عمران سحر
در کابل یک متل داریم که می گویند: " خر که از خر پس ماند (عقب ماند) گوش و بینی اش از بریدن است."
چندی قبل گروه تروریستی طالبان به نسبت شهادت فرخنده گفتند که اگر قاتلین فرخنده مجازات نشود امارات اسلامی ( طالبان) آنها را مجازات خواهند کرد.
در کابل یک متل داریم که می گویند: " خر که از خر پس ماند (عقب ماند) گوش و بینی اش از بریدن است."
چندی قبل گروه تروریستی طالبان به نسبت شهادت فرخنده گفتند که اگر قاتلین فرخنده مجازات نشود امارات اسلامی ( طالبان) آنها را مجازات خواهند کرد.
اینکه طالبان زن ستیز هیچ گونه پابندی و تعهدی برای حقوق زنان قایل نیستند ، در این جای شک و تردید نیست. آنها فرخنده هارا در استدیوم ورزشی کابل در مقابل چشمان صدها تماشاچی با مرمی های کلاشینیکوف ، مغز آن مظلومین را به روی چمن پاشان ساختند. فرخنده شهید هنوز طفل بیش نبود که طالبان در جاده ها دیگر فرخنده هارا با کیبل به دست و پای شان می زدند. مکاتب را به روی شان بستند و حق بیرون شدن از خانه را نداشتند. امروز آنها ادعای همدردی با فرخنده شهید دارند ؛ در حالیکه ده ها زن بیگناه را سنگسار و محکمه صحرایی نموده اند. انتحار و انفجار طالبان تا حال ده ها فامیل مثل فرخنده شهید را در ماتم نشانده است.
اما آقای گلبدین حکمتیار هم از طالبان عقب نماند و روز گذشته دهن متعفن خودرا باز نمود ؛ تا برای فرخنده شهید داد خواهی نمائید.
یا پروردگار دانا و بینا ! این آقا که هیچ شرم ندارد و خیلی پر رو و دیده درا است. آدم کش و جانی حرفوی که تمام عمرش در قتل و بربادی وطن سپری شده ؛ او هم داد خواهی برای فرخنده شهید دارد. این ناله و اشک تمساح ریختن او مرا قصه ای از مثنوی به یاد آمد: " روزی مردی یک قوچ خریده بود و ریسمان به گردن قوچ بسته و جانب خانه به عقب خود می کشاند. دزدی با مهارت ریسمان قطع نمود و قوچ را با خود برد ؛ بدون آنکه صاحب قوچ مطلع گردد. زمانیکه صاحب قوچ دریافت که قوچ او دزدی شده به داد و فریاد شروع نمود؛ اما قوچ را نیافت. روز ها به کوه ، دشت ، صحرا و شهر می رفت تا بتواند قوچ را پیدا کند. روزی بالای چاه آب شخصی را دید که گریه و ناله دارد و خاک بر سر و رو می پاشد. از وی پرسید که ترا چه دردی رسیده که چنین ناله و فریاد داری؟ مرد گفت: در یک کیسه بیست سکه طلا داشتم و از نزدم داخل چاه افتاده است . اگر تو آن کیسه را از چاه بیرون آری ، پنج سکه آنرا به تو بخشم. او فکر کرد که با پنج سکه طلا می توانم قوچ ها بخرم و لباس های خودرا کشید و داخل چاه آب پائین شد. مرد لباس های اورا گرفت و فرار کرد."
این گریه و ناله آقای حکمتیار همانند قوچ دزد است که بهانه دیگر برای فریب دارد. او کوشش دارد که اتهام را به سمت و ملیتی وارد کند تا خوش خدمتی برای باداران پنجابی خویش نماید. و بار دیگر تعصبات قومی ، زبانی و سمتی را دامن بزند. در غیر هیچ عقل سلیم باور نخواهد کرد ؛ کسی که سالها فرخنده هارا گردن زده است و حال برای فرخنده شهید اشک تمساح بریزد.
شاید آقای حکمتیار نسبت کهولت سن و یا جنون فراموش کرده باشد که چگونه شخصیتی دارند و آیا برای زن ها حق و حقوقی قایل اند و یا خیر؟ البته این را تاریخ به ثبوت رساند که شما هرگز به زن ارزش قایل نیستید.
من به آقای حکمتیار می گویم که قاتل فرخنده شهید تو و امثال تو است. این که چند نفر لچک و اوباش اورا سنگسار و به آتش کشیدند ؛ آنها دست پرورده شما هستند.
زمانی که هنوز فرخنده شهید متولد نشده بود ؛ ایا این تو نبودی که بالای فرخنده ها در دانشگاه کابل تیزاب پاشیدی ؟ آیا با کارد و چاقو در شهر و بازار بالای فرخنده ها حمله نمی کردی؟ بگذریم از اینکه با زن های فامیل خود چگونه برخورد داشتی و به یاد بیاور ، موفعیکه مردم بیچاره ما مهاجر شدند ؛ آیا تو و امثال تو در پاکستان ، فرخنده هارا به اربابان عربی و پنجابی خود نفرختند؟ آیا شما مکاتب را حریق نساختید و ده ها فرخنده را زنده در آتش بریان نکردید؟ آیا شما مدرسه های به نام دین که درس انتحار و آدم کشی میداد ؛ توسط شما و اربابان تان اداره نمی شد؟ به یاد بیاور که در جنگ های تنظیمی بالای شهر کابل چه بی رحمانه راکت پرانی می کردی و هزاران فرخنده و فامیل های آنهارا به ماتم نشاندی. گوشت ، پوست و اسخوان های کابلیان در آتش می سوخت و تو همه روزه تهدید به مرگ می کردی ؛ آیا فراموشت شده؟ اگر تو فراموش کرده باشی ؛ این ملت با شرف افغان هرگز فراموش نمی کند. اگر تو فراموش کرده باشی ؛ تاریخ فراموش نمی کند. نسل های بعدی با مروری از تاریخ کشور ، نفرین به شما خواهند فرست. حال محاسبه کن که قاتل اصلی فرخنده شهید کی ها اند. این اشک تمساح که برای فرخنده می ریزی ، همه مردم میدانند که تو به بهانه فرخنده عقده گشایی و تعصب های سمتی و زبانی را راه می اندازی. اما امروز این مردم آنهای نیستند که دیگر فریب و نیرنگ شما دین فرشان را بخورند.
دیر و یا زود حضرت عزرائیل به سراغ تو خواهد آمد و یک جانی و آدم کش از دنیا ، راهی جهنم خواهد شد. انشاالله به امید آنروز.
اما آقای گلبدین حکمتیار هم از طالبان عقب نماند و روز گذشته دهن متعفن خودرا باز نمود ؛ تا برای فرخنده شهید داد خواهی نمائید.
یا پروردگار دانا و بینا ! این آقا که هیچ شرم ندارد و خیلی پر رو و دیده درا است. آدم کش و جانی حرفوی که تمام عمرش در قتل و بربادی وطن سپری شده ؛ او هم داد خواهی برای فرخنده شهید دارد. این ناله و اشک تمساح ریختن او مرا قصه ای از مثنوی به یاد آمد: " روزی مردی یک قوچ خریده بود و ریسمان به گردن قوچ بسته و جانب خانه به عقب خود می کشاند. دزدی با مهارت ریسمان قطع نمود و قوچ را با خود برد ؛ بدون آنکه صاحب قوچ مطلع گردد. زمانیکه صاحب قوچ دریافت که قوچ او دزدی شده به داد و فریاد شروع نمود؛ اما قوچ را نیافت. روز ها به کوه ، دشت ، صحرا و شهر می رفت تا بتواند قوچ را پیدا کند. روزی بالای چاه آب شخصی را دید که گریه و ناله دارد و خاک بر سر و رو می پاشد. از وی پرسید که ترا چه دردی رسیده که چنین ناله و فریاد داری؟ مرد گفت: در یک کیسه بیست سکه طلا داشتم و از نزدم داخل چاه افتاده است . اگر تو آن کیسه را از چاه بیرون آری ، پنج سکه آنرا به تو بخشم. او فکر کرد که با پنج سکه طلا می توانم قوچ ها بخرم و لباس های خودرا کشید و داخل چاه آب پائین شد. مرد لباس های اورا گرفت و فرار کرد."
این گریه و ناله آقای حکمتیار همانند قوچ دزد است که بهانه دیگر برای فریب دارد. او کوشش دارد که اتهام را به سمت و ملیتی وارد کند تا خوش خدمتی برای باداران پنجابی خویش نماید. و بار دیگر تعصبات قومی ، زبانی و سمتی را دامن بزند. در غیر هیچ عقل سلیم باور نخواهد کرد ؛ کسی که سالها فرخنده هارا گردن زده است و حال برای فرخنده شهید اشک تمساح بریزد.
شاید آقای حکمتیار نسبت کهولت سن و یا جنون فراموش کرده باشد که چگونه شخصیتی دارند و آیا برای زن ها حق و حقوقی قایل اند و یا خیر؟ البته این را تاریخ به ثبوت رساند که شما هرگز به زن ارزش قایل نیستید.
من به آقای حکمتیار می گویم که قاتل فرخنده شهید تو و امثال تو است. این که چند نفر لچک و اوباش اورا سنگسار و به آتش کشیدند ؛ آنها دست پرورده شما هستند.
زمانی که هنوز فرخنده شهید متولد نشده بود ؛ ایا این تو نبودی که بالای فرخنده ها در دانشگاه کابل تیزاب پاشیدی ؟ آیا با کارد و چاقو در شهر و بازار بالای فرخنده ها حمله نمی کردی؟ بگذریم از اینکه با زن های فامیل خود چگونه برخورد داشتی و به یاد بیاور ، موفعیکه مردم بیچاره ما مهاجر شدند ؛ آیا تو و امثال تو در پاکستان ، فرخنده هارا به اربابان عربی و پنجابی خود نفرختند؟ آیا شما مکاتب را حریق نساختید و ده ها فرخنده را زنده در آتش بریان نکردید؟ آیا شما مدرسه های به نام دین که درس انتحار و آدم کشی میداد ؛ توسط شما و اربابان تان اداره نمی شد؟ به یاد بیاور که در جنگ های تنظیمی بالای شهر کابل چه بی رحمانه راکت پرانی می کردی و هزاران فرخنده و فامیل های آنهارا به ماتم نشاندی. گوشت ، پوست و اسخوان های کابلیان در آتش می سوخت و تو همه روزه تهدید به مرگ می کردی ؛ آیا فراموشت شده؟ اگر تو فراموش کرده باشی ؛ این ملت با شرف افغان هرگز فراموش نمی کند. اگر تو فراموش کرده باشی ؛ تاریخ فراموش نمی کند. نسل های بعدی با مروری از تاریخ کشور ، نفرین به شما خواهند فرست. حال محاسبه کن که قاتل اصلی فرخنده شهید کی ها اند. این اشک تمساح که برای فرخنده می ریزی ، همه مردم میدانند که تو به بهانه فرخنده عقده گشایی و تعصب های سمتی و زبانی را راه می اندازی. اما امروز این مردم آنهای نیستند که دیگر فریب و نیرنگ شما دین فرشان را بخورند.
دیر و یا زود حضرت عزرائیل به سراغ تو خواهد آمد و یک جانی و آدم کش از دنیا ، راهی جهنم خواهد شد. انشاالله به امید آنروز.
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment