او مســلمــانهــا ببینــید این عجــایب کــار شــد ، پایه ایمــان بلــرزید قلــب مــومــن غــار شــد
یاد آن روزگاران طلایی بخیر که آسمان کابل آبی و در دریای کابل آب زلال از چشمه ساران پغمان جاری بود ، در سرک های کابل شرنگس زنگ های اسپ گادی بجای هارن موتر ها طنین انداز بود ، خیابان های کابل پر از مردان ریش دار و دستار بسر بود و زنان در آن به ندرت بچشم می خوردند چون در آن زمان مرد مرد بود و زن زن بود