کد مطلب :62188
شایسته: سال 1386 در دانشکدۀ روانشناسی دانشگاه کابل درس میخواندم. در سمستر اول معاون وقت دانشکده مرا ناکام کرد. برای پاسکردن این مضمون چندین بار به استاد مراجعه کردم.
شایسته: سال 1386 در دانشکدۀ روانشناسی دانشگاه کابل درس میخواندم. در سمستر اول معاون وقت دانشکده مرا ناکام کرد. برای پاسکردن این مضمون چندین بار به استاد مراجعه کردم.
وقتی به دفتر استاد میرفتم، همیشه با خود یکی از همصنفیهایم را هم میبردم. اما استاد هر بار به محض دیدن من مشکلتراشی میکرد و تاریخ اخذ امتحان مجدد را نمیگفت.
تا این که یک روز به من گفت، اگر میخواهی که امتحانت را بگیرم، باید تنها به اتاقم بیایی. من هم از روی خلوص نیت و بی هیچ شکوتردیدی حرف استاد را پذیرفتم و تنها به دفترش رفتم. وقتی وارد اتاق شدم، استاد بلافاصله در را پشت سرم بست و از من خواست که نزدیک چوکی خودش بنشینم.
من پاسخ دادم که همینجا راحتم. در چوکی کنار میز نشستم؛ اما استاد چوکیاش را پیش آورد و به پاهایم نزدیک کرد. هرچه خود را جمع کردم فایده نداشت. بعد استاد به من نگاه کرد و با مهربانی تمام گفت که غم نخور مشکل مضمونت راحت حل میشود.
بعد شروع کرد به حرفهایی چون من به تو به چشم دیگری نگاه میکنم و تو دختر لایقی هستی و زیبایی تو چنین است و چنان است. من ابتدا مثل چوب خشک شدم و اصلاً نمیفهمیدم که چه بگویم. کمکم کوشش کردم به استاد بفهمانم که من شوهر دارم و اصلاً از آن دخترهایی که او فکر میکند نیستم.
در حین صحبت بودم که به یک باره استاد دستش را گذاشت روی پایم. از جا پریدم و بلافاصله گفتم نمیشرمی؟ به تو هم میگویند استاد؟ بعد گریهکنان از دفترش خارج شدم.
فردایش، کل ماجرا را با نمایندۀ صنف درمیان گذاشتم. نمایندۀ صنف تصمیم گرفت جمعی از همصنفیهایم را گرفته و پیش استاد بروند و از وی بخواهند که از من امتحان بگیرد. اما استاد با کمال پررویی و در پاسخ به خواست همصنفیها گفت که شما بیرون باشید چون من با شایسته حرف دارم.
من غرق گریه و زاری بودم و از همصنفیهایم خواهش میکردم که مرا با استاد تنها نگذارند. همصنفیهایم سرانجام دلشان به حال من سوخت و با قاطعیت بیشتر از استاد خواستند که از من امتحان بگیرد. استاد قبول میکند. اما پس از امتحان نتیجه را به من اعلان نکرد.
من یک ماه را منتظر ماندم. در این مدت دو استاد دیگر هم که قبلاً نگاههای معنادارشان را دیده بودم و میدانستم که به من چشم بد دارند، مزاحمم شدند. سرانجام آب از سرم گذشت و همۀ ماجرا را با شوهرم درمیان گذاشتم. شوهرم افسر پولیس بود و بعد از شنیدن آنچه که در این مدت بر من گذشته، با خشم و نفرت به دانشگاه آمد و با رییس دانشکده و استادان دانشگاه دست به یخن شد.
سپس مرا هم از ادامۀ تحصیل بازداشت و گفت: «همان به که در خانه باشی.»
حمیدالله فاروقی، رییس دانشگاه کابل: بحث آزارواذیت جنسی در دانشگاههای کشور یک بحث بسیار جدی است. قانون منع خشونت علیه زنان قانونی بسیار حیاتی برای دانشگاههاست. این قانون باید به صورت کامل در سراسر دانشگاهها تطبیق شود. در داخل دانشگاه کابل نهادی به نام «حمایت از جندر» وجود دارد که در رأس آن یک خانم قرار دارد و معاونت امور دانشجویان نیز کارش رسیدهگی به قضایای خشونت علیه زنان است. هیچ شکایتی تا کنون در این دو نهاد به ثبت نرسیده است و هر چه بوده همان اتهاماتی است که در شبکههای اجتماعی مطرح میشود.
تا این که یک روز به من گفت، اگر میخواهی که امتحانت را بگیرم، باید تنها به اتاقم بیایی. من هم از روی خلوص نیت و بی هیچ شکوتردیدی حرف استاد را پذیرفتم و تنها به دفترش رفتم. وقتی وارد اتاق شدم، استاد بلافاصله در را پشت سرم بست و از من خواست که نزدیک چوکی خودش بنشینم.
من پاسخ دادم که همینجا راحتم. در چوکی کنار میز نشستم؛ اما استاد چوکیاش را پیش آورد و به پاهایم نزدیک کرد. هرچه خود را جمع کردم فایده نداشت. بعد استاد به من نگاه کرد و با مهربانی تمام گفت که غم نخور مشکل مضمونت راحت حل میشود.
بعد شروع کرد به حرفهایی چون من به تو به چشم دیگری نگاه میکنم و تو دختر لایقی هستی و زیبایی تو چنین است و چنان است. من ابتدا مثل چوب خشک شدم و اصلاً نمیفهمیدم که چه بگویم. کمکم کوشش کردم به استاد بفهمانم که من شوهر دارم و اصلاً از آن دخترهایی که او فکر میکند نیستم.
در حین صحبت بودم که به یک باره استاد دستش را گذاشت روی پایم. از جا پریدم و بلافاصله گفتم نمیشرمی؟ به تو هم میگویند استاد؟ بعد گریهکنان از دفترش خارج شدم.
فردایش، کل ماجرا را با نمایندۀ صنف درمیان گذاشتم. نمایندۀ صنف تصمیم گرفت جمعی از همصنفیهایم را گرفته و پیش استاد بروند و از وی بخواهند که از من امتحان بگیرد. اما استاد با کمال پررویی و در پاسخ به خواست همصنفیها گفت که شما بیرون باشید چون من با شایسته حرف دارم.
من غرق گریه و زاری بودم و از همصنفیهایم خواهش میکردم که مرا با استاد تنها نگذارند. همصنفیهایم سرانجام دلشان به حال من سوخت و با قاطعیت بیشتر از استاد خواستند که از من امتحان بگیرد. استاد قبول میکند. اما پس از امتحان نتیجه را به من اعلان نکرد.
من یک ماه را منتظر ماندم. در این مدت دو استاد دیگر هم که قبلاً نگاههای معنادارشان را دیده بودم و میدانستم که به من چشم بد دارند، مزاحمم شدند. سرانجام آب از سرم گذشت و همۀ ماجرا را با شوهرم درمیان گذاشتم. شوهرم افسر پولیس بود و بعد از شنیدن آنچه که در این مدت بر من گذشته، با خشم و نفرت به دانشگاه آمد و با رییس دانشکده و استادان دانشگاه دست به یخن شد.
سپس مرا هم از ادامۀ تحصیل بازداشت و گفت: «همان به که در خانه باشی.»
حمیدالله فاروقی، رییس دانشگاه کابل: بحث آزارواذیت جنسی در دانشگاههای کشور یک بحث بسیار جدی است. قانون منع خشونت علیه زنان قانونی بسیار حیاتی برای دانشگاههاست. این قانون باید به صورت کامل در سراسر دانشگاهها تطبیق شود. در داخل دانشگاه کابل نهادی به نام «حمایت از جندر» وجود دارد که در رأس آن یک خانم قرار دارد و معاونت امور دانشجویان نیز کارش رسیدهگی به قضایای خشونت علیه زنان است. هیچ شکایتی تا کنون در این دو نهاد به ثبت نرسیده است و هر چه بوده همان اتهاماتی است که در شبکههای اجتماعی مطرح میشود.
No comments:
Post a Comment