باران نم نم ازآسمان هرات میبارد.آفتاب درپهنای مرقد گوهرشادبیگم شهرراگرم نگه میداردوهرآن نزدیک است.
رنگینکمانی درافق پدیدار شود. دخترکان زیبا روی پیچیده در چادرنمازهای نازک از کنارههای دیوار آبی رنگ مسجد جامع بزرگ شهر که روزگاری مشهورترین معبد رزتشت باوران این سرزمین، این خاک کهن بوده است میگذرند. من که ازز یر درختان سبز ناجو میگذرم یاد انیس دختر داستان «گوشوارهی انیس» میافتم یاد زنی میافتم که دل به مردی سپرده بود که در شهر کوارچهی انگور میگشتاند. یاد شخصیتهای داستانهای میافتم که در هرات نگاشته شده است و فرهنگ و آداب و سیاهی و سپیدی این شهر را به نمایش گذاشته و روایت کرده است. یاد گوهرشاد بیگم یار و پشتیبان مکتب و قلم میافتم. اصلا یاد خود حمیرا قادری، داستاننویس و روایتگر میافتم و یاد همه دختران این شهر میافتم.
حمیرا قادری در دروه سیاه طالبان به کارگاه «سوزن طلایی» میرفت تا در ظاهر و در چشم مردم دوختن یاد بگیرد. دوختن وشکافتن و بافتن. در واقع اجبارا به آنچه میپرداخت که حکومت طالبانی روا میداشت. اما او قلمش را پنهانی از زیر قدیفهاش بیرون میکشد و نقشی به یاد گار میگذارد چون «نقش شکار آهو».
حمیرا قادری نوشتن را از کتاب قرض گرفتنها و خواندنهای بیوقفه و عاشقانه خویش میآموزد و نخستین داستانهای کوتاهش را در انجمن ادبی مخفی مشهور به «سوزن طلایی» به نگارش و خوانش میگیرد.
داستان کوتاه «گوشواره انیس» از جمله اولین داستانهای کوتاهی بود که از او خواندم. داستان دختری که قربانی رسم و آداب جان بر انداز زمانه میشود. داستان دختری کمبخت در روزگاری خاکستری به مانند دهها داستان واقعی زندگی دختران هراتی. داستانی که چشم او را به زندگی زنان و نا برابری اجتماع بیشتر میگشاید و او میبیند و مینویسد.
بعدها این دختر جوان به ایران میکوچد و در تهران اقامت میگزیند و با زبان وادب فارسی الفتی بیشتر و عمیقتر میگیرد و زمینهای مییابد تا برخلاف دیگر هم نسلان خویش بیشتر ببالد.
همین است که داستان کوتاه «باز اگر باران میبارید» را مینگارد. داستانی که از سوی جشنواره ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ موفق به دریافت لوح تقدیر میشود و به واسطه این موفقیت از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان و از سوی سید مخدوم رهین مورد تقدیر واقع میشود.
در ذهن من حمیرا قادری همان نویسنده «باز اگر باران میبارید» ماند. داستانی زیبا با نثری شاعرانه و پخته و با تمیعاشقانه و فرمی ساختارشکن. داستانی نو.
هر کس که در خراسان تجربه زیست داشته باشد و یا با ادبیات و گویش خراسانی آشنایی داشته باشد با داستانها و رمانهای قادری الفت میگیرد و به لهجهی خاص و اصطلاحاتی مروج در زبان و فرهنگ مرسوم در غرب افغانستان میرسد. به همین سبب است که داستانهای این نویسنده اغلب مزه زندگی هراتی میدهد. زندگی که با زندگی جنوب و شمال افغانستان تفاوت اندک فرهنگی دارد.
حمیرا قادری به سبب علاقه وافری که به زبان و ادبیات فارسی داشت دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا را در ایران تحصیل کرد و موفق به دریافت دکترای خویش از دانشگاه تهران شد. وی پایاننامه دوره کارشناسی ارشد خود را تحت نظر داکتر سیروس شمیسا با عنوان «روند داستاننویسی افغانستان» نگاشت.
حمیرا قادری زن جوانی است که قدرت کمنظیری در داستانپردازی دارد و پشتکاری زیاد از خود نشان میدهد. از او تا حال چندین مجموعه داستان و رمان در ایران و افغانستان به چاپ رسیده است. رمان «نقره دختر دریای کابل» جایزه کتاب سال ایران را دریافت کرد. از او چند رمان و مجموعه داستان کوتاه و همچنین چندین اثر پژوهشی و تحقیقی به چاپ رسیده است که گاه پلی شده است بین ایران و افغانستان و به فرهنگ و غنای زبان و ادبیات فارسی افزوده است.
حمیرا قادری در دروه سیاه طالبان به کارگاه «سوزن طلایی» میرفت تا در ظاهر و در چشم مردم دوختن یاد بگیرد. دوختن وشکافتن و بافتن. در واقع اجبارا به آنچه میپرداخت که حکومت طالبانی روا میداشت. اما او قلمش را پنهانی از زیر قدیفهاش بیرون میکشد و نقشی به یاد گار میگذارد چون «نقش شکار آهو».
حمیرا قادری نوشتن را از کتاب قرض گرفتنها و خواندنهای بیوقفه و عاشقانه خویش میآموزد و نخستین داستانهای کوتاهش را در انجمن ادبی مخفی مشهور به «سوزن طلایی» به نگارش و خوانش میگیرد.
داستان کوتاه «گوشواره انیس» از جمله اولین داستانهای کوتاهی بود که از او خواندم. داستان دختری که قربانی رسم و آداب جان بر انداز زمانه میشود. داستان دختری کمبخت در روزگاری خاکستری به مانند دهها داستان واقعی زندگی دختران هراتی. داستانی که چشم او را به زندگی زنان و نا برابری اجتماع بیشتر میگشاید و او میبیند و مینویسد.
بعدها این دختر جوان به ایران میکوچد و در تهران اقامت میگزیند و با زبان وادب فارسی الفتی بیشتر و عمیقتر میگیرد و زمینهای مییابد تا برخلاف دیگر هم نسلان خویش بیشتر ببالد.
همین است که داستان کوتاه «باز اگر باران میبارید» را مینگارد. داستانی که از سوی جشنواره ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ موفق به دریافت لوح تقدیر میشود و به واسطه این موفقیت از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان و از سوی سید مخدوم رهین مورد تقدیر واقع میشود.
در ذهن من حمیرا قادری همان نویسنده «باز اگر باران میبارید» ماند. داستانی زیبا با نثری شاعرانه و پخته و با تمیعاشقانه و فرمی ساختارشکن. داستانی نو.
هر کس که در خراسان تجربه زیست داشته باشد و یا با ادبیات و گویش خراسانی آشنایی داشته باشد با داستانها و رمانهای قادری الفت میگیرد و به لهجهی خاص و اصطلاحاتی مروج در زبان و فرهنگ مرسوم در غرب افغانستان میرسد. به همین سبب است که داستانهای این نویسنده اغلب مزه زندگی هراتی میدهد. زندگی که با زندگی جنوب و شمال افغانستان تفاوت اندک فرهنگی دارد.
حمیرا قادری به سبب علاقه وافری که به زبان و ادبیات فارسی داشت دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا را در ایران تحصیل کرد و موفق به دریافت دکترای خویش از دانشگاه تهران شد. وی پایاننامه دوره کارشناسی ارشد خود را تحت نظر داکتر سیروس شمیسا با عنوان «روند داستاننویسی افغانستان» نگاشت.
حمیرا قادری زن جوانی است که قدرت کمنظیری در داستانپردازی دارد و پشتکاری زیاد از خود نشان میدهد. از او تا حال چندین مجموعه داستان و رمان در ایران و افغانستان به چاپ رسیده است. رمان «نقره دختر دریای کابل» جایزه کتاب سال ایران را دریافت کرد. از او چند رمان و مجموعه داستان کوتاه و همچنین چندین اثر پژوهشی و تحقیقی به چاپ رسیده است که گاه پلی شده است بین ایران و افغانستان و به فرهنگ و غنای زبان و ادبیات فارسی افزوده است.
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment