تورپیکی قیوم
ابرکوچکی چهرۀ نورانی مهتاب را پوشانده بود، باد گاه
بگاه درمیان برگهای زعفرانی درختان هیاهو برپا مینمود وسکوت وهم آلود شب را بهم
میزد. مریم که اضطراب شدیدی دردلش سنگینی میکرد، بعد ازمکث
کوتای ازپنجره روبرگردانید، اومیدانست که شوهرش زود میخوابد؛ ولی با آنهم آرام وبی
صدا به اتاق خواب داخل شد و در روشنایی، کمرنگی، که چراغ خواب نثاراتاق مینمود،
توانست یکی دو گامی به پیش برود .