آوای زنان افغانستان
Friday, July 20, 2012
جسد خون آلود زنی افغانستانی در هامبورگ جرمنی
شوهراین زن به ارتکاب این جرم اعتراف نموده، و بازداشت شده است.
افرادیکه در پارگ گردش میکردند، متوجه یک پلاستیک آغشته به خون شده و به پولیس خبر میدهند.
مامورین امنیتی پس از بررسی و کابلد شکافی متوجه می شوند که این همان زن سی ساله ای میباشد که مفقود شده اعلام گردیده است همسر این زن مقتول بابک 32 ساله که ایرانی تبار میباشد باز داشت گردیده ولی پولیس از ارایه جزیئات بیشتردر این مورد خود داری نموده است.
به قول مجله فوکس و روزنامه Bild بابک شخصآ خانم خود را مفقود اعلان نموده و اطلاعیه ها ر ا خودش نیز پخش کرده است.
به قول سخنگوی پولیس هامبورگ: خانواده مقتول شکه و به وضعیت ناگواری به سر میبرند و تحت نظارت تیم حالت بحرانی و بهداشتی هامبورگ قرار دارند.
درگزارش دیگر آمده است، که فرشته درمغازه پدرش کارمیکرد وازمحبوبیت خاصی بین همسایه ها ومشتریان مغازه برخور دار بوده، به گفته پولیس هامبورگ بابک شوهر فرشته، فرشته را خفه نموده و جسد اش را بیرحمانه چند قطعه نموده و درچند کیسه پلاستیکی که به خون آغشته بوده درپارکی پنهان نموده است.
در فیلم ویدیی که در شماری از رسانه های هامبورگ نمایش داده شده است، تعداد زنان و مردان آلمانی را نشان میدهد که درمقابل فروشگاه ایکه فرشته کار میکرده، دسته های گل گذاشته و به حالت بسیارآشفته ازرفتار نیک فرشته با همسایه ها سخن می گفتند
کودک شش ماهه فرشته درحال حاضر نزد خانواده او میماند.
درحوادثی که ماه گذشته به علت گویا قتل یک زن ایرانی که توسط یک تبعه افغانی درشهر یزد ایران صورت گرفته و باعث خشم و انزجار مردم یزد علیه شهروندان افغانی مقیم ایران به خصوص شهر یزد شده است، می خواهم نکاتی راخدمت عزیزان همزبان، هم دین و هم فرهنگ ایرانی خود به عرض برسانم.
حوادثی هم که اخیرا توسط اتباع دو طرف در برخی نقاط ایران رخ داده از یزد گرفته تا مازندران باعث شدت گرفتن اختلافاتی میشود، که حلقاتی دوست ندارند مردمان حوزه تمدنی آریانا، خراسان بزرگ یعنی افغانها و تاجیکها و ایرانیها که هم کیش و هم زبان هستند با هم مهربان باشند، ازاین وضعیت سوء استفاده نموده وتوسط حلقاتی مشخصی تلاش دارند ارتباط بسیارخوب این دوملت شریف افغانستان و ایران متآثر بسازند.
بنده ضمن تلفون مفصلی که من، با یکی ازاعضای ارشد خانواده مقتول داشتم میخواهم نقاطی را در مورد خدمت شما به عرض برسانم. نقل قول
این قتل فجیع خانواده ما را برای همیشه داغ دارساخت خصوصآ که یک کودک شش ماهه باید عمری بدون مادر زندگی نماید وازمجبت مادری برای همیشه محروم باشد.
چقدردردناک است به صورت کودکی دید، که تا اخرعمر مادرش را نمی بیند و اعضای خانواده هر وقت به صورت این کوک معسوم نگاه میکنند خاطرات این قتل فجیع روح و روان آنانان را آتش میزند وداغ آن برای همیشه درقلب باقی میماند.
ولی با آن هم این فامیل محترم و داغدیده با صبر وشکیبائی این موضوع را یک جرم جنائی دانسته و اجرای عدالت را به مقامات عدلی و قضای المان می سپارند.
آیا برای ارتکاب یک جرم باید تنها متهم جزا ببیند؟ یا صدها مهاجر بیگناه، که به کشور مسلمان، دوست، همزبان جمهوری اسلامی ایران پناه آورده اند؟
درچنین شرایطی یکی ازاحکام دین مقدس اسلام شکیبائی وعدم تعرض با جان و مال مسلمین میباشد، که باید درهرکشوراسلامی وغیراسلامی رعایت شده به جان، مال و حقوق انسان ها ارزش داده شود.
بدون شک خشم و انزجار این فامیل درهامبورگ نسبت به قتل فجیع دختر شان کمترازخشم مردم محترم یزد بنوده، ولی خداوند به این فامیل محترم و متدین صبرو شکیبائی عطا نموده است.
ای کاش خداوند این صبروشکیبائی را درحادثه یزد به مردم محترم این شهر میداد تا ازخشم واهانت خود نسبت به پناهجویان افغانی جلوگیری می نمودند.
منظورازنوشتن این سطوراین است، که خشونت را با خشونت نباید جواب داد ومسؤولین امرباید درچنین مسایلی آگاهانه با آن عمل نموده و نگذارند حلقاتی مشخصی ازهرطرف به دوستی میان این دوکشوراسلامی افغانستان و ایران صدمه وارد نمایند.
چه چیزی بهتر از دوستی، آن هم بین مردمانی هم زبان، که مرزهای دولت ساخته جغرافیایی، باعث جدایی هم زبانان شده است؟ من باور دارم که بین همه میلیت ها، از جمله افغانها و ایرانیها خوب و بد وجود دارد و نمیتوان همه چیز را یکسان دید.
زن زیستن در بستر فرهنگ توحش
نوشته شده توسط فرشته حضرتی پنجشنبه, 29 سرطان 1391 ساعت 18:09
نجیبه عزیز !
تو دیگر نیستی اما پس از مرگت نامت بر روزنامه ها و در تلویزون ها نشر شد، زنها تظاهرات کردند، مردها هم اندکی احساس تقصیر و گناه کردند و کسانی را که تو را کشتند با فریادهای بلند محکوم کردند. این فریادها و این احساس تقصیر و گناه شاید چند روز دیگر هم ادامه داشته باشند اما واقعیت این است که تو به خیل قربانیانی پیوستی که جریان آن همچنان ادامه دارد و هر روز در گوشه و کنار افغانستان نجیبه ی به رگبار بسته می شود، سنگسار می شود و گوش و بینی اش بریده می شود و پس از آن مدتی نامش مضمون خبرها و شعار های کسانی می شود که از آن نان می خورند.
نجیبه! تو نه اولین زنی بودی که در معرض چشم تماشاچیان به رگبار گلوله بسته شدی و نه آخرین زنی خواهی بود که سرنوشتش با رگبارهای گلوله نوشته شده است. در بستر این فرهنگ انسان کش، هزاران نجیبه آماج رگبار گلوله قرار گرفته اند، سنگسار شده اند، زبان و بینی اش بریده شده است اما تو در تاریخ و در زمانی که شعارهای ارزش های انسانی گوش ها را کر می کنند، به چنین سرنوشتی محکوم شدی. در این سرزمین و در این فرهنگ که به جای آدمیت ، وحشت، ترور ، قتل و ویرانگری تولید می کنند، تمام زنان و دختران به سرنوشت تو محکوم اند و تمام زنان و دختران ما نجیبه های دیگری اند که قبل از ارتکاب جرم به سرنوشت تو محکوم شده اند.
نجیبه! غیرت و شهامت مردان این سرزمین در کشتن، مادران خواهرن ، زنان و دختران شان معنی می گیرد و آنانی که تو را کشتند، برادرهای تو بودند که پس از کشتنت عرق افتخار و غیرت بر پیشانی شان جاری شدند. تازمانی که معنی غیرت و مردانگی چنین باشد، تف بر این غیرت و مردانگی که بامرگ زن و خواهر معنی می گیرد. این جا، سرزمین وحشت و بربریت است، اینجا قتلگاه ارزشهای انسانی است، اینجا مسلخ عشق و عاطفه است و هر نوزادی دختر که در این سرزمین پا به عرصه هستی می گذارند، در حقیقت سرنوشت تو را در تقدیر و در پیشانی خود نقش دارند. نجیبه! شرم باد بر کسانی که مرگ تو را دیدند و فریادهای شادی بر آوردند، ننگ بر آن فرهنگی که چنین آدمهایی را از نیستی به هستی آوردند.
اما نجیبه! خوش براحوالت که با فیر گلوله جان دادی و در یک نفس چشمت را از هستی بستی و به نیستی گراییدی. چه دخترها و چه زنهایی که در شکنجه گاه های مخوف روزها و شب ها در معرض شدید ترین شکنجه های جسمی و روحی نفس می کشند، لبهای شان بریده می شوند، گوشهای شان بریده می شوند، بدن شان سوزانده می شوند و یا در شعله های آتش جان می دهند.
نجیبه! قاتل تو یک فرد نیست هرچند که تورا یک نفر به گلوله بست. قاتل تو فرهنگ و سنتی است که قاتل می پروراند، کشتن را افتخار می داند و به قاتل نشان افتخار می بخشد. تا زمانی که این فرهنگ و سنت های قاتل پرور وجود داشته باشد، همه دختران و زنان این سرزمین نجیبه اند و به سرنوشت نجیبه محکوم شده اند.
Shirin Naziry
www.Voiceofwomenafg.blogspot.com
ماه رمضان ماه تزکیه نفس یا ماه خود فریبی ؟
ولی انسان این تافته ای نا بافته ای طبیعت که اگرسرش به آسمان هم برسد ریشه در زمین داشته با همین گاو و گوسفند خویشاوند است و تنها خود آگاهی ورهایی از بند اسارت غرایز است که اورا به مقام والا و شامخ انسانی و حتی نزدیکی های خداوند می رساند
.
کــه فــــرشــــته ره ندارد به مقـــــام آدمــیت
بلی تمرین انسان ماندن و نلغزیدن در لجن زار غرایز حیوانی یک ضرورت انسانیست که هیچ انسان با وجدان و روشندل نمیتواند آنرا انکار کند .
انسان که همیش به خواسته های غریزی اش جواب مثبت داده اصلأ تصور مقابله در برابر این خواست ها برایش ناممکن بنظر رسیده و او حاضر خواهد بود که برای ارضای آن غرایز در صورت عدم وجود امکانات دیگرحتی به زیر پا گذاشتن آبرو و عزتش تن در دهد .
فلسفه روزه فقط مهار کردن همین خواهشات نفسانی وتمرین پیگیر و مداوم آن و در نتیجه انسان ماندن انسان است که اگر او بتواند ازین امتحان پیروز بدر آید به یقین که در مقابل وسوسه های شیطانی دیگر نیز به آسانی تسلیم نخواهد شد.
خوب حالا اگر این تمرین تزکیه نفس از لغزیدن آنشخص به منجلاب خیانت و پستی جلو گیری کرده و او را در مشکل ترین انتخاب زندگی یعنی انتخاب خدا یا خرما رهنمایی درست کرده پس ثواب بزرگتر ازین چه خواهد بود ، گرچه میدانم که این ثواب ازان ثواب های نیست که با جریب و هکتار اندازه شود ولی همین بزرگترین ثواب است که سعادت کسب آن نصیب هر کس نمی گردد.
این است مفهوم درست ثواب از دید گاه اسلام و این ثواب با آن ثواب که در بین مسلمان به غلط بنام ثواب مشهورگشته ودرحقیقت تجسم اخلاق معامله گرانه و سود جویانه جامعه ای شان است فقط نام مشترک دارد
:
هـــردو یک رنگ است اما این کجــــا و آن کجـــــا
یکساعت پیش ازافطارسری به آشپزخانه زده ویک نگاه عاشقانه به صورت زیبا و دل آراه ماهی و جلبی انداخته و بعد شسصت د قیقه طولانی را که در نظرش شسصت ماه و یا حتی شسصت سال می آید درغم جانکاه فراق یار و آرزوی وصال دلدار می گذراند
:
اشکم رود از هـــر مـــژه چون سیل روانه
آخـــــر به ســر آید شب هجـــران تو یا نه
ای تیـــر غمــت را دل عشـــــاق نشـــــانه
خیلی جای تعجب است که پیامبر اسلام و یاران نزدیکش در ماه رمضان با چند دانه خرما و قرص نان جو روزه ای شانرا را افطار می کردند ولی متاسفانه این سنت پیامبر در بین مسلمین از شهرت و محبوبیت چندانی برخوردار نیست !
.
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی