آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, November 27, 2021

به خشونت علیه زن نه بگویم

دوستان گرامی، هشت سال پیش از امروز در یکی از سمینار هاییکه به مناسبت روز جهانی خشونت علیه زن در شهر هامبورگ برگزار شده بود سخنرانی کردم، که فشرده آنرا با تزاید به مناسبت 25نوامبر سال 2021 خدمت شما عزیزان پیشکش می‌کنم.

 

پديده ای خشونت در خانواده يکی از انوع خشونت عليهِ زن است، که هيچ مرزی را نشناخته و شامل حال تمام جوامع بشری، اقشار و طبقات اجتماعی و فرهنگ های مختلف می شود. اين پديده در جوامع دارای فرهنگ های سنتی و عقب مانده ای چون افغانستان و دگر کشور های در حال گذار از سنت به مُدرنيته پُر رنگ تر بوده و پيش زمينه های تبارز گفتاری و کرداری آن؛ نيز بيشتر است. اينکه، چرا مردان بيشتر نسبت به دگر اعضای خانواده از جمله نسبت به زن تند خو و خشن اند، ديد گاه های متفاوت از لحاظ جامعه شناسی در زمينه وجود دارد. اگر پرسش نخست را چنين مطرح نمايم که: آيا سرشت و نهاد مردان- خشونت پرور است؟ ژان ژاک روسو- دانشمند و نويسنده ی فرانسوی- سوئيسی ميگويد که: " انسان در محيط طبيعی يک موجود نيک، شاداب و مهربان است؛ اما انواع فشار ها، قيودات و ناکار آيی نهاد های اجتماعی در جامعه سبب خشونت و فساد در او می شود. فيلوسوف انگليسی- جان لاک، پيرامون سرشت انسان بيشتر خوشبين است. ديدگاه او آنست، که انسان پيش از رسيدن به مراحل تکاملی جامعه ی مدنی در وضعيت طبيعی به سر ميبرد. درين مرحله انسان صرف برای هدف زنده ماندن مبارزه ميکند و در جريان اين مبارزه ملتفت يک امر عقلانی شده و خود را مؤظف به رعايت و احترام به زندگی دگران مينمايد. او ميگويد، که وضعيت طبيعی دارای قانون طبيعی يعنی عقل گرايی است و تنها از روی برخورد عقلانی به مسائل زندگی است، که تساوی حقوق و عدالت ميان انسانها، از جمله عدالت ميان مرد و زن تآمين و تضمين می شود. کشور های غربی به رغم موجوديت ديد گاه های متفاوت و متضاد در زمينه، ايده ای "جان لاک" را معيار قرار داده و برای جلو گيری از خشونت همه افراد جامعه را به تساهل و مدارا فرا میخواند. معضله ای خشونت مرد عليهِ زن در خانواده های افغان با داشتن ريشه های بسيار عميق فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی، که از گذشته های بسيار دور دامنگير مردم ماست، يکی از ابتدايِی ترين موارد نقض حقوق بشر در افغانستان بشمار ميرود. چرا وضعيت حقوقی زن در خانواده افغان چنين است؟ کدام عوامل اساسی سبب اين همه ناهنجاری های اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی در خانواده ها شده است؟ سعی ميکنم، صرف روی برخی از عوامل اساسی و بنيادی پديده ای خشونت علیه زن بپردازم: 1. عامل فرهنگی و تاریخی: در کشور ما- افغانستان به صورت کُل به زن چگونه نگاه می شود؟ و اين نگاه به زن افغان از کجا الهام ميگيرد؟ نوع نگاه به زن در کشور سنتی و عقب نگهداشته شده ی افغانستان در بسا موارد دکتاتورانه، استبدادی و در برخی موارد حتا غير انسانی است. به زن به مثابه ی جنس دوم و حتا کالای مورد نياز نگاه می شود. اين تفکر استبدادی از تاريخ و فرهنگ های جوامع بدوی، تفسيرها و تحويل های غير علمی از احکام دينی الهام گرفته و با رسوم و عنعنات قبيلوی مردم عجين شده و توسط مرد سالاران قبيله و متعصب نسل به نسل انتقال يافته و شکل دورانی را به خود گرفته است. به اين سبب است،که از دير زمان انواع اهانت به زن روا داشته شده است و اين پروسه به شکل بسيار وحشيانه ای آن ادامه دارد. از جمله ممانعت زن از تحصيل و کار که سبب محدوديت های فردی در شخصيت انسانی زن شده و پوتنسيال و توانايی های فکری او را سرکوب کرده است، ازدواج های اجباری اطفال کم سن، آزار جنسی، روانی، فزیکی و دگر انواع خشونت عليهِ زن ريشه در اين طرز تفکر کهنه و رسوم نا پسنديده دارد. مردسالاران جامعه ای سنتی افغانستان چنين می انديشند که مردان را خداوند مقام و حيثيت بالا نسبت به زن داده است و زن بايست در هر حالت از مردان شان اطاعت و پيروی نمايند. برخی ها، ازين هم پا فراتر گذاشته و چنين ادعا دارند، که ديد گاهِ ارجحيت و برتری مرد نسبت به زن از آوان خلقت انسان و پيدايش جهان آغاز شده است، از زمانيکه خداوند آدم را آفريد و زن را نه به صفت انسان دارای حقوق انسانی مساوی با مرد و حتا نه برای تولد و تناسُل؛ بلکه برای برآورده ساختن هوس های جنسی آدم از قبرغه ای چپ آن بوجود آورد و به دليل اشتباه زن، که فريب شيطان را خورد و موجب قهر خداوند قرار گرفت، انسان از جنت بيرون رانده شد؛ فلهذا، زن را يک موجود کم خرد و خلقت آنرا صرف برای برآورده ساختن نياز جنسی مرد تعريف ميکنند. اين نوع ذهنيت الهام گرفته به اصطلاح از احکام دين، نخستين ضربه ی خشونت عليهِ زن بشمار ميرود. در حاليکه، اگر برای يک لحظه تصور نمايم که اين نوع استدلال و منطق درست باشد؛ اما در هر حالت به به باور من نتيجه گيری از آن غير عادلانه و غير منطقی است؛ زيرا پيدا شدن زن از قبرغه ای چپ مرد و يا اشتباه خوردن آن ميوه ی جنت بيانگر کم خردی و يا عدم توانايی فکری و خلاقيت های زن نيست و تاريخ جهان، نيز بارها عدم حقانيت آنگونه نتيجه گيری های نابخردانه و مرد سالارانه ی حقارت آميز به زن را به اثبات رسانيده است. 2. عامل اجتماعی و اقتصادی: حرف بزرگان است: " اگر کرکتر و سجايای انسان زاده محيط ماحول اش است، پس اين رسالت انسان است تا محيط زنده گی را انسانی سازد ". محيط اجتماعی و اقتصادی زندگی انسان وطن را چگونه ميتوان ترسيم کرد؟ تغذيه ای نا مناسب، وضعيت نا به سامان بهداشتی و فضای خشن خانواده، عدم دسترسی اطفال به کودکستان های مجهز به وسائيل لازم و فضای ناسالم ونا امنی جسمی و روانی در مکاتب و بلاخره تقسيم نابرابر کار در جوامع طبقاتی همه پيش زمينه هاي ناراحتی های روانی و جسمی ايست که جامعه با ساختار ها و نهاد های مريض آن، بالای انسان وطن تحميل می کند. و اين همه فاکتور های اجتماعی، تاريخی، فرهنگی و حقوقی دست بدست هم داده و در تلفيق با رسوم و عنعنات نا پسنديده ای جامعه ای قبيلوی و سنتی سبب حقارت، توهين و دگر انواع خشونت مرد عليهِ زن در خانواده می شود. علاوه به آن، انواع بی عدالتی های اجتماعی، پديده ای جنگ، قتل، و حتا ورزش های بدنی خشونت آميز، اعتياد به الکول و مواد مخدر حد اکثر از ويژه گی های رفتاری مردان است که در بسا موارد سبب اختلالات روانی، اضطراب، افسرده گی و بلاخره عقب ماند گی ذهنی شده و در تبانی با ذهنيت عقب مانده ای جامعه ای سنتی از جمله حَسادَت، تعصب، بی اعتمادی و غيره، خشونت خانواده گی را از جمله خشونت مرد عليهِ زن را سبب می شود. اين همه فاکتور های اجتماعی جامعه ای سنتی که با احکام گويا دينی پوشش شده است، زن را از ابتدايي ترين حقوق رفتن به مکتب و کار مانع کرده و سبب وابستگی کامل زن به مرد از لحاظ اقتصادی و تسلط کامل و بدون قيد وشرط مرد بر زن شده است، که اين وضعيت در سلولهای دماغی فرزندان خانواده از دوران کود کی ترزيق شده و در مراحل بعدی، آنان شکل رفتار مشابه را پيشه کرده و اين امر در نبود آگاهی از قانون، فرهنگ گفتمان و تبادل نظر شکل دورانی و حلقه ای را بخود گرفته و آهسته آهسته بنياد طرز تفکر افراد جامعه را به شکل ايديولوژيک آن تشکيل داده است. چه بايد کرد؟ از آنجائيکه خشونت مرد عليهِ زن در خانواده سبب محدوديت های فردی، پوتنسيل و توانايی های فکری نيم از قشر جامعه، تربيت ناسالم فرزندان- آينده گان جامعه، بی اعتمادی و گسست از روابط نورمال فاميلی به مثابه ای زيربنای جامعه می شود ( اين پديده ابعاد سه گانه ای جامعه : زيربنای جامعه، آينده گان جامعه و نيمی از باشنده گان جامعه را تهديد ميکند)، مبارزه با اين پديده ای منفی از اهميت بزرگ برخوردار است. به باور من، برگذاری اين نوع برنامه ها به مثابه ای بخشی از حرکت خشونت زا برای درک و فهم عميق چالش های فرهنگی، تاريخی و اجتماعی فرا راه مباره عليهِ خشونت و تآمين فضای سالم خانواده گی و در نتيجه رسيدن به جامعه ای مدرن و انسانی بسيار موثر است. جامعه شناس آلمانی " نوربرت الياس" به اين باور است، که محوه خشونت ممکن نيست؛ مگر آنکه در تمامی نهاد های اجتماعی: خانواده، کودکستان، مکتب و ساحه کار تغير و تحول بنيادی، پايدار و سيستماتيک در راستای شکل گيری فرهنگ تساهل و مدارا، دموکراسی، تقويت گفت و شنود و تفاهم ميان افراد خانواده و احترام به شخصيت انسانی دگران و دگر روش های بهتر زنده گی مشترک صورت گيرد. تنها درين صورت است، که فرهنگ خشونت ورزی جايش را به فرهنگ تساهل و مدارای اجتماعی خواهد سپرد. آنچه به باور های تاريخی و دينی ربط ميگيرد بايد بگويم، که برخورد های بسيار سطحی، عاميانه و ذهنی به احکام و باور های دينی صورت گرفته است و تفسير های گوناگون و غير علمی از احکام دين پاسخ گوی مطالبات انسان امروز نيست. از جانب دگر، احکام دين را نميشود تغير داد و دين را نميشود از سياست؛ نيز کنار زد؛ چونکه اين عمل غير دموکراتيک است. اما برای جدايی دين از دولت و يا جامعه پيشرفته و مدرن، که ساختار سياسی و اقتصادی آن بر مبنای قانون مدنی استوار باشد، می شود مبارزه کرد. و اين مبارزه می تواند بدون بکار برد هر گونه شيوه ی خشونت آميز، در وجود يک تحليل جامع و گفتمان باز ميان علما، دانشمندان، روشنفکران و با سوادان جامعه تآمين شود. و اين امر نه تنها برای جامعه؛ بلکه برای دين؛ نيز مؤثر و مفيد است. روشن است، که جدايی دين از دولت و يا سکولاريزم و مُدرنيزم ابتدا در اروپا و به ابتکار فلاسفه، علما، روشنفکران و سازمان های چپ دموکراتيک و مدافعين حقوق زن در اروپا آغاز و بعد توسعه يافته است. جامعه ای اروپايی آنزمان در يک حالت انفجار سياسی و اجتماعی قرار داشت و در اثر مبارزه متحدانه ی روشنفکران بود، که اروپا به حکومت های دموکراتيک و قانونی و شيوه زنده گی امروز نايل شده اند. افغانستان طی ۴۰ سال اخیر فراز و‌نشیب های متعدد را در عرصه های رشد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زنان تجربه کرده است. اما با تآسف، که فرصت های تاريخی در اثر نبود يک نيروی منسجم و متعهد روشنفکران به هدر رفت و عقب گرايی، جهل و نادانی دوباره در کشور مسلط شد. وضعیت موجود تحمیل شده از جانب امریکا مستلزم مبارزه ای سیاسی طولانی، دوامدار و سيستماتيک است. نباید فراموش کرد، که نياز مبرم زن افغان در حال حاضر، نان، لباس، مسکن، تحصیل، کار و صلح است؛ فلهذا، مبارزه عليهِ خشونت بايست توآم با مبارزه برای تآمين، تحکيم و تعميق عدالت اجتماعی، آزادی، حاکميت قانون و صلح باشد. در کنار چالش های متعدد داخلی دو چالش عمده ای بيرونی؛ نيز فرا راه مبارزه خشونت علیه زن وجود دارد: 1. تاريخ معاصر ما بنابر دلائيل گونه گون در رويا رويی با تمدن و فرهنگ غرب رقم خورده است و هر کدام به شکل از اشکال دچار افراط و تفريط شده و هر روز بروی يک بن بست، بن بست دگری افزوده می شود. قانونی شدن همجنس گرايی در اکثری کشور های اروپايی و امريکا، بر پروسه ای مبارزه در راستای دفاع ارزش های آزادی، حقوق بشر و حقوق زن در کشور های سنتی چون افغانستان سايه افگنده است. 2. علاوه بر آن، يکی از چالش های دگر فراراه مبارزه عليهِ خشونت در کشور های سنتی و عقب مانده، تسلط سياست ميليتاريستی در مناسبات بين الدول است که سبب تقويت نيرو های بنياد گرا و تروريست های حرفوی در کشور های آسيايی، افريقا و حتا اروپا شده است. فلهذا، گفتمان حقوق زن يکی از عمده ترين عرصه ای مبارزه نهاد های دفاع از حقوق زن، حقوق بشر و نهاد های جامعه ای مدنی، احزاب سياسی ترقی خواه، چپ و دموکراتيک در سطح ملی و بين المللی به شمار ميرود. نتيجه: 1. مبارزه به سر ارزش های آزادی و تساوی حقوق زن و مرد از سالهاست که در کشور ما ادامه دارد. من فکر ميکنم، که در آخرين تحليل سرنوشت اين مبارزه، آينده ای کشور ما را رقم خواهد زد. 2. به باور من، بهترين راه مسالمت آميز مبارزه عليهِ خشونت مرد بر زن در خانواده، در کشور سنتی ما باسواد شدن جامعه، مبارزه برای تآمين حاکميت قانون مدنی، تآمين عدالت اجتماعی، اقتصادی و حقوقی، تلاش در راستای شناخت جهان مدرن، آموزش، ترويج، تآمين و تضمين ارزش های چامعه ای مدنی و مفاهيم انسانی ارزش های دموکراسی از جمله برخورد عقلانی به مسايل زنده گی است. فلهذا، لازم پنداشته می شود تا در گام نخست خود را به اين ارزش ها باورمند سازيم و برای دفاع آگاهانه آنرا حق مسلم و طبيعی خود و مردم مان بپنداريم و در عمل نشان دهيم که اين ارزش ها بهتر از هر گُزينه ای دگر بوده و تضمين کننده ای پابندی ما به نگرش عقلانی، تساهل و مدارا در عرصه اجتماعی و خانواده است. 3. درين مبارزه بايست صرف به نيروی خودی، يعنی به خود و دگر روشنفکران و با سوادان کشور خود اتکا نمايم. هر گونه خوشباوری به حضور و نقش خارجی ها در افغانستان در زمينه، صرف از دست دادن زمان است. بيشترين و خشن ترين نقض حقوق زن و حقوق بشر در افغانستان در زمان حضور آنان بوقوع پيوسته است. آنان بيشتر به دنبال منافع حياتی شان ميباشند؛ آنچنانيکه در برخی از کشور های عربی از جمله در عربستان سعودی اند. 4. نکته ی اخير اينکه، راه ما با نظر داشت واقعيت های موجود جامعه، منطقه و جهان نهايت دشوار است. با تک روی ها، با تعصب و تنگ نظری، بغض و ترس نميشود به پيشرفت و پيروزی لازم درين مبارزه دشوار دست يافت. اين مبارزه اصولی نياز مند اعتماد سازی، احترام متقابل، اتحاد و همبستگی تمامی نيرو های تجدد گرا و دموکرات افغان اعم از زن و مرد در داخل و خارج کشور ميباشد.

سلیم صابری

 

No comments: