آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Thursday, May 14, 2015

دردنامه پناهنده گان

سـرودپردازWystan Hugh Auden
برگردان: صبور سياه سنگ
ميگويند اين شهر ده مليون باشنده دارد
برخی در خانه‌های با شکوه و ديگران در دخمه‌ها میزیند
با ا ينهمه، ما را جايی نيست


نازنين! ما را جايی نيست

روزی ما هم کشوری داشتيم و نازش ميپنداشتيم
به نقشه نگاه کن، به چشمت خواهد خورد
اکنون نميتوانيم آنجا برويم
نازنين! اکنون نميتوانيم آنجا برويم

در گورستان دهکده
تنه می‌افرازد کهن درخت هميشه سبزی
که هر بهار تازه به تازه شگوفه ميدهد
گذرنامه‌های کهن نميتوانند چنان باشند
نازنين! گذرنامه‌های کهن نميتوانند چنان باشند

قونسل مشت روی ميز کوبيد و گفت
"اگر گذرنامه نداريد، رسماً در شمار مردگانيد!"
ولي، هنوز زنده ايم
نازنين! هنوز زنده ايم

به کميته "امور مهاجرين" رفتم
نخست چهارپايه پیشکش کردند تا بنشينم
و سپس به نرمی افزودند: برو! سال آينده بيا
امروز کجا رويم؟
نازنين! امروز کجا رويم؟

به تالار همایشی رفتم
سخنران برخاست و گفت
اگر بگذاريم اينجا بيايند
آنها نان ما را خواهند دزديد
روی سخنش با تو و من بود
نازنين! روی سخنش با تو و من بود

پنداشتم غرش تندر از آسمان به گوشم آمد
هيتلر بود، بر اروپا فرياد ميزد: آنها بايد بميرند
هدفش ما هستيم
نازنين! هدفش ما هستيم

ديدم: سگ شيکپوشی را
ديدم: دری باز شد و گربه پا در ميان خانه گذاشت
آنها يهود جرمنی نبودند
نازنين! آنها يهود جرمنی نبودند

سوی بندرگاه رفتم و کنار ديواره کرانه آب ايستادم
ديدم: ماهيان شنا ميکردند، گويی آزاد آزاد بودند
ده گام آنسوتر، نازنين! تنها ده گام آنسوتر

از ميان جنگل گذشتم
پرندگان بر درختها ترانه ميخواندند
آنها سـياســتمدار نداشتند و از ته دل چهچه ميزدند
آنها از نژاد آدم نيستند
نازنين! آنها از نژاد آدم نيستند

خواب ميديدم
آسمانخراش هزار منزله در برابر چشمم بود
هزار روزنه و هزار دروازه
از آن ميان، يکی هم از ما نبود
نازنين! از آن ميان، يکی هم از ما نبود

در پهندشت بزرگ، زير برف ايستادم
ده هزار تفنگـدار اينسو و آنسو ميشتافتند
آنها در جستجوی تو و من بودند
نازنين! آنها در جستجوی تو و من بودند

 
 
 
 
 



This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com

No comments: