آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, September 9, 2017

دنیا هنوز متعلق به مردان است

رامیلا عزیزی
به گفته‌ی یکی از نویسندگان: «زن،زن زاده نمی‌شود، بلکه این اجتماع است که از وی زن می‌سازد.»پس مؤلفه‌های زنانگی و مردانگی از مؤلدات اجتماع است که به رفتار‌های جنسیتی و به تبع آن هویت انسانی معنا می‌دهد.

پدرسالاری یا مردسالاری در خانه و در اجتماع از مفاهیم لاینفک زندگی بوده و هست که در اکثر تحقیق‌های پیرامون جنسیت و نابرابری جنسیتی واژه‌ی محوری بوده است. همه‌ی اجتماع‌های انسانی در مقطع‌های تاریخی متفاوت به نحوی این را تجربه کردند، اما به عقیده من در پیش‌رفته‌ترین کشور‌ها هنوز جو مردسالارانه حاکم است، پدیده‌های عینی و مفاهیم انتزاعی با تعبیر‌های مردانه تعریف می‌شوند.
بیشتر واژه‌های انگلیسی و دیگر فرهنگ‌ها که به جنسیت مربوط‌اند با پسوندی که نشانه‌گر مرد است تعریف شده‌اند به همین ترتیب در زبان فارسی هم «مرد»گاهی اوقات به مفهوم بشر یعنی زن و مرد به کار رفته است: «مرد باید که در کشاکش دهر / سنگ زیرین آسیا باشد.» چنین نگاه‌کرد جنسیتی از گذشته‌ها بوده و زدودن این سایه از جوامع کار آسانی نیست.
زن هنوز در جهان و جامعه‌ی امروزی به سهم زنانه و هویت زنانه‌اش نرسیده است، هنوز برای ورود به اجتماع هزار دل‌هره در ذهنش می‌دود. گذشته از دیگر ابعاد با پندار جنسیتی نسبت به زن، هرگاه خواسته باشیم موضوع را در عرصه توانایی زن و به تبع آن پاداش که در برابر وظیفه‌اش می‌گیرد، مرتبط سازیم از این واقعیت گریزی نیست که زنان با وجود استعداد و شرایط برابر حتا گاه بالاتر از مردان، در رده‌ی پایین تر از آنان قرار می‌گیرند. شکاف دستمزد جنسیتی و اختصاص دادن جایگاه و منزلت‌های مختص به جنس زن به نحو بارزی در جامعه افغانی ما هویدا است.
این امر نه تنها در کشورهای جهان سوم که امر قطعی می‌نماید، بل در کشورهایی که در صدر اول پیش‌رفت و مدرنیته‌اند نیز وجود دارد، بارزترین شهود این مسأله شکست هیلاری کلینتون در برابر ترامپ است که می‌توان عدم انتخاب کلینتون را ناباوری جامعه امریکا نسبت به زن تلقی کرد. البته گذشته از بحث درازدامنی که در پی آن وجود دارد و بحث‌های سیاسی نهفته در آن.
اما زن جامعه امروزی ما هنوز به خودآگاهی نرسیده هنوز در بند جهان بیرون از خویش است این زن مادامی که از خود به رمد و به خویشتن خویش نگاهی از سر ناباوری داشته باشد، از این بند رها شدنی نیست. در نبود خودآگاهی است که از عمل‌کرد اجتماع نسبت به خود همواره مضطرب و آشفته از طرد شدن به سر می‌برد و روحیه ایستادگی ندارد و زمانی که به غار منفعلانه خود پناه ببرد، خودش را در چارسوی تنش‌ها گم می‌کند طعمه اراده‌های بیگانه شده از تمام ارزش‌هایی که سهم خودش نیز هست، محروم می‌شود.
زنان هنوز در جامعه به عنوان «دیگری» نگاه می‌شوند هنوز ذهنیت مردان نسبت به زن از کلیشه‌های چون ضعیف و ناقص‌العقل و … فراتر نمی‌رود، هنوز ذکر نامش در جمع مردانه غیرت پدر، برادر و شوهر را تحریک می‌کند، بسیاری از اصطلاحاتی چون مادر اولادها، خانه، بچه‌ها جایگزین نامش می‌شود. هنوز این نیمه، پاره‌ی واقعی نیمی دیگر نیست و هنوز «واقعیتِ خودگی» پنداشته نمی‌شود. این حس بیگانگی و ناتوان پنداشته شده‌شدن همواره خار ذهنش است و او را می‌آزارد.
«ناخودگی پنداشتن زن» و مخصوصاً با انگ‌های جنسیتی کلیشه‌ای تعریف کردن، خیلی ریشه‌دارتر از آن است که به زودی از بین برود. این امر به ترتیب سلسله مراتب از خانه تا جامعه به نحوی از انحا وجود دارد. همین امروز اگر حتا به نافهمی به مردی نسبت زن داده شود، عملاً واکنش نشان می‌دهد و آن را توهین می‌پندارد. برادری در خانه اگر دختر و یا خواهر عنوان شود، حساسیت نشان می‌دهد. این‌ها برایند تابو بودن زن است که برای مرد، زن بودن و به زن نسبت داده‌شدن شخصیتش را خدشه‌دار می‌کند، رگه‌هایی از نفرت عمیق در این رفتار پنهان است.
هرچند بسیاری کوشیدند با استدلال‌های دینی زن را صاحب ارج و قدر بداند، اما در تقابل با این گروه بودند کسانی که برای منفعت خود به فرمان‌بردار بودن زن و مطیع‌وار زندگی‌کردنش جنبه تقدس و آسمانی بخشیدند و با رنگ و لعاب دینی قوتش دادند.
زن هنوز به ارزش ذاتی‌اش دست نیافته است و مبنی بر این ارزش، ارج داده نمی‌شود و به نحوی با آزادی‌های مفرط و بی‌پایه، عروسانه در بند اسبابش نگه می‌دارند. آن‌ها را به کار‌های ساده و ناچیز مشغول می‌کنند و این دور و تسلسل در اکثر موقعیت‌ها مشهود است.
نباید از دیده دور داشت که هر گونه ادعا مبنی بر برتر انگاشتن زن یا مرد از بنیاد سست است و هیچ مدافع زن نیز نباید بر این امر تاکید کند که «زیره به کرمان بردن است». برتر انگاشتن بنیاد تقابل را محکم می‌کند، اما این را باید دقیق بدانیم که زن موجود دومی نیست و نباید زنانه‌گی خود را مانع «من حقیقی خود» بداند. نباید در بند جنسیت خویش محدود و محصور شود. باید بداند که با قبول واقعیت وجودی خود می‌تواند اعلان حضور کند، نه با انکار آن‌ها.
زنان با کلیشه‌های جنسیتی که معرف هویت‌شان است، راهنمایی می‌شوند. انگ‌های جنسیتی بستر انتظارات و تمایلات آنان را شکل می‌دهد با این برچسب‌ها به تعریف خود می‌پردازند و برحسب این انتظارات عمل می‌کنند، بدون این که عملا ماهیت آن و علاقه خود را نسبت به آن درک کرده بتوانند و این موتیف‌های سنگ شده در نهاد جامعه، با مقابل‌شدن به تغییر سرسختی نشان می‌دهند که سر بیرون کردن از این نرمی‌ها، بسی سنگین و خطرناک تلقی می‌شود، هم‌چون عمل‌کرد فرخنده و رخشانه و هزارتای دیگر. تا زمانی که دید سلطه‌گرانه‌ای مرد در جامعه حاکم باشد و نگاه مألوف به جای تنبیه و تمرد عملی شود، این حق به جانب‌بودن مرد و نقش منفعلانه زن مستدام خواهد بود.
مؤلفه‌های زندگی اجتماعی چنان منسجم و هماهنگ تداوم می‌یابند که رسم معمول زیستی در جامعه پنداشته می‌شوند و سر بلند کردن از آن به سمتی که گرایش به انحراف داشته باشد، بهای سنگین می‌طلبد. امروزه در افغانستان هم‌گام با نابراری جنسیتی نابرابری‌های قومی، مذهبی، منطقه‌ای، فرقه‌ای و هزار و یک تای دیگر وجود دارد. تمام این نابرابری‌ها وقتی تداوم بیابند، معمول می‌شوند و جزء واقعیت‌های زندگی پنداشته می‌شوند و شاید بسیاری از ما با قبول این رسم‌های معمول، ماهیت آن چه را که در زیر پوست این واقعیت است، درک نکنیم، ولی نتایج نامتوازنی را که بعدها به بار می‌آورد متوجه می‌شویم.
برای حذف چنین رویکردها در تمام جوامع نمی‌توان یک شبه به نتایجی مثبت رسید، هم‌چنانی که بعد از سالیان دراز، تحقیق‌ها و پژوهش‌های فراوان پیرامون این موضوع، به آن دورنمای اصلی که برابری است، نرسیدیم. هنوز در تمام جهان و حتا مترقی‌ترین کشور و بارزترین افراد که ادعای داشتن ذهنیت متفاوت نسبت زن را دارند، زن از نگاه محقرانه مرد رنج می‌برد هنوز نگاه مرد او را ناچیز و بی‌ارزش تلقی می‌کند. نگاه از بالا به پایین از ریشه‌داری سوء نیت مرد به زن خبر می‌دهد.
برای تغییر نگاه آلوده به جنسیت، انگ‌های جنسیتی باید از نو تعریف شوند. در کتاب‌های درسی مکاتب که عنوان نخستین مرجع تفکر و روش تربیتی بعد از خانه را دارند و به همین ترتیب جامعه که گستره‌ای بزرگ‌تر از خانه و مکتب محسوب می‌شود، مؤلفه‌هایی که به خورد جنسیت‌ها داده می‌شوند، باید از نو تعبیر دگرگونه شوند. رشته‌های دانشگاهی و کار محصور به جنسیت نماند و وظیفه‌ی زنان با معلمی و داکتری تعریف نشود.
نباید برای زن به خاطر زن بودنش پاداش داده شود، این نگاه ایستا به زن است، که زن را بیش از داشته‌هایش به پیش نمی‌برد، بیشتر از این باید برای توانایی و به خودآگاهی رسیدنش کار شود. خانواده در این زمینه نخستین مرجعی است که این نگاه یا نگاه در تقابل به این را می‌پروراند. نباید در خانه برای فرزند پسر گفته شود که «چون خواهرت نمی‌تواند تو به جایش یا برایش کاری را انجام بده»، این جمله و جمله‌های بسیاری از ین دست، برایند دو تعبیر است. پسر غالب و سلطه‌گر؛ دختر مطیع و متوقع کمک (پسر توانا / دختر ناتوان) همه‌ی پسوند‌های جنسیتی را هم‌چون ضعیف، ناقص‌العقل و برعکس آن برای مرد در همین جمله‌هایی که هر روز برای دختر و پسر به کار می‌بریم، می‌توان تعمیم داد. باید به صراحت گفت که دختران نازک نارنجی، آسیب‌پذیرتر از دخترانی‌اند که با این شاخصه بزرگ نمی‌شوند.
در اخیر می‌توان گفت، تبعیض جنسیتی یکی از عواملی است که تفاوت‌های جنسیتی را سبب می‌شود نابرابری‌ها و تمایزات جنسیتی در تمام سطوح جهان اجتماعی تولید و بازآفرینی می‌شود، زیرا این نظام چند لایه‌گی است و در برابر تغییر به زودی سر خم نمی‌کند، فرایند‌های اجتماعی این روند را تسریع می‌کنند و تعمیم می‌دهند.
 
 

Virus-free. www.avast.com

No comments: