زن با چهرهای گرفته و نگران وارد اتاق مشاوره شد. فرم اطلاعاتش را تحویل داد و نشست. نسبتا افسرده بهنظر میرسید. نگاهی به فرم اطلاعات مشاورهاش انداختم. ۲۳سال سن داشت و تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس به اتمام رسانده بود. همسرش کارمند دولت بود. دو سال از ازدواجش میگذشت. ظاهر آراسته، رسمی و منظمی داشت و خوب صحبت میکرد. اگر او را در جایی دیگر میدیدی، تصور میکردی فردی فرهنگی و اجتماعی است، آنهم از نوع روشنفکرش. او برخی از این ویژگیها را داشت. مشخص بود که باردار است. از او خواستم موضوعش را مطرح کند. گفت: آقای داکتر من باردارم، رفتم آزمایش دادم. فرزندم دختر است. نمیدانم چکار باید بکنم. مقداری تعجب کردم. انتظار نداشتم این موضوع را از او بشنوم. پرسیدم، چرا باید دختر بودن فرزندتان شما را نگران کند؟ گفت: از دست آدمهای شوهرم. از فردا که بفهمند شروع میکنند به کترهگویی و تحقیر کردن. شوهرم دختر نمیخواهد. عروس دیگرشان دختردار شد، از وقتیکه دخترش پیدا شد دیگر او را قدر نمیکنند. میدانست فرزندش دختر است اما تا وقتی که بهدنیا نیامده بود، میگفت پسر است. اما وقتی اولادش پیدا شد و دیدند دختر است، شوهرش تا چند روز اصلا نیامد خانه. من میترسم شوهر من هم همینطور کند. از همان خانواده است حتما با من هم همین قسم برخورد خواهد کرد.
عدم آگاهی هم تاحدی است که مادر را مسوول جنسیت فرزند میدانند. در حالیکه نه تنها هیچ کس مسوول نیست، بلکه مقداری آگاهی از علم ژنتیک هر فردی را با این واقعیت مواجه میکند که این کروموزومهای پدر است که در جنسیت فرزند تعیینکنندهتر است. بماند که این موضوع جنبه ارزشی ندارد که کسی بخواهد به آن فخر بفروشد یا از آن شرمنده شود.
سازمان ملل از سال ۲۰۱۱ روز یازدهم اکتبر (مصادف با ۱۹ میزان) را روز جهانی دختران اعلام کرده است تا حقوق دختران و چالشهایی که در همه جای دنیا در برابر آنها قرار دارد، مورد توجه قرار گیرد. دنیای نامتمدن امروزی آنقدر تبعیضنگر است که مجبور است برای دفاع از انسانها، روز جهانی کودکان دختر بگذارد. این روز، برای تجلیل و تقدیر از دختران نیست. روزی بهانهساز برای پرداختن به آسیبها و چالشهای پدیدهای بهنام «دختر بودن». چیزیکه در کشور ما هم بهطور جدی مطرح است.
دختر بودن فرزند برای بسیاری از مردم جامعه ما، حتا در بین تحصیلکردههای جامعه یک موضوع محسوب میشود. هنوز نگاه مردان به فرزند نگاهی جنسیتی است و مادری که فرزند پسر به دنیا بیاورد عزیزتر و ارزشمندتر است. عدم آگاهی هم تاحدی است که مادر را مسوول جنسیت فرزند میدانند. در حالیکه نه تنها هیچ کس مسوول نیست، بلکه مقداری آگاهی از علم ژنتیک هر فردی را با این واقعیت مواجه میکند که این کروموزومهای پدر است که در جنسیت فرزند تعیینکنندهتر است. بماند که این موضوع جنبه ارزشی ندارد که کسی بخواهد به آن فخر بفروشد یا از آن شرمنده شود.
در جوامع سنتی قبیلهای، توانایی جذب، حفظ و انتقال اموال از اهمیت خاصی برخوردار بود. به همین دلیل فرزندی که بتواند مال بیشتری بهدست آورد، اموال خاندان را حفظ کند و از همه مهمتر بتواند آن را به آیندگان در خاندان انتقال دهد اهمیت بیشتری داشت. این مسیری بود که در واقع با جنس مرد رسمیت مییافت و چنانچه دختری با فردی بیرون از خاندان ازدواج میکرد، عملا از این مسیر خارج میشد و دیگر اعتبار یک انتقالدهنده خوب را از دست میداد. در واقع عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمانها بسته نشده، بلکه در زمینیترین بعد هستی، خون و ثروت بسته شده بود. داستان قدرت جنگیدن، مال بهدست آوردن و موضوعاتی از این قبیل کهنهتر و قدیمیتر از ان است که بخواهیم به آن بپردازیم. داستانی تکراری و تا حدی مشمئزکننده در مورد این که چرا انسانها براساس جنسیتشان ارزشگذاری میشدند و میشوند.
روز جهانی کودکان دختر فرصتی است برای افزایش آگاهی در مورد تبعیضهایی که کودکان بهدلایل جنسیتی با آن مواجه هستند. این نابرابریها و مشکلات میتواند در زمینههای متنوعی چون دسترسی به آموزش، تغذیه مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی، حقوق قانونی برابر، خشونت و تجاوز باشد. ازدواج اجباری دختران یکی دیگر از مصادیق این نابرابریهاست که در بسیاری از نقاط جهان و از جمله ایران و افغانستان رواج دارد. براساس آمار جهانی منتشر شده در بیبیسی، در هر دقیقه ۲۷ دختربچه در مناطق مختلف دنیا تن به ازدواج ناخواسته و اجباری میدهند.
پدران و مادران باید تفاوتهای فردی و جنسیتی در تربیت دخترانشان را در نظر بگیرند. برای دختران مهم است که در سنین کودکی به احساس خوب و دوستداشتنی در مورد ظاهر جسمانیشان برسند. مهم است که والدین از ظاهر دخترشان تعریف و یا حداقل تایید کنند. دختران نیاز دارند بشنوند که مقبول، زیبا و دوستداشتنی هستند. اگر این نیاز در سنین کودکی و اوایل نوجوانی تامین شود، در اواخر نوجوانی و جوانی نیاز به آرایشهای ناهنجار، مدپرستی و رفتارهای توجهطلبانه و مهرطلبانه نخواهند داشت. دختران باید در سنین بین سه تا ۵سالگی به تدریج با هویت جنسیشان به خوبی آشنا شوند و با پوشیدن لباسهای متناسب با جنسیتشان، مشارکت در کارهای متناسب با جنسیت و دریافت تحسین و تمجید، از جنبههای وابسته به احساس مثبت نسبت به جنسیت، دست یابند. این مهم است که هر فردی از جنسیت خود رضایت داشته باشد تا هویتی سالم پیدا کند. اگر دختری در هر سنی و به هر دلیلی به این آرزوی ناهنجار رسید که «کاش پسر بودم» باید والدین، جامعه و افراد تاثیرگذار بر هویت او را مسوول دانست.
در جامعهای دارای فرهنگ مردسالار، مرد از آزادی عمل بیشتری در برقراری ارتباطات، انتخاب همسر، فعالیتهای خارج از خانه و… برخوردار است. این عوامل بر روند رشد شخصیتی دختران و پسران تاثیر بهسزایی میگذارد. برای مثال در این فرهنگ پسر حق دارد تا پاسی از شب بیرون از منزل و در میان گروه دوستان حضور داشته باشد و همچنین به سرگرمیهای مورد علاقه خود بپردازد، اما دختر باید بسیاری از مسایل را رعایت کند. این اعطای آزادی عمل بیشتر به پسران در خانواده به مرور دختران را به نگرش نارضایتی از جنسیت خود وامیدارد و ایجاد عقدههای روانی خاص خود را مهیا میسازد. چنانچه فردی در مدت رشد شخصیتی و فکری خود از نوع جنسیتش ناراضی باشد، وظایف خاص مربوط به جنس خود را با نارضایتی انجام میدهد و فردی آسیبپذیر در جامعه خواهد بود.
اصولا تبعیض بین فرزندان چه وابسته به جنسیت باشد و چه عوامل دیگر، بسیار مخرب خواهد بود. تبعیض بهدلایل متعدد مثل خصوصیات مطلوب اخلاقی یک فرزند، چهره بهتر، قویتر بودن به لحاظ تحصیلی، هوش بالاتر و هر دلیل قابل قبول یا غیرقابلقبول دیگر ممکن است اتفاق بیفتد. در برخی موارد تبعیض آگاهانه و در برخی موارد هم ناآگاهانه است، یعنی گاهی والدین به واقع مطلع نیستند که یک سخن یا رفتار کوچکشان زمینه را برای بروز ناهنجاری فراهم میکند. همچنین ابراز محبت به یک فرزند در مقابل فرزند دیگر موجب میشود اعتماد به نفس فرزند دیگر بهشدت کاهش یافته، موجب انزواطلبی وی و حتا کینهورزیهای شدید در او شود و موجب شود فرزندی که مورد بیمحبتی و بیتوجهی از طرف والدین قرار گرفته در برخی موارد نتواند استعدادهای خود را به ظهور و بروز برساند.
آن مادر، فرزند دخترش را بهدنیا آورد. شوهرش تا سه روز به سراغ زنش نرفت. بعد از تولد فرزندش، تا مدتها توسط خانواده همسرش سرزنش میشد. این سرزنشها آنقدر تداوم و شدت یافت که باعث شد خود مادر هم در احساس محبت و مراقبت نسبت به دخترش دچار تعارض شود. چیزیکه در روانشناسی دلبستگی دو سویه ناایمن دانسته میشود. حالتی که در آن مادر هم فرزندش را میخواهد و هم نمیخواهد. این نوع دلبستگی بین مادر و فرزند، در نهایت فرزند را آسیبپذیر، به لحاظ عاطفی مضطرب و پرخاشگر خواهد شاخت. وقتی دختری به دنیا میآید همه باید مراقب باشند. دختران به استناد روایات و احادیث ما، رحمتاند
دختر بودن فرزند برای بسیاری از مردم جامعه ما، حتا در بین تحصیلکردههای جامعه یک موضوع محسوب میشود. هنوز نگاه مردان به فرزند نگاهی جنسیتی است و مادری که فرزند پسر به دنیا بیاورد عزیزتر و ارزشمندتر است. عدم آگاهی هم تاحدی است که مادر را مسوول جنسیت فرزند میدانند. در حالیکه نه تنها هیچ کس مسوول نیست، بلکه مقداری آگاهی از علم ژنتیک هر فردی را با این واقعیت مواجه میکند که این کروموزومهای پدر است که در جنسیت فرزند تعیینکنندهتر است. بماند که این موضوع جنبه ارزشی ندارد که کسی بخواهد به آن فخر بفروشد یا از آن شرمنده شود.
در جوامع سنتی قبیلهای، توانایی جذب، حفظ و انتقال اموال از اهمیت خاصی برخوردار بود. به همین دلیل فرزندی که بتواند مال بیشتری بهدست آورد، اموال خاندان را حفظ کند و از همه مهمتر بتواند آن را به آیندگان در خاندان انتقال دهد اهمیت بیشتری داشت. این مسیری بود که در واقع با جنس مرد رسمیت مییافت و چنانچه دختری با فردی بیرون از خاندان ازدواج میکرد، عملا از این مسیر خارج میشد و دیگر اعتبار یک انتقالدهنده خوب را از دست میداد. در واقع عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمانها بسته نشده، بلکه در زمینیترین بعد هستی، خون و ثروت بسته شده بود. داستان قدرت جنگیدن، مال بهدست آوردن و موضوعاتی از این قبیل کهنهتر و قدیمیتر از ان است که بخواهیم به آن بپردازیم. داستانی تکراری و تا حدی مشمئزکننده در مورد این که چرا انسانها براساس جنسیتشان ارزشگذاری میشدند و میشوند.
روز جهانی کودکان دختر فرصتی است برای افزایش آگاهی در مورد تبعیضهایی که کودکان بهدلایل جنسیتی با آن مواجه هستند. این نابرابریها و مشکلات میتواند در زمینههای متنوعی چون دسترسی به آموزش، تغذیه مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی، حقوق قانونی برابر، خشونت و تجاوز باشد. ازدواج اجباری دختران یکی دیگر از مصادیق این نابرابریهاست که در بسیاری از نقاط جهان و از جمله ایران و افغانستان رواج دارد. براساس آمار جهانی منتشر شده در بیبیسی، در هر دقیقه ۲۷ دختربچه در مناطق مختلف دنیا تن به ازدواج ناخواسته و اجباری میدهند.
پدران و مادران باید تفاوتهای فردی و جنسیتی در تربیت دخترانشان را در نظر بگیرند. برای دختران مهم است که در سنین کودکی به احساس خوب و دوستداشتنی در مورد ظاهر جسمانیشان برسند. مهم است که والدین از ظاهر دخترشان تعریف و یا حداقل تایید کنند. دختران نیاز دارند بشنوند که مقبول، زیبا و دوستداشتنی هستند. اگر این نیاز در سنین کودکی و اوایل نوجوانی تامین شود، در اواخر نوجوانی و جوانی نیاز به آرایشهای ناهنجار، مدپرستی و رفتارهای توجهطلبانه و مهرطلبانه نخواهند داشت. دختران باید در سنین بین سه تا ۵سالگی به تدریج با هویت جنسیشان به خوبی آشنا شوند و با پوشیدن لباسهای متناسب با جنسیتشان، مشارکت در کارهای متناسب با جنسیت و دریافت تحسین و تمجید، از جنبههای وابسته به احساس مثبت نسبت به جنسیت، دست یابند. این مهم است که هر فردی از جنسیت خود رضایت داشته باشد تا هویتی سالم پیدا کند. اگر دختری در هر سنی و به هر دلیلی به این آرزوی ناهنجار رسید که «کاش پسر بودم» باید والدین، جامعه و افراد تاثیرگذار بر هویت او را مسوول دانست.
در جامعهای دارای فرهنگ مردسالار، مرد از آزادی عمل بیشتری در برقراری ارتباطات، انتخاب همسر، فعالیتهای خارج از خانه و… برخوردار است. این عوامل بر روند رشد شخصیتی دختران و پسران تاثیر بهسزایی میگذارد. برای مثال در این فرهنگ پسر حق دارد تا پاسی از شب بیرون از منزل و در میان گروه دوستان حضور داشته باشد و همچنین به سرگرمیهای مورد علاقه خود بپردازد، اما دختر باید بسیاری از مسایل را رعایت کند. این اعطای آزادی عمل بیشتر به پسران در خانواده به مرور دختران را به نگرش نارضایتی از جنسیت خود وامیدارد و ایجاد عقدههای روانی خاص خود را مهیا میسازد. چنانچه فردی در مدت رشد شخصیتی و فکری خود از نوع جنسیتش ناراضی باشد، وظایف خاص مربوط به جنس خود را با نارضایتی انجام میدهد و فردی آسیبپذیر در جامعه خواهد بود.
اصولا تبعیض بین فرزندان چه وابسته به جنسیت باشد و چه عوامل دیگر، بسیار مخرب خواهد بود. تبعیض بهدلایل متعدد مثل خصوصیات مطلوب اخلاقی یک فرزند، چهره بهتر، قویتر بودن به لحاظ تحصیلی، هوش بالاتر و هر دلیل قابل قبول یا غیرقابلقبول دیگر ممکن است اتفاق بیفتد. در برخی موارد تبعیض آگاهانه و در برخی موارد هم ناآگاهانه است، یعنی گاهی والدین به واقع مطلع نیستند که یک سخن یا رفتار کوچکشان زمینه را برای بروز ناهنجاری فراهم میکند. همچنین ابراز محبت به یک فرزند در مقابل فرزند دیگر موجب میشود اعتماد به نفس فرزند دیگر بهشدت کاهش یافته، موجب انزواطلبی وی و حتا کینهورزیهای شدید در او شود و موجب شود فرزندی که مورد بیمحبتی و بیتوجهی از طرف والدین قرار گرفته در برخی موارد نتواند استعدادهای خود را به ظهور و بروز برساند.
آن مادر، فرزند دخترش را بهدنیا آورد. شوهرش تا سه روز به سراغ زنش نرفت. بعد از تولد فرزندش، تا مدتها توسط خانواده همسرش سرزنش میشد. این سرزنشها آنقدر تداوم و شدت یافت که باعث شد خود مادر هم در احساس محبت و مراقبت نسبت به دخترش دچار تعارض شود. چیزیکه در روانشناسی دلبستگی دو سویه ناایمن دانسته میشود. حالتی که در آن مادر هم فرزندش را میخواهد و هم نمیخواهد. این نوع دلبستگی بین مادر و فرزند، در نهایت فرزند را آسیبپذیر، به لحاظ عاطفی مضطرب و پرخاشگر خواهد شاخت. وقتی دختری به دنیا میآید همه باید مراقب باشند. دختران به استناد روایات و احادیث ما، رحمتاند
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment