علل ریشهای خشونت علیه زنان افغانستان:
دولت افغانستان و سازمانهای اجراکننده قانون باید تبعیض و خشونت علیه زنان را جدی بگیرند. اما درعینحال به علل ریشهای مشکل باید رسیده گی شود. تا زمانی که زنان انسان و بخش جداییناپذیر جامعه محسوب نشوند هیچ تغییر اساسی صورت نخواهد گرفت.
دولت افغانستان و سازمانهای اجراکننده قانون باید تبعیض و خشونت علیه زنان را جدی بگیرند. اما درعینحال به علل ریشهای مشکل باید رسیده گی شود. تا زمانی که زنان انسان و بخش جداییناپذیر جامعه محسوب نشوند هیچ تغییر اساسی صورت نخواهد گرفت.
در حال حاضر در افغانستان ۵۰ درصد دختران تا ۱۲ سالگی ازدواج یا نامزد و بیش از ۶۰ درصد دختران تا ۱۶ سالگی ازدواج کردهاند. تقریباً ٨۰ درصد از دختران افغانستان مجبور به ازدواج با مردانی بسیار مسنتر از خود، مثلاً مردانی ۶۰ ساله میشوند. یکی از دلایلی که بسیاری از خانوادهها را برمیانگیزد تا دختران جوان شان را مجبور به ازدواج کنند، عدم امنیت ناشی ازسه دهه جنگ، خطر آدمربایی و تجاوز است. برخی از دختران بهعنوان پرداخت بدهی یا حلوفصل اختلاف در قالب ازدواج مبادله میشوند. فقر گسترده همچنان خانوادهها را وادارد میکند که دختران جوان را برای اینکه هزینه نگهداری آنها را ندهند، به ازدواج وادارند.
پیامدهای ازدواج کودکان را نمیتوان مثبت تلقی کرد زیرا بسیاری از دختران به آموزش خود ادامه نمیدهند و بیسواد باقی میمانند. آنها زمانی که خود هنوز نوجوان هستند بچهدار میشوند، مشکلات بهداشتی وخطرمرگ آنها و بچههایشان افزایش پیدا میکند (خطرمرگ در دوران بارداری یا زایمان برای دختران زیر ۱۴ سال پنج برابر زنان بالغ است).
آموزش بهترین استراتژی برای آزادی زنان از سلطه مردان است. تنها ۴۰ درصد دختران افغانستان به مکاتب ابتدایی میروند و تنها یک نفر از ۲۰ دختر بیشتر از کلاس ششم درس میخواند. بسیاری از خانوادههای به دختران شان اجازه میدهند تنها به مکتبهای دخترانه نزدیک خانهشان بروند، اما تعداد این مکاتب کم است. برخی دیگر از خانوادهها بر این عقیدهاند که آموزش دختران غیرضروری است. تا به امروز، بسیاری از مکاتب دخترانه آتش زده شده، صدها آموزگار دختران تهدید یا کشته شدهاند و دختران هنگام حضور یا رفت وآمد به مکتب مورد آزار فیزیکی قرار گرفتهاند.
تقریباً هر زن در افغانستان پنهان و ازجهان بیرون جدا است. افراطگرایان اسلامی زنان و دختران را مجبور میکنند در خانه بمانند و تنها وقتیکه بهطور کامل پوشیده هستند، همراه با یکی ازبستگان مرد از خانه خارج شوند. در شهرستانها بیشتر زنان برقع میپوشند که بهطور کامل آنها را پوشانده است. این واقعیت که دختران با خانواده پرجمعیت همسر زنده گی میکنند باعث میشود که با آنها به شکل بنده گان یا برده گان رفتار شود و این رفتار آنها را منزویترمیکند. ترکیب فرهنگ منع زنان از حضور در عرصه عمومی با عدم آموزش گسترده آنان، منجربه بهره بردن از فرصتهای اقتصادی اندک شده است: بهطورکلی، آنها به خانهداری محدود شدهاند.
علاوه بر این، موقعیت حقوقی زنان محدود است. طبق قانون شریعت، شهادت زن نصف مرد است. در موارد حضانت فرزند، کودکان معمولاً به پدر یا پدربزرگ داده میشوند. بنابراین، طلاق حتا در موارد شدید سوء رفتار، کمتر احتمال دارد که از طرف زن پیگیری شود، زیرا فرزندش را از دست میدهد. این اعمال تبعیضآمیز علیه زنان گسترده است و درمیان گروههای قومی مناطق شهری و روستایی اتفاق می افتد.
بسیاری از افغانها، ازجمله برخی رهبران مذهبی، با استناد به تفسیرشان از اسلام آداب و رسوم مضر را تقویت میکنند. در اغلب موارد، این اعمال در تضاد با شریعت و قوانین افغانستان و بینالمللی است. تا زمانی که مردسالاری بهعنوان فرهنگ غالب و ارزش عمومی درجامعه درک شود، خشونت و تمایل به ارتکاب اعمال خشونتآمیز بخش جداییناپذیر فرهنگ و روابط ارزشی باقی خواهد ماند.
پیامدهای ازدواج کودکان را نمیتوان مثبت تلقی کرد زیرا بسیاری از دختران به آموزش خود ادامه نمیدهند و بیسواد باقی میمانند. آنها زمانی که خود هنوز نوجوان هستند بچهدار میشوند، مشکلات بهداشتی وخطرمرگ آنها و بچههایشان افزایش پیدا میکند (خطرمرگ در دوران بارداری یا زایمان برای دختران زیر ۱۴ سال پنج برابر زنان بالغ است).
آموزش بهترین استراتژی برای آزادی زنان از سلطه مردان است. تنها ۴۰ درصد دختران افغانستان به مکاتب ابتدایی میروند و تنها یک نفر از ۲۰ دختر بیشتر از کلاس ششم درس میخواند. بسیاری از خانوادههای به دختران شان اجازه میدهند تنها به مکتبهای دخترانه نزدیک خانهشان بروند، اما تعداد این مکاتب کم است. برخی دیگر از خانوادهها بر این عقیدهاند که آموزش دختران غیرضروری است. تا به امروز، بسیاری از مکاتب دخترانه آتش زده شده، صدها آموزگار دختران تهدید یا کشته شدهاند و دختران هنگام حضور یا رفت وآمد به مکتب مورد آزار فیزیکی قرار گرفتهاند.
تقریباً هر زن در افغانستان پنهان و ازجهان بیرون جدا است. افراطگرایان اسلامی زنان و دختران را مجبور میکنند در خانه بمانند و تنها وقتیکه بهطور کامل پوشیده هستند، همراه با یکی ازبستگان مرد از خانه خارج شوند. در شهرستانها بیشتر زنان برقع میپوشند که بهطور کامل آنها را پوشانده است. این واقعیت که دختران با خانواده پرجمعیت همسر زنده گی میکنند باعث میشود که با آنها به شکل بنده گان یا برده گان رفتار شود و این رفتار آنها را منزویترمیکند. ترکیب فرهنگ منع زنان از حضور در عرصه عمومی با عدم آموزش گسترده آنان، منجربه بهره بردن از فرصتهای اقتصادی اندک شده است: بهطورکلی، آنها به خانهداری محدود شدهاند.
علاوه بر این، موقعیت حقوقی زنان محدود است. طبق قانون شریعت، شهادت زن نصف مرد است. در موارد حضانت فرزند، کودکان معمولاً به پدر یا پدربزرگ داده میشوند. بنابراین، طلاق حتا در موارد شدید سوء رفتار، کمتر احتمال دارد که از طرف زن پیگیری شود، زیرا فرزندش را از دست میدهد. این اعمال تبعیضآمیز علیه زنان گسترده است و درمیان گروههای قومی مناطق شهری و روستایی اتفاق می افتد.
بسیاری از افغانها، ازجمله برخی رهبران مذهبی، با استناد به تفسیرشان از اسلام آداب و رسوم مضر را تقویت میکنند. در اغلب موارد، این اعمال در تضاد با شریعت و قوانین افغانستان و بینالمللی است. تا زمانی که مردسالاری بهعنوان فرهنگ غالب و ارزش عمومی درجامعه درک شود، خشونت و تمایل به ارتکاب اعمال خشونتآمیز بخش جداییناپذیر فرهنگ و روابط ارزشی باقی خواهد ماند.
شبنم نسیمی، برگردان: بنفشه رنجی
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment