نادیه فضل اززنان سرشناس افغانستان
تمام
روی صفحهی سیاه روزگار
من شکستهام
تمام
روی صفحهی سیاه روزگار
من شکستهام
تازهگی ندیدهام من از بهار
خیلی تلخ ِ تلخ
دورِ دور
از طراوتم
شکستهام
درحضور روشن ستارهها
صفای مهربان دیدهگان تو
پناه چشمهای خستهی مناند
* * *
تو دیدیام که ذره ذره میشدم
به مثل حس سرد ابرهای دور
تو دیدیام که
تکه تکه روی برفها نشسته
گم شدم
دریغ ...
دیر دیر ای سخاوت سپیده دم!
صریح سبز شعر را
و خلوت فرشتهها و مهر را
از انتهای ابری و کبود بیکران
دو دست مهربان تو برام هدیه کردهاند
مرا که ریختن
شکستن و
هزار کوله بار طعنه و هزار زخم
از هزار چشم
و ازهزارها زبان
به تن همیشه آشناترین شقاوت است
کلام مهربان تو
به باغهای رنگ رنگ آرزو
به روشنان شادی و ترانه
میبرد
مرا به کوچههای نقرهیی
به دلستان روشن
پرازستارههای سازها
به نازنین نغمههای عاشقانه
میبرد
تو از کدام دور
از کدام ریشهی نجابتی؟
که این چنین
سپیده بارِ دست مهربان تو
مرا
به مهربانی آشنا نموده است
تو از کدام دور
این چنین
به سرد بیکران دیدهام
دیر
دیرِ دیر
ای عزیز خوب میرسی
از کدام دور
از کدام دور
دور ِ دور؟
No comments:
Post a Comment