آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, March 3, 2014

! شاعر زنان سنت شکن

نبشته : کریمی استالفی
حلول هشتم مارچ مرا به یاد زنده یاد خانم فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی انداخت . در آن روزگارانیکه بیان عشق در ایران برای یکزن شرم آور ، تحقیر آمیز، خطر ناک بود ، اما فروغ اولین زنی بود
که اعتراض خود را با سرودن اشعاری عریان و بی پرواعلیه سنت های مرد سالاری بلند کرد و نقش مهمی را در روشن کردن افکار عامۀ زنان ایفأ نمود .
 

 
 
  فروغ ، روحی از تخیل بود ، عشقبازی ها ، همخوابگی ها عواطف جنسی ، سپردن تن لخت وبلورینش بدست سبزه ها و چشمه ها ، همه وهمه مجازی و موجی از تخیلات زنانه ی وی بود . او رابطۀ جسمانی مادی با کسی برقرار نساخته بود ، احیاناً اگر چنین رابطۀ طبعی وجود داشت ، اعترافات صادقانه ، راستین و شهامت او قابل تحسین است . یگانه زنی که در شرایط بس وخیم و تلخ ، پرده از عواطف جسمی خود می بردارد ، فروغ است .
در شعر گناه از وی میخوانیم :
گنه کردم گناهی پُر زلذت
کناری پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا نمی دانم چه کردم
درآن خلوتگۀ تاریک و خاموش ...
گنه کردم گناهی پُر زلذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود...
این پارچه شعر در جامعۀ سنتی ایران ، برای مردم عوام بسیار عجیب مینمود ، و جامعه را به تکان آورد ، زنان را بیدار ساخت ، تا خود را بشناسند ، فروغ ، با نا برابری های زن و مرد در ستیز بود ، تا آخر عمر یکقدم به عقب بر نگشت . منظومۀ انقلابی گناه ، تحولات بس شگرف و تاریخی را در شعر زنانۀ ادبیات فارسی بوجود آورد .
فروغ خود میگوید : فشار زنده گی ، فشار محیط و فشار زنجیر هائیکه بدست و پایم بسته بود و من با همه نیرویم برای ایستادگی در مقابل آنها تلاش میکردم خسته و پریشانم کرده بود ، من میخواستم یکزن یعنی یک بشر باشم ، من میخواستم بگویم حق نفس کشیدن و حق فریاد زدن دارم و دیگران میخواستند فریاد های مرا بر لبانم و نفسم را در سینه ام خفه و خاموش کنند» .
در ادبیات پُر بار زبان فارسی از همچو زنانی که با بانگ رسأ و پیام دلپذیر عواطف زنانۀ خود را در قالب شعر آورده اند بیشمارند .
ژاله قائم مقامی و خانم مهستی بی پروا از عواطف زنانه ی خود پرده برداشتند ، اما خانم بهبهانی با درنظر داشت شرایط زمان و مکان محتاطانه چنین شعری سرود :
شبی کنار تو تا بامداد خواهم خفت
چنان برهنه که شرم از پگاه خواهم کرد
اگر زمانۀ نخجیر گر امان دهدم
شبی به امن حریم تو راه خواهم برد .
بهار سعید نامی آشنا در جامعه فرهنگی مان که از دیر هاست بدینسو قلمش سیلاب گونه هر چه خار و خسی که مقابل اش قرار گرفته به گودال برده است و بی پروا و پرخاشگرانه در مقابل تمام نابرابری ها ایستادگی کرده ، طعن و زخم زبان قلم وی را بران تر ساخته ، وی در چکامۀ « گیسوی من » می سراید :
می گذارم دگر سر از فردا
گیسوان ترَم دراز شود
به گمانم که تا کمر که رسد
سمن ِ باغ ِ چامه ساز، شود

می گذارم که شب به لختی من
ریزد و تور پرده گون بزند
و دو تا سینه ی اناری من
گهی از لای آن برون بزند

بنویسم به روی آیینه ها:
پنجه های تو، شب، وَ گیسوی من
یا اگر روی سینه ات افتم
تو و من، سینه ات وَ هرچه سمن

از آنجائیکه زن در جامعۀ مرد سالار ، موجود درجه دوم محسوب می گردد ، اگر همچو اشعار توسط مردان سروده شود ، هیچگاهی مورد طعن و سرزنش قرار نمیگرید ، اما چرا زن !! چون مرد نتواند آنچه که در فکرش می آید بگوید ، مگر زن و مرد هردو آزاد خلق نشده اند ؟ . نیما میگوید : ممانعت از شوق طبعی ، ممانعت از جریان یک رود خانه سریع است ، اگر مسدود شد در دفعۀ ثانی خیلی شدید ترو با قوت تر از اول جریان می یابد .
آرزومندم تا این عزیزان سر مشقی باشند برای زنان در بند کشیده ما . بااحترام
 
 
 

No comments: