امان معاشر
درین روز ها اشعار بابا مشرب شاعر،عارف سده ها پیش را به زبان اوزبیکی می خواندم که شاعر دانا باسنگ شعرش رندانه بر کله های اخند های متعصیب و کور دل و حکمان بیکاره می کوبد و فقر و بی عدالتی را همراه با ظلم آشکار ساخته و آگاهامه راه منصور علاج را در پیش میگیرد که گفته است( مدام از خون منصور میی در ساغر عشقم) و رفتن به زیر حلقه دار را می پذیرد و سخنان تیر ناکش را به هدف رها می میکند.