هوا افتابی بهار و هشت مارچ ستشعر ازادی، کف زدن و اشپلاق ست
یکی بانو خواند، یکی خانم، یکی زن
اینهمه چو بینی فقط لاف و پتاق ست
گل بریزند، سرود و تحفه ست بیشمار...
به هر کنج میکروفونی به دستان چتاق ست
یکی گوید زنده باد و دگری نعره ی تکبیر
گویا که امروز گرگکان را صلح اشتیاق ست
همین یک روز، روز من و توست خواهر من
فردا دوباره همان اش و همان کنج اجاق ست
برو عزیز من که دارم شک بر غیرت تو
مادری دور از کودکش به زندان فراق ست
قاتل و انتحاری رها در شهر فراوان
بانوی ز بهتان در سلول های طلاق ست
کودک بی مادری تنها رود به بستر سرد
انجا پیره زنی خمیده در کنج اطاق ست
ازادی زن چه مفهوم دارد در کشور من
که بیگناه خواهری به زندان جهل و اختناق ست.
No comments:
Post a Comment