حبیبه کوهستانی
درود بر تو باد بانوی سرزمین زندانها
تا تو به دنیا میایی در زندان نوزاد دختر بودنت قنداق میشوی،
روز دوم ات را پدر در زندان عار از تو محکوم به حبس ات میکند،
روز سوم برادر ترا در زندان رشد بدنت
می افگند،
تا تو به دنیا میایی در زندان نوزاد دختر بودنت قنداق میشوی،
روز دوم ات را پدر در زندان عار از تو محکوم به حبس ات میکند،
روز سوم برادر ترا در زندان رشد بدنت
می افگند،
روز چهارم را در زندان چادری نفس میک...شی،
روز پنجم تولدت را در حجله ی نا خواسته،
تن ات را در پشت سلول زندان هوس جشن میگیرند،
ای تکرار فاجعه،
ای درد نا خواسته،
ای زندانی قرن ها،
ایا مگر دوام این حبس تا محشرست؟
No comments:
Post a Comment