این عزل را
سال پار برای شفیق مرید سروده بودم که در هرات، برخی عالمان دینی مانع اجرای کنسرت
او شده بودند.
زجنګ و کشتن و از انتخار، می ترسم
از این حکومت بی بند و بار، می ترسم
زجنګ و کشتن و از انتخار، می ترسم
از این حکومت بی بند و بار، می ترسم
« چو پرده دار، به شمشیر می زند همه را» (۱ )
و من، زفتنه ی این شهسوار می ترسم
زدود نام ابو مسلم از خراسانش
ز بی نشانی بلخ و مزار، می ترسم
چه روزکار سیاهی نصیب ما، شده بود
ز باز ګشتنٍ اڼ روزګار، می تر...سم
فلک چه روزٍ بد و نیک را، نشانم داد
از این عجوزه ی آیینه دار، می ترسم
دلم برای تو میسوزد ای شفیق مرید
زدار بستنٍ تنبور و تار، می ترسم
(۱ ) این مصرع از حافظ است
No comments:
Post a Comment