محسن نکومنش - فعال در امور مهاجران
دو تحول بزرگ سیاسی در سال ۱۳۵۷ یعنی کودتای ماه ثور(اردیبهشت) در افغانستان و انقلاب اسلامی در بهمن ماه در ایران گسستی در روابط فرهنگی دو کشور به وجود آورد. البته حوزه زبان فارسی به این دو کشور محدود نمیشود.
دو تحول بزرگ سیاسی در سال ۱۳۵۷ یعنی کودتای ماه ثور(اردیبهشت) در افغانستان و انقلاب اسلامی در بهمن ماه در ایران گسستی در روابط فرهنگی دو کشور به وجود آورد. البته حوزه زبان فارسی به این دو کشور محدود نمیشود.
غیر از تاجیکستان که یک کشور کاملا فارسی زبان به حساب می آید اقلیتهای فارسی زبان در چند کشور دیگر هم زندگی می کنند.
دو شهر سمرقند و بخارا، که همراه با شهرهای دیگر خراسان بزرگ از آنها بعنوان مهد پرورش ادبیات فارسی نام برده میشود، امروز جزئی از کشور ازبکستان هستند.
متاسفانه به دلیل جفای "سرزمین شوراها" به اقلیتهای قومی و ملی و فرهنگ دیرینه آنان، خط کشور تاجیکستان در سالهایی که این کشور به اشغال روسها درآمده بود تغییر کرد.
در نتیجه فاصله فرهنگی بین این کشور با افغانستان و ایران بیشتر شد.
عدم آشنایی با ادبیات تاجیکستان را شاید بتوان با موانع موجود میان نوشتار این کشور با نوشتار ایران و افغانستان توجیه کرد اما بی اعتنایی و در نتیجه محرومیت از ادبیات افغانستان، به ویژه بعد از انقلاب ۵۷ برای ما ایرانیان قابل توجیه نیست.
تا پیش از سال ۵۷ دانشگاه کابل و تهران با هم ارتباط فرهنگی و ادبی مناسبی داشتند. مجله سخن از ایران به افغانستان میرفت و مجله ادب از دانشگاه کابل در تهران خواننده داشت.
در طی این سالهای بعد از سقوط طالبان، علیرغم تمام مشکلات اقتصادی و امنیتی، رشد فرهنگ در افغانستان شتاب گرفته است.
استفاده از وسایل ارتباط جمعی و به ویژه شبکه های اینترنت افزایش بسیار چشمگیری نشان میدهد.
امروز تعداد زیادی کانال رادیویی و تلویزیونی در افغانستان فعالیت میکنند و نشریات نسبتا متنوعی در این کشور منتشر میشوند.
با تمام انتقاداتی که میتواند به کشورهای غربی در رابطه با نوع حضور و دخالتشان در افغانستان وارد باشد باید اذعان کرد که این کشور در برخی زمینه ها در سایه دموکراسی نسبی موجود رشد قابل توجهی کرده است.
به عنوان مثال تعداد دانش آموزان از یک میلیون در سال ۲۰۰۲ به هفت میلیون نفر در سال ۲۰۱۳ رسیده است.
"واقعیت این است که اهالی ادب و فرهنگ در افغانستان آشنایی و شناخت نسبتا خوبی از ادبیات و فرهنگ ایران دارند، حتی آن گروه از آنان که هرگز در ایران نبوده اند. این در حالی است که بسیاری از اهل ادب و فرهنگ در ایران با ادبیات معاصر افغانستان بیگانه اند و یا اطلاعاتشان در این زمینه ناچیز است."
از حاکمیت جمهوری اسلامی جز این انتظار نبوده که با توجه به نزاعهای تبلیغاتی اش با غرب و به ویژه آمریکا تمام تحولات مثبت در افغانستان، پس از سقوط طالبان، را نادیده بگیرد و انکار کند.
اما متاسفانه مردم ایران و حتی بسیاری از عناصر فرهنگی و ادبی هم کمتر از این تحولات مثبت باخبر شده اند.
واقعیت این است که اهالی ادب و فرهنگ در افغانستان آشنایی و شناخت نسبتا خوبی از ادبیات و فرهنگ ایران دارند، حتی آن گروه از آنان که هرگز در ایران نبوده اند.
این در حالی است که بسیاری از اهل ادب و فرهنگ در ایران با ادبیات معاصر افغانستان بیگانه اند و یا اطلاعاتشان در این زمینه ناچیز است.
در میان بی مهری های روزمره حکومت ایران نسبت به مهاجران و پناهندگان افغان، به ویژه در سالهای اخیر، جامعه فرهنگی و هنری ایران و یا دست کم بخشی از آن تصویری دیگر از مهمان نوازی ایرانیان به بخشی از مهاجرین افغان ارائه داده است.
با وجود تمام محدودیتهایی که حاکمان ایران در راه تحصیل و آموزش افغانها، به ویژه در سطح آموزش عالی، اعمال کرده اند بخش کوچکی از مهاجران افغان موفق به شکستن سدهای موجود شده اند.
بدون شک حمایت فرهنگیان و فرهنگدوستان ایرانی در موفقیت این بخش از مهاجرین بی تاثیر نبوده است.
در عرصه ادبیات افرادی چون آصف سلطانزاده و محمدحسین محمدی تا بردن جایزه معتبر ادبی بنیاد گلشیری پیش رفته اند.
برخی از سینماگران امروز افغانستان سالهایی را در ایران سپری کرده اند و اندوخته هایشان را به افغانستان منتقل کرده اند.
بسیاری از شعرا و نویسندگان جوان امروز افغانستان سالهای زیادی از عمرشان را در ایران سپری کرده اند و برخی از آنان حتی در ایران متولد شده اند.
تنها برای نمونه میتوان به تاثیر این حضور در شعر شاعر برجسته افغانستان، محمد شریف سعیدی اشاره کرد:
تهران بانو/در طبقه سیزدهم برج پارس/بر تپه سیاه جماران/ کنار پنجره نقره فام ایستاده/آفتاب، ساعت هفت صبح را/در شیشه های خانه تکثیر می کند/تهران بانو خمار و خمیازه/کبریتی به سیگار میزند و/پنجره را باز میکند...
در دیدار سال گذشته ام از افغانستان آنچه در میان شرمندگیهای ناشی از شنیدن خاطرات تلخ دوستان افغانم از سالهای زندگیشان در ایران مایه امیدواری و حتی مباهات شد همین تاثیر فرهنگی است که جامعه ایرانی بر ادبیات و هنر افغانستان داشته است و طبعا نقشی که فرهیختگان افغانستانی در جهت اعتلای فرهنگ و ادب ایران و رشد زبان و ادبیات فارسی به عهده گرفته اند.
به گفته هوشنگ گلشیری داستانهای نویسندگانی چون آصف سلطان زاده میتواند به رشد زبان فارسی در ایران کمک کند.
رمان "کوچه ما" اثر اکرم عثمان به نظر این نگارنده یک فرهنگ لغت با انبوهی از کلمات و اصطلاحات فراموش شده در زبان فارسی امروز ایران است.
من در این رمان به بسیاری کلمات برخوردم که هنوز در لهجه های زبان فارسی در مرکز ایران استفاده میشوند اما در زبان روزمره شهرها کاملا به فراموشی سپرده شدهاند.
بیشتر نویسندگان، شعرا و هنرمندانی را که من در هرات، کابل و مزارشریف ملاقات کردم سالهایی از عمرشان را در ایران زندگی کرده اند و یا در حلقه نزدیک به نویسندگانی رشد کرده اند که قلم زدن را در سالهای مهاجرت در ایران آغاز کرد اند.
البته همان طور که در مقدمه آمد این ارتباط ادبی و فرهنگی میان فرهیختگان ایران و افغانستان تازگی ندارد.
ابتدا برایم کمی عجیب بود که دوستان افغان وقتی از حافظ و سعدی و فردوسی نام میبردند و یا بیتی از آنان میخواندند گویی از یک شاعر افغان یاد میکردند.
مرزهای نژادی و قومی و ملی، به درستی، در میان اهل فرهنگ وجود ندارد و یا در بدترین حالت کمرنگ است.
نویسنده و چهره ادبی و فرهنگی افغانستان محمد اکرم عثمان سالهایی از عمرش را در ایران گذرانده و مدرک دکترای علوم سیاسیاش را از دانشگاه تهران گرفته است.
"ابتدا برایم کمی عجیب بود که دوستان افغان وقتی از حافظ و سعدی و فردوسی نام میبردند و یا بیتی از آنان میخواندند گویی از یک شاعر افغان یاد میکردند. مرزهای نژادی و قومی و ملی، به درستی، در میان اهل فرهنگ وجود ندارد و یا در بدترین حالت کمرنگ است."
او و نویسنده پرکار افغان، رهنورد زریاب هر دو از پیش از انقلاب با بسیاری از نویسندگان و شعرای برجسته ایران، چون کسرایی، نادرپور، شاملو و دولت آبادی از نزدیک آشنا بوده اند.
زبان فارسی رایج در ایران توانسته و میتواند به رشد زبان فارسی در افغانستان کمک کند. با تردد میلیونها افغان به ایران در سالهای اخیر تاثیر زبان رایج در ایران بر زبان رایج در افغانستان اجتناب ناپذیر شده است.
اما آنچه جامعه کتابخوان و فرهنگی ایران به آن نیاز دارد یک فروتنی واقع بینانه فرهنگی است.
باید اذعان کرد که نویسندگان نسل نو افغانستان، که بسیاری از آنان تا سالهای بلوغ سنی ادبی فاصله زیاد دارند از همین حالا کارهای بزرگی ارائه کرده اند.
نه تنها "سینماگر شهر نقره" اثر آصف سلطانزاده و "هزارخانه خواب و اختناق" اثر عتیق رحیمی که از نویسندگان میانسال افغانستان هستند وجه ادبی و به ویژه انسانگرایانه بسیار بالایی در ادبیات فارسی دارند بلکه نویسندگان جوانی چون سید علی موسوی تاکنون موفق به انتشار مجموعه داستانهای خوبی چون "کابل جای آدم نیست" شده اند.
در وانفسای منازعات و باج گیریها و باج دهی های سیاسی که اولین قربانیانش مهاجران و پناهجویان افغان در ایران بوده اند جا دارد ادبیات و فرهنگ نقش خود را بیش از پیش و به بهترین وجه ایفا کند.
زخمهایی که بی مهری های ناشی از ناآگاهی عمومی و یا منافع قدرتمداران بر پیکر مهاجران افغان بر جای گذاشته است بدون تردید با مرهم شعور و مهر ادبی تا حدودی التیام می یابند.
خوشبختانه تاجیکستان مستقل با تاکید بر لزوم آشنایی با خط فارسی قدمهایی در جهت پیوند با گذشته ادبی و تاریخی خود برداشته است.
شناخت، نزدیکی و همکاری هنرمندان و ادیبان افغانستان، ایران و تاجیکستان به غنای ادبیات فارسی و دوستی فارسی زبانان کمک خواهد کرد.bbc
No comments:
Post a Comment