید بالای چشمش ابروست.
بصیر کچه یکی از بچههای ولگرد کوچهی ما قسم میخورد که دختر مامور عبدل سرِ فلک هم رَی نمیزند و هیچکس هم زهرهی نگاه کردن چپ بهسوی او را ندارد.
نگار پنجساله کنار دروازه حویلی گریهکنان نشسته بود. پدرش را از دست داده بود و اشک میریخت. حالا بیستوپنج سال از عمر نگار گذشته، اما درد تجاوز بیست سال پیش هنوز در روح و روانش تازه است. هر دردی که به سراغش میآید، آن زخم کهنه را تازهتر میکند.
نویسنده: رزم آرا حواش
در شرایطی که افغانستان زیر بار یکی از تاریکترین دورههای تاریخیاش دست و پا میزند، صدها هزار زن و مرد افغان در تبعید، سرگردان و بیسرنوشت در کشورهای همسایه و فراتر از آن زندگی میکنند.
نبیلا سیدی
دیروز، وقتی از کمپنی به خانه برمیگشتم، کودکی را دیدم که چند کتابچه رسامی برای فروش در دست داشت. میخواستم نگاهم را از او برگردانم، چون تاب دیدن فرسودهگی پیراهن و لبهای خشکیدهاش را نداشتم.
نویسنده:رزم آرا حواش
تاریخ، همانگونه که در کتابها، درسها و روایتها آمده، بیشتر بهسان داستانی است که از زبان مردان و درباره مردان روایت شده است. در بسیاری از جوامع، از شرق تا غرب، نقش زنان در حاشیه تاریخ باقی مانده یا بهکلی نادیده گرفته شده است. این امر نه از سر کماهمیتی مشارکت زنان، بلکه نتیجه یک نگاه مردانه به جهان و قدرت نگارش روایتها بوده است. امروز زمان آن
دختری که روزگاری رویاهای بلندی در سر داشت، امروز در دل افسردهگی برای زنده ماندن تقلا میکند. او کتاب میخواند، رویا میبافت و آرزوهای بزرگی در سر میپروراند، اما اکنون برای لقمهای نان میجنگد. دغدغههایش دیگر آرزوهای دوردست نیست؛
از رنج تا رهایی، راهی به سوی آگاهی و اتحاد
تاریخ افغانستان، این سرزمین کهن، روایتی تلخ از ستم و نابرابری را در خود جای داده است. دراین میان، زنان افغانستان بار سنگینتری را بر دوش کشیدهاند.
روایتی از زندگی شاهبیگم سیده مخفی بدخشی
زمستان سردی سال ۱۲۵۵ بود. باد از فراز قلههای پوشیده از برف، میوزید و دانههای برف سپید، آرامآرام بر بامهای گِلی تاشقرغان مینشستند. در همان شب دختری چشم به جهان گشود؛ نامش را شاهبیگم سیدالنسب گذاشتند.
ماری كوری در سال 1867 با نام ماریا اسكلو دووسكا در ورشو پایتخت لهستان متولد شد او در سن 19 سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد .
نویسنده : رزم آرا حواش
تحلیل وضعیت زنان در ساختار اجتماعی و سیاسی افغانستان امروز
با سقوط دولت پیشین افغانستان در آگوست ۲۰۲۱ و رویکار آمدن امارت اسلامی، نهتنها معادلات سیاسی کشور دگرگون شد، بلکه ساختار اجتماعی نیز دستخوش تغییرات بنیادین گردید. در این میان، زنان افغان
در عصر روز دوشنبه، با قلم و آیپد نشسته بودم و درس میخواندم. ناگهان صفحه خاموش شد، همهچیز تار گردید و فقط یک جمله نقش بست: «دسترسی به انترنت نیست.» مدتی خیره نشستم، چند بار امتحان کردم، اما باز همان بود که بود. از اتاق بیرون شدم و رو به مادرم گفتم:
«من نویسندهام، خیلی زود همه یک برچسب جلوی اسم من گذاشتند تا من را به یک هویت تقلیل دهند. مثلاً به من میگویند فمینیست، اما هر آدمیزادی فارغ از جنسیت اگر نیمسلول مغز داشته باشد، باید فمینیست باشد. فمینیستبودن نباید چیز عجیبی تلقی شود، باید وظیفهی هر انسان آگاه باشد. من یک هویت ندارم،