آنان در خانههای خود احساس مصونیت نمیکنند
یشتر آنها میگویند که خانوادههایشان بعد از رهایی از زندان دست رد به سینه آنان زدهاند.
مقامهای محلی ولایت بلخ میگویند که زنان زندانی آزاد شده که محرم ندارند و یا از سوی خانواده پذیرفته نمی شوند، در مکانهای امن پناه داده میشوند.
مریم بیست سال دارد و آخرین باری که صدای سنگین دروازه زندان را شنیده بود، به یک سال پیش برمیگردد. او تاکنون روی خانهاش را ندیده و به یکی از خانههای امن پناه برده است.
ساختمان سه منزله با دیوارهای بلند که در مرکز شهر قرار دارد، یک خانه معمولی به نظر میرسد. رفت و آمد افراد در این خانه کمتر به چشم میخورد. شاید همسایگان هم ندانند که در این جا چه کسانی زندگی میکنند، اما سرنوشت شماری از زنان و کودکانشان در همین جا رقم میخورد.
مریم انتظار دارد تا حداقل سه ماه دیگر به خانهاش برگردد اما کدام خانه؟ به گفته مریم، او هنوز از سوی خانواده اش تهدید میشود.
مریم میگوید: "۱۹ سال داشتم که مرتکب جرم و یک سال زندانی شدم."
جرمش این است که از "ازدواج اجباری" و سنتهای خانوادگی فرار کرده است. به گفتهای خودش؛ پدر بزرگش میخواسته مریم را بفروشد.
مریم برای اینکه شناخته نشود با چادری (برقع) و نام مستعار حاضر شد با بیبیسی گفتوگو کند.
او میگوید که زندان جای وحشتناکی بود، اما "خانه امید" مکان امنی است. او نمیتواند به تنهایی به شهر برود یا دوستان و اعضای خانوادهاش را ببیند، اما دلخوش است که جانش در این خانه محفوظ است. نصف روز را درس میخواند و بقیه روز را در اتاقی خیاطی میکند.
در شهر مزار شریف، خانه امید، یکی از خانههای امن این شهر را یگانه روزنه امید به سوی روشنایی و زندگی یافته اند.
این زنان در خانه امن زندگی میکنند، ولی هنوز هم جانشان کاملا در امان نیست. فاطمه زن دیگری است که پس از رهایی از زندان، اعضای خانوادهاش او را نپذیرفتهاند و او را تهدید به قتل کردهاند.
داستان غم انگیز فاطمه ۲۳ ساله نیز از جایی شروع میشود که کاکایش (عمویش) او را به نکاح پیر مردی در میآورد. فاطمه میگوید شوهرش لت و کوبش می کرده و برایش نفقه هم نمیداده است.
او میگوید: "با شوهرم چهار ماه زندگی کردم و بیشتر از آن نتوانستم، تا این که بالایم تهمت زدند و مرا به زندان انداختند."
فاطمه در خانه امن خیاطی میکند؛ لباس پنجابی دست دوز خودش را پوشیده و میگوید که پس از رهایی از زندان نه شوهرش او را پذیرفت و نه خانواده اش. او از زندگی در این خانه راضی است.
بیشتر این زنان با دلایل مشابه زندانی شدهاند و جرم اکثر آنها "فرار از منزل" است.
در این محل ۱۶ زن و سه کودک نگهداری میشوند. پیش از آنان زنان زیادی به امید دست یافتن به آرزوهایشان به همین خانه پناه برده بودهاند. ریحانه کریمی، مسئول خانه امید میگوید که این زنان نمیتوانند به تنهایی به شهر بروند.
به گفته او، در مدت چهار سال کارهای حقوقی بیش از ۱۵۰ خانم حل شده؛ یا دوباره به خانه هایشان برگشتهاند یا از شوهرشان جدا شدهاند و یا دوباره ازدواج کردهاند.
شنیدن داستانهای زنان و دختران خانه امن و خاطرات آنها از زندان، مرا واداشت که سری به زندان زنانه مزار شریف بزنم.
زندان زنانه مزار شریف بیشتر به یک خوابگاه شباهت داشت، اما با تدابیر شدیدتر امنیتی. در این زندان دهها زن و دختر با چند کودک زندانی هستند.
سئولان در زندان زنانه شهر مزار شریف میگویند که در این زندان ۶۲ زن با جرایم گوناگون زندانی هستند. جرم قتل در صدر جدول قرار دارد. با چند زندانی صحبت کردم. بیشتر زنان و دختران جوانی بودند و شماری هم زنان کهن سال.
در گفتوگو با چند نفر از آنان دریافتم که اجبار زنان به کارهای ناشایست از سوی همسرانشان از مواردی است که عدهای از آنها را مجبور به فرار از خانه کرده است.
تاج بیبی، زن جوانی است که تازه به جرم فرار از منزل زندانی شده است؛ او باید شش سال پشت میلههای زندان بماند به این امید که روزی به آغوش خانواده برگردد.
او میگوید: "شوهرم مرد بد کارهای بود و مرا نیز وادار به کارهای ناشایست میکرد؛ یگانه گزینه برایم فرار بود چون از پلیس میترسم و نتوانستم شکایت کنم."
تاج بیبی میگوید پس از آن که او توسط پلیس بازداشت شد؛ شوهرش نیز بر اساس شکایت او زندانی شده است.
از او خواستم که مراحل بازداشت تا محکمه و زندان را برایم قصه کند. گفت: "در کابل بازداشت شدم."
وقتی پرسیدم تو را شفاخانه هم بردند، کوتاه گفت: "هان!" پرسیدم در شفاخانه چه مراحل طی شد؟ گفت: "هیچ! دوسیه ام پاک بوده است."
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment