نعمت الله ترکانی
« ذکریا»وقتی به خانه آمد با اولین کسیکه بر خورد پسر کوچک اش بود. او با ورخطایی خبر در گذشت مادرکلانش را داد. «ذکریا» با بی باوری به اتاقی که مادرش زندگی میکرد داخل شد. او روی دوشک دراز کشیده بود و بر علاوه خانم، خواهر و چند نفر از زنان همسایه نشسته و سورۀ یاسین را میخواندند.