مرد همینکه پا به داخل خانه گذاشت، بیمقدمه آغاز کرد به حرفزدن: «امیر (نام مستعار) هستم. میخواستم در دفتر پدرت کار کنم، اما ایشان در آزمون عمداً مرا ناکام و کس دیگری را بهعوض من در آن بست مؤظف کرد.»
کریم (نام مستعار) پسربچۀ 13 ساله، ادامۀ داستان آشناییاش با امیر را اینگونه نقل میکند: «روزی از مکتب به سوی خانه میآمدم که در مسیر راه امیر سر راهم سبز شد و از من خواست که تا دفتر پدرم با او بروم. آخرین صحنهیی که به خاطر دارم، این است که سوار موتر امیر بودم و راهی که میرفتیم برایم ناآشنا بهنظر میرسید. در همین موقع، امیر محکم با دستمالی دماغم را گرفت و من بیهوش شدم. اما تلخترین صحنه آنجا بود که خودم را لُخت و بیپناه در اتاقی نیمهتاریک یافتم و بلافاصله پس از اینکه تکانی به خودم دادم، فهمیدم که چندین بار مورد تجاز قرار گرفتهام.»
کریم (نام مستعار) پسربچۀ 13 ساله، ادامۀ داستان آشناییاش با امیر را اینگونه نقل میکند: «روزی از مکتب به سوی خانه میآمدم که در مسیر راه امیر سر راهم سبز شد و از من خواست که تا دفتر پدرم با او بروم. آخرین صحنهیی که به خاطر دارم، این است که سوار موتر امیر بودم و راهی که میرفتیم برایم ناآشنا بهنظر میرسید. در همین موقع، امیر محکم با دستمالی دماغم را گرفت و من بیهوش شدم. اما تلخترین صحنه آنجا بود که خودم را لُخت و بیپناه در اتاقی نیمهتاریک یافتم و بلافاصله پس از اینکه تکانی به خودم دادم، فهمیدم که چندین بار مورد تجاز قرار گرفتهام.»
شکسته و نابود شده بودم. اما بدتر از این، نمیتوانستم به کسی بگویم چه بر سرم آمده: چرا که امیر از جریان تجاوزش بر من فیلم گرفته بود و اگر آن را افشا میکرد زندگی من کاملاً به خطر میافتاد. برای همین، امیر هر گاه که دلش میخواست از من بهعنوان بردۀ جنسیاش استفاده میکرد. با اینهمه، امیر مرا مجبور کرده بود که تاوان از دستدادن کارش در دفتر پدرم را بپردازم. بدین ترتیب، من ماهانه 200 دالر از خانه میدزدیدم و به امیر میدادم.»
«اما پس از دو سال گذشت زمان بدینسان، روزی ظاهراً ماجرا به سرانجامش رسید. بعد از آنکه باری امیر با دوستانش مشترکاً بر من تجاوز کردند، خودم را ازدسترفته احساس کردم و تمام امیدم به زندگی را از دست دادم. این باعث شد که امیر فیلم آن ماجرای تلخ را به پدرم نشان بدهد: زیرا من تلفون و تمام وسایل ارتباطیام را خاموش کرده بودم. این شد که خودم را به قصد خودکشی از بام خانه به زیر انداختم. اما تنها دستوپایم شکست و من زنده ماندم، زنده که نه، بیشتر به یک مردۀ متحرک شباهت داشتم. خانوادهام بیعزت شده بودند و ما ناگزیر شدیم که منطقه را ترک بگوییم و برویم به دهکدۀ دور و از نظرافتادهیی در گوشهیی از ولایت بلخ. زندگی ما تباه شده بود.»
«اما پس از دو سال گذشت زمان بدینسان، روزی ظاهراً ماجرا به سرانجامش رسید. بعد از آنکه باری امیر با دوستانش مشترکاً بر من تجاوز کردند، خودم را ازدسترفته احساس کردم و تمام امیدم به زندگی را از دست دادم. این باعث شد که امیر فیلم آن ماجرای تلخ را به پدرم نشان بدهد: زیرا من تلفون و تمام وسایل ارتباطیام را خاموش کرده بودم. این شد که خودم را به قصد خودکشی از بام خانه به زیر انداختم. اما تنها دستوپایم شکست و من زنده ماندم، زنده که نه، بیشتر به یک مردۀ متحرک شباهت داشتم. خانوادهام بیعزت شده بودند و ما ناگزیر شدیم که منطقه را ترک بگوییم و برویم به دهکدۀ دور و از نظرافتادهیی در گوشهیی از ولایت بلخ. زندگی ما تباه شده بود.»
سلام وطندار
مادران عزیزباید کودکان شان را به مکتب ببرند و دوباره بخانه های شان بیاورند.در غیر آن حیات کودکان تباه وبرباد
می شود.
می شود.
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment