آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, March 24, 2021

جنگ افغانستان تنها جنگ قدرت نیست

در چند سال اخیر، همه ما در کنار هم روزهای دشوار و طاقت‌فرسایی را تجربه کرده‌ایم. از شمال تا جنوب این کشور زخمی با خود به همراه دارد که شاید هرگز مرهمی نیابد. روزگاری در کتاب‌ها می‌خواندیم و در فلم‌ها می‌دیدیم، زنده‌گی مردمانی را که در جنگ زاده شدند، در جنگ زیستند و در جنگ مردند

اکنون اما سرنوشت و زنده‌گی نسل ما همان‌گونه شده است: تُف به این زمانه‌ کریه، زشت و ناسازگار. شهرهای بزرگ افغانستان هر روز شاهد انفجار و انتحار است. هر روز صدها خانواده در این کشور عزیزان‌شان را از دست می‌دهند. جوانان بی‌شماری برای حفظ تمامیت ارضی کشور با شعار خدا، وطن، وظیفه در میدان‌های نبرد با گروه تروریستی طالبان می‌رزمند و عاشقانه جان‌های‌شان را در راه آزادی فدا می‌کنند. جنگ صدها کودک را یتیم ساخته است که اکنون در این خاکِ به ‌عزا نشسته بدون پدر و مادر روزگار می‌گذرانند و مادرانی در این کشور هستند که از غم از دست دادن عزیزان‌شان کور و دق‌مرگ شده‌اند. عدالت و برابری در این ملک ریسمانی شده است در دستان سیاست‌مداران بی‌سواد و فاقد احساس انسانی و ترفندی که با آن توده‌ها را تخدیر کنند. انسانیت در این‌جا به آه و شیون افتاده و آزادی با دیوارهای سمنتی محدود شده است. بیکاری، فقر و گرسنه‌گی بیداد می‌کند. کارگران بی‌شماری از گاه تا بی‌گاه بر فراز چهارراهی‌های شهر می‌نشینند تا یکی پیدا شود و لحظه‌ای آن‌ها را به‌ کاری استخدام کند، تا شب را با اعضای فامیل خویش گرسنه سپری نکنند. کودکان زیادی در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و در بدل لقمه‌نانی کار می‌کنند

‎نوع نظام ما با اندکی اغماض جمهوری و دموکراتیک است؛ ولی از حاکمیت مردم در آن خبری نیست و فقط در ایام انتخابات مردم سوژه کمپاین‌های انتخاباتی می‌شوند. دموکراسی را حاکمیت مردم بر مردم تعریف کرده‌اند؛ اما در افغانستان نه ‌تنها حاکمیت مردمی وجود ندارد که مردم با ابزارهای گوناگون سرکوب می‌شوند و یک حلقه‌ معلوم‌الحال خواست‌هایش را بر مردم تحمیل و به‌ نام مردم تجارت سیاسی می‌کند. دزدی، اختلاس و بی‌عدالتی تبدیل به‌ فرهنگ سیاسی شده است. وقتی بگوییم که اختلاس صورت گرفته، می‌گویند؛ حق‌مان بوده و نوش جان‌مان. اگر بگوییم بی‌عدالتی است، می‌گویند؛ شما به گورستان بروید! منتقدان را نخست تطمیع می‌کنند و اگر اهل تطمیع نبودند، یا با برچسب‌های استخباراتی مورد نوازش قرار می‌دهند و یا هم با ترورهای زنجیره‌ای برای ابد نابود می‌کنند

جنبش‌های اجتماعی که در راستای دست‌یافتن شهروندان به‌ عدالت و برابری از نقش بنیادی برخوردار هستند و با روی‌کرد منطقی و با از طریق گفت‌وگو با حکومت‌ها مواجه می‌شوند، در سال‌های اخیر به ‌بدترین شکل ممکن در افغانستان سرکوب شدند و خیابان تبدیل به ‌میدان‌ وحشت و ترور شده است. وقتی در اعتراض به‌ تغییر مسیر خط برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان از بامیان به ‌سالنگ به خیابان آمدیم و فریاد زدیم، ما را به گلوله بستند و با دیوارهای سمنتی مواجه شدیم. اگر در رسانه‌ها انتقاد کردیم، سخن‌گویان‌شان ما را به همکاران بین‌المللی‌شان ارجاع دادند و مردم ما را جاسوس فلان کشور همسایه خواندند. گفتیم، اگر خط برق از مسیر اصلی‌اش یعنی بامیان بیاید، مشکل برق کابل و چند ولایت دیگر حل می‌شود. گفتند که این‌ها برق نمی‌خواهند، سویچ برق می‌خواهند. گفتیم، سهمیه‌بندی کانکور اشتباه و تصمیم تبعیض‌آمیز است، بگذارید شایسته‌گان برمبنای شایسته‌گی بر صدر نشینند. ولی در پاسخ دانش‌آموزان را به گلوله بستند و غرور یک نسل را شکستند و آرزوهای بزرگ‌شان را در خاک دفن کردند

‎به ‌این بحث نمی‌شود در این‌جا به‌ تفصیل پرداخت و از باب مقدمه به ‌همین قدر اکتفا می‌کنم. فقط به‌ اجمال یادآوری می‌کنم که عدالت در افغانستان از عرش به‌ فرش سقوط کرده و اکنون فقط نامی از آن باقی مانده است و بس. تا آ‌ن‌جایی که بضاعت اندک نگارنده اجازه داده است، آن‌چه تاکنون آمد، در حقیقت کوششی بود برای تبیین وضعیت اکنون و ارایه تصویری از افغانستان امروز. وضعیت کنونی کشور روز‌به‌روز بدتر و تاریک‌تر می‌شود. زمانه در شرایط فعلی برای تمام ما امتحان سخت و طاقت‌فرسایی تدارک دیده است. امتحانی که این ‌بار با سرنوشت جمعی همه ما گره خورده است و هزینه‌اش کم نخواهد بود. اگر بخواهیم سهل‌انگاری کنیم و آن‌را نادیده بگیریم، هزینه این سهل‌انگاری، از دست رفتن تمام داشته‌های فعلی‌مان خواهد بود و هر ‌آن‌چه را رشته‌ایم، پنبه خواهد کرد. صلح برای افغانستان قماری است که اگر از میدان بازی پیروز بیرون نیاید، بهای آن فروپاشی نظام و کشور خواهد بود

‎نشست مسکو در حالی برگزار شد که حکومت مرکزی هم در میدان مبارزه و هم در سطح جامعه به‌ علت ناتوانی و ضعف در امر حکومت‌داری در نقطه مقابل مردم قرار گرفته است و حتا برخی از شهروندان افغانستان برای رهایی از این وضعیت خواهان عزل غنی و دار و دسته‌اش از حکومت هستند تا فرد دیگری جای‌گزین او شود و وضعیت اندکی بهبود یابد

محاسبات برخی از سیاست‌مداران نیز نشان‌ می‌دهد که سردمداران حکومت فعلی در نهایت بازنده است و بازی مبتنی بر برد‌‌‌ ـ ‌‌برد برای آ‌ن‌ها مقدور نیست. متأسفانه رییس حکومت از تعهدی که با مردم افغانستان داشت، شانه خالی کرد و تقریباً در ارگ تنها مانده است. تعداد محدودی هم که در کنارش باقی مانده‌اند، آدم‌هایی نیستند که آقای غنی بتواند روی آ‌ن‌ها حساب باز کند. در سطح روابط خود با منطقه نیز جناب غنی نتوانست رابطه استراتژیک با دولت‌های همسایه ایجاد کند. اگر روابطی هم با کشورها دارد، آن‌قدر شکننده است که با اندک فشاری از هم می‌گسلد. متحدان و شرکای بین‌المللی افغانستان نیز خواهان حضور غنی در دولت جدید نیستند و کماکان مردم متوجه این موضوع شده‌اند. در روزهای نخست روی کار آمدن دموکرات‌ها در کاخ سفید، اندک خوش‌بینی‌ای که در بخش تغییر در روی‌کرد امریکا نسبت به خروج و قطع کمک‌ها برای آقای غنی و حلقه ارگ به‌ وجود آمده بود، زیاد طول نکشید؛ زیرا بار دیگر خلیل‌زاد با طرح جدیدی وارد کابل شد. طرحی که با صحبت‌های تند و صریح وزیر خارجه حکومت بایدن چیزی جز خفت و سرشکسته‌گی برای دولت کنونی به همراه نداشت. کل حرف امریکایی‌ها این است که ما دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم هزینه جنگ شما را بپردازیم. طرح خلیل‌زاد چیزی شبیه آزادی پنج‌هزار زندانی طالبان، رهایی انس حقانی و… است که اگر دیر بجنبیم مثل گذشته بر کشور ما تحمیل خواهد شد. در این زمانه حساس اما بحث و دغدغه من و بسیاری از هم‌نسلان من، غنی و امثال او نیست. بحث من/ما آمدن طالبان و به دنبال آن روی‌ کار آمدن امارت است

منتقدان و مخالفان غنی از رهبران جهادی گرفته تا مردم عادی و اعضای شورای عالی مصالحه که اکثریت‌شان از مخالفان سرسخت و جدی غنی هستند، به این نتیجه رسیده‌اند که بایستی حکومت موقت در افغانستان شکل گیرد و بهتر است بگوییم تنها پیشنهاد جدی آن‌ها در برابر امارت‌خواهان همین مورد است. البته این پیشنهاد نیز با تردیدهای جدی‌ای همراه است. فرض را بر این می‌گذاریم که هیأت‌ صلح افغانستان روی تمام جزئیات با طالبان به ‌نتیجه برسد و طالبان هم قطع جنگ را بپذیرند؛ آیا روشن شده است که آن‌ها صلح را در بدل چه چیزهایی خواهند پذیرفت؟ شاید گفته‌ شود که شریک شدن در حکومت بعدی یا به ‌تعبیر دیگر همان حکومت موقت. این پاسخ اما نه‌ تنها  گرهی از مشکل باز نمی‌کند، بلکه بر تردیدها می‌افزاید. تردید دیگری که وجود دارد، این است که آیا همه باور نموده که طالبان تغییر کرده‌اند و با آمدن‌شان آب از آب تکان نمی‌خورد و افغانستان راهش را به ‌سوی توسعه و رفاه اجتماعی ادامه خواهد داد؟

من اما چنین فکر نمی‌کنم؛ زیرا از نظر من طالبان حقیقت دنیای مدرن را نپذیرفته‌اند. آن‌ها به‌ خصوص جنگ‌جویان جوان‌شان با ایدیولوژی جهاد بزرگ شده‌اند و سال‌ها برای کسب ثواب در کوه و صحرا علیه کسانی ‌که مثل خودشان نمی‌اندیشیده، جنگیده‌اند. این گروه و همگنان‌شان تصوری از جهان کنونی ندارند، جز این‌که باور دارند که تمام جهان و آدم‌هایش به دو دسته مومن و کافر تقسیم می‌شوند. چندی پیش رییس امنیت ملی افغانستان در پارلمان گفت که افغانستان کشوری با جمعیت اکثراً جوان است و طالبان از میان همین جمعیت جوان سربازگیری می‌کنند. تصور کنیم آن‌عده از طالبانی را که پس از سال ۲۰۰۱ متولد شده و دوران حاکمیت طالبان را شاهد نبوده‌اند. این جوانک‌های طالب، اکنون ۲۰ ساله شده و ترانه‌های طالبان و افسانه افغانستان امن زمان طالبان افکار آن‌ها را تسخیر کرده است. پس از آن نیز فقط از قهرمانی‌های افسانه‌وار فرماندهان طالبان و عملیات‌هایی به‌ قول خودشان استشهادی شنیده‌اند

این جوانک‌ها هر روز را با نجوای ایدیولوژی طالبانی و روایت خاص طالبان از اسلام گذرانده، با آن درد کشیده و رسیدن به خوشحالی و سعادت‌مندی را فقط در آن جست‌وجو و با آن رشد کرده‌اند. منطق آن‌ها دنیای فراتر از کشتار و فاقد توحش را تصور نمی‌تواند و حکم می‌کند که برای برگشت به‌ عهد امارت ملا عمر باید کودک تازه به دنیا آمده را سلاخی کنند، زن باردار و کودک سه ساله‌اش را در مسیر برگشت به خانه با ماین مقناطیسی از بین ببرند و دیگری را به گلوله ببندند و یا هم در عالم بی‌خیالی و رها از تعلق عاطفی با خانواده و عزیزان‌شان در میانه چهارراه و یا داخل صنف دانشگاه خودشان را منفجر کنند. منطق آن‌ها حکم می‌کند و پذیرفته‌اند که بزرگان‌شان محاکم صحرایی برگزار کنند و در آن به‌ راحتی حکم سنگ‌سار و تیر باران بدهند. منطق آن‌ها حکم می‌کند تا برخی از زنان محصور در کنج دیوارها گردند و زنان بی‌حجاب کشته شوند. حفیظ منصور، یکی از اعضای هیأت مذاکره‌کننده دولت افغانستان در دوحه در مصاحبه‌ای به صراحت گفت که از دید طالبان هرکسی که در کابل زنده‌گی می‌کند، کافر است. من شخصاً بعد از شنیدن این خبر دچار ترس و وحشت شدم. آیا پیام روشن‌تر از این برای شناخت نوع نگاه طالبان وجود دارد؟ داکتر امین احمدی، فوزیه کوفی، حبیبه سرابی و دیگران نیز بارها گفته که طالبان تغییر نکرده‌اند

با در نظرداشت همه این موارد، باز هم شماری از سیاست‌مداران از تشکیل حکومت موقت با مشارکت طالبان حرف می‌زنند و از این طرح دفاع می‌کنند. از دید این جماعت، جنگ افغانستان فقط بر سر قدرت است و اگر قدرت طوری تقسیم شود که اختلافات سیاسی میان سیاست‌مداران کنونی و رهبران طالبان مهار شود و رضایت هر دو جماعت حاصل گردد، مشکل حل است و تمام. زهی خیال باطل. البته در این‌که بخشی از جنگ افغانستان جنگ برای دست‌یافتن به قدرت است، شکی نیست؛ اما تمام این جنگ فقط جنگ برای قدرت نیست. چنین نگاهی به جنگ افغانستان نگاه بسیار کلاسیک و قدیمی است. به همین خاطر برخی از رهبران جهادی که سن‌شان از شصت و هفتاد گذشته است، از آن حمایت می‌کنند؛ زیرا بیش‌تر این رهبران جهادی متأسفانه تغییرات اجتماعی بیست سال اخیر را نپذیرفته‌اند و نگاه‌شان به نسل جدید و جوان افغانستان که در رده‌های مختلف تصمیم‌گیری در نهادهای امنیتی، ادارات حکومتی، نهادهای مدنی، رسانه‌ها، تجارت و سکتور خصوصی هستند، اصلاً دقیق و درست نیست و فکر می‌کنند که این نسل قدرت را از دست آن‌ها قاپیده‌ است. از این‌رو هم‌دیگر را در نقش بزرگان افغانستان تصور می‌کنند و دچار این توهم هستند که هر تصمیمی که بگیرند، نسل جدید کشور نیز آن‌ را خواهد پذیرفت و می‌توان این نسل را به‌ حاشیه برد. بی‌خبر از این‌که شکاف و تضاد بین این دو نسل از زمین تا آسمان است

با توجه به واقعیت‌های کنونی جامعه افغانستان می‌توان گفت که جنگ افغانستان تنها جنگ قدرت نیست؛ جنگ ارزش‌ها نیز است. ده‌ها‌ هزار جوان تحصیل‌یافته حاضر نیستند به گذشته برگردند و ارزش‌های‌شان به‌ هیچ وجه با اسماعیل خان و حکمتیار و… یا رهبران طالبان یکی نیست. آن‌ها به رغم این‌که به کارکردهای حکومت کنونی معترض هستند؛ اما حاضر نیستند تا سرحد فروپاشی تمامی شالوده‌های نظام کنونی پیش بروند. در چنین وضعیتی است که طرح حکومت موقت نگران‌کننده می‌شود؛ چون موقت‌خواهان تمامی مولفه‌های یک جنگ پیچیده اجتماعی و صد البته سیاسی را به جنگ برای قدرت خلاصه می‌کنند.در حالی‌ که طالبان دقیقاً برعکس این جماعت جهادی، حکومت موقت را نخستین قدم برای ایجاد جهان کوچک ایدیولوژیک‌شان در افغانستان می‌بینند. آن‌ها وقتی با سند آزادی افغانستان از اشغال امریکا و با دست‌آورد فتح کشور و پیروزی جهاد به مرکز قدرت و تصمیم‌گیری باز‌گردند، آن وقت به تکیه زدن بر مسند چند وزارت و ولایت بسنده نخواهند کرد؛ بلکه از همان فردای آمدن‌شان به کابل شروع می‌کنند به تحکیم قدرت خود و گسترش و تحمیل دیدگاه‌شان بر همه اقشار جامعه. آن‌گاه کدام گروه و جبهه‌‌ای وجود نخواهد داشت که در برابر روایت طالبانی از شریعت که در نتیجه توافق سیاسی جنبه رسمی نیز یافته است، بایستد. لذا همان‌گونه که داکتر احمدی، عضو هیأت مذاکره‌کننده بارها اشاره کرده است، ما بیش از هرچیزی نیاز به یک جبهه ضد طالب در شرایط فعلی داریم. البته نه لزوماً جبهه مسلحانه، بلکه به شکل‌دهی یک چتر فراگیر که از آدم‌ها و اقشار مختلف تشکیل شود و دارای ارزش‌های مشترک باشد، نیاز جدی داریم، تا بتواند در صورت اتخاذ هر تصمیمی در مورد آینده سیاسی افغانستان از مردم حمایت کند. چتری که در آن حکومت، احزاب سیاسی، جوانان و زنان همه در کنار هم یک‌بار و برای همیشه بایستیم و حافظ تمام ارزش‌های‌مان باشیم. همان‌گونه که همیشه در کنار هم‌دیگر بودیم و خواهیم ماند

‎افغانستان و شهروندان آن شوربختی و مشکلات را کم ندیده‌اند. همین‌گونه، اختلاف نظر و سلیقه یا کینه و کدورت فردی جزو طبیعت هر فرد است. اگر زمانی روبه‌روی هم ایستادیم، اکنون هم‌دیگر را ببخشیم و برای آینده بسیج شویم. ما توانستیم بارها در این چند سال اخیر از باب مثال در جنبش‌ تبسم، فاجعه فرخنده و به ‌همین سیاق در اوایل جنبش روشنایی کنار هم بایستیم و با یک‌صدا خواست خود را مطرح کنیم. اکنون نیز ما می‌توانیم در کنار هم و با اعتماد به هم‌دیگر از این برهه تاریخی موفقانه و پیروزمندانه عبور کنیم و حافظ تمام ارزش‌های‌مان باشیم. می‌ارزد که به قانون اساسی، برابری زنان و مردان، آزادی بیان، حضور زنان در پارلمان، آزادی احزاب سیاسی و آزادی‌های مدنی اعتراف کنیم و ایمان بیاوریم و برایش بایستیم. تاریخ و نسل‌های بعدی بدون هیچ گذشتی و با بی‌رحمی تمام ما را قضاوت خواهند کرد. خوب است آینده‌گان وقتی درباره‌ ما قضاوت می‌کنند، از ما به‌ نیکی یاد کنند.

No comments: