آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, July 17, 2012

'زنان واقعا از مردها باهوشترند'

ارسالی : م آریانا ازکشورهالند
  15جون 2012 15:29 GMT
نتیجه یک پژوهش نشان می‌دهد که ضریب هوشی زنان از مردها بیشتر است.
بر اساس گزارشی که در روزنامه ساندی تایمز منتشر شده، از زمان ثبت نتایج آزمون‌های ضریب هوشی در نزدیک به ۱۰۰ سال گذشته، زنان به طور میانگین در رتبه‌ای پایین‌تر از مردان قرار می‌گرفتند، ولی مطالعه‌ای که جیمز فلین، پژوهشگر شناخته‌شده ضریب هوشی انجام داده است، نشان می‌دهد که فاصله زنان و مردان در این زمینه نه تنها کاهش یافته است، بلکه زنان در این رقابت، از مردها پیشی گرفته‌اند.
جیمز فلین به ساندی‌تایمز گفته است که به نظر او، نیازهای عصر مدرن باعث افزایش استانداردهای هوشی انسانها شده است.
او گفت: "در صد سال گذشته مردان و زنان به تدریج در آزمون‌های ضریب هوش پیشرفتهای بیشتری کرده اند، ولی سرعت رشد زنان بیشتر بوده است."
این پژوهشگر اضافه کرد: "این (روند) نتیجه مدرنیته است. پیچیدگی دنیای مدرن، مغز ما را وادار به انطباق می‌کند و ضریب هوش ما افزایش می‌یابد."
او گفت یک نظریه این است که ضرورت‌های گذران زندگی امروزین، از جمله اداره خانواده و داشتن شغل به طور همزمان باعث شده است زنان (به دلیل وظایف چندگانه‌شان) باهوش‌تر شوند. نظریه دیگر نیز این است که زنان همواره می‌توانسته‌اند در آزمون‌های ضریب هوشی امتیازات بالاتری کسب کنند، ولی این موضوع تنها به تازگی روشن شده است.
آقای فلین که یافته‌های پژوهش خود را در کتابی جدید منتشر خواهد کرد، به ساندی تایمز گفت: "مغز انسان‌های مدرن به شیوه‌ای متفاوت در حال رشد است و پیچیدگی شناختی آن بیشتر شده است. در آزمون‌های ضریب هوشی نیز که ما به عمل می‌آوریم، این شاخص در حال افزایش بوده است."
او در عین حال گفت که برای بررسی بیشتر روند کنونی، باید به داده‌های بیشتری دست یافت.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی در چارچوب پدیده‌ای تحت عنوان "اثر فلین" گفته شد که ضریب هوشی افراد در کشورهای غربی در هر دهه نزدیک به سه واحد بیشتر شده است، به گونه‌ای که ضریب هوشی ساکنان این کشورها در دنیای مدرن در مقایسه با ساکنان آنها در حدود ۱۰۰ سال پیش به طور میانگین ۳۰ واحد بیشتر است.
در آن زمان گفته شد که ضریب هوشی افراد ژنتیکی و مربوط به وراثت نیست، بلکه می‌تواند ارتقا پیدا کند.
افرادی از کشورهای غرب اروپا و همچنین آمریکا، کانادا، نیوزیلند، آرژانتین و استونی در مطالعه اخیر آقای فلین شرکت کرده‌اند.
براساس این پژوهش، نتیجه آزمون ضریب هوش زنان و مردان در استرالیا تقریبا مشابه بوده است، ولی زنان در نیوزیلند، استونی و آرژانتین به طور میانگین ضریب هوشی بیشتری از مردان داشته‌اند.
Shirin Naziry

یک دختر مهاجر: اگر بار گران بودیم، رفتیم

تاریخ انتشار: 26 / 4/ 1391 شماره خبر کد خبر: 38688 afghan paper
روزنامه مردم سالاری چاپ ایران در شماره امروز خود نوشت :
«ساره گل» دختری افغان است که نامه‌ای سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه فرستاده است. عنوانش، بازگو کننده محتوایش بود:«اگر بارگران بودیم، رفتیم»؛ اما تلخ...
او نوشته بود:«ایرانی عزیز مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباری، از دست جنگ، از دست بنیادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق بچه‌هایت بود. مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که- هرچند با پرداخت پول- استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده کردم. مرا ببخش اگر در کوچه‌ها و خیابان‌هایت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و برادر کارگرم روی ساختمان‌هایت و زمین کشاورزی‌ات کار کردند و یک فرصت شغلی را شاید از پدر و برادرت گرفتند. مرا برای همه چیز ببخش.
می‌دانم با همه پوزش خواهی، باز بدهکارم، بقیه بدهکاریهایم را ببخش.ایرانی عزیز، ازت ممنونم که به من جا و پناه دادی تا به این سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتی از هوای اکسیژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتی چند سالی بر نیمکت‌های کلاس درست بنشینم و از گچ و تخته‌ات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغانی درس می‌خواندم، ممنونم که اجازه دادی چند سالی در مدرسه خاک تو و پیش معلم‌های ایرانی نیز درس بخوانم.معلم ایرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن یاد دادی. شاید برای همین از این که گاهی مرا به گناه فقط افغانی بودن، تحقیر کرده‌ای،
بخشیدمت...»ساره گل در ادامه نامه‌اش از ایرانی‌هایی نوشته که به افغانی‌ها توهین می‌کنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن احساس شرم می‌کنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم. بعد هم نوشته:«بد و خوب در هر قومی هست. همه افغانی‌ها تجاوزگر و جنایتکار نیستند. خائن، و]... [ نیستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، یک عمر و روزی 10تا12 ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا خطا نکردند.
به هرحال اگر بارگران بودیم، رفتیم. قبلا نمی‌توانستم، چون بچه بودم ولی اینک که بزرگ شده‌ام می‌توانم به کشورم برگردم تا دیگر بهم نگویند: افغانی]...[ و ]... [ و در جواب من به جای دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد... ناسزا بنویسند.»
وقتی نامه ساره‌گل را خواندم، از این که برخی از ما ایرانیان اینگونه به مردم افغانستان نگاه می‌کنیم شرمسار شدم. تاسف‌آور است که وضع - حال به هر دلیلی – به جایی رسیده که با مردمانی که همکیش و هم دین و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکی با ما دارند و در حوزه تمدن ایرانی قرار دارند طوری رفتار می‌کنیم که هنگام بازگشت از ایران، خاطره‌ای که برایشان مانده، خاطره شیرینی نیست.
بهترین آنها همین دختر افغان است که تمام گلایه‌هایی را که در دلش داشته با مصرع مودبانه‌ای از یک شعر بازگو می‌کند: «اگر بار گران بودیم رفتیم». در طول‌ سال‌های زندگی خود، با افغانی‌های مختلفی سر و کار داشته‌ام؛ از اهالی بامیان تا اهالی هرات؛ که البته طبیعتا در کشور ما در مشاغل رده پایین مشغول بوده‌اند و به طبیعت کارم با وضعیت زندگی و کاری آنها درگیری ذهنی داشته‌ام.
به همین دلیل هیچ وقت کسانی را که نسبت به مردم افغانستان دید منفی داشته‌اند درک نکرده‌ام. همین دسته از ایرانیان وقتی به خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببینند همان رفتاری که خودشان با افغانی‌ها در ایران دارند بر سر خودشان می‌آید، چه احساسی پیدا می‌کنند؟ در این نکته تردیدی نیست که حضور افغان‌ها در ایران، بخشی از فرصت‌های شغلی را که می‌توانست در اختیار ایرانیان باشد به آنها اختصاص داده است.

اما به اعتقاد من انتقادهایی که با تمسک به این موضوع در مورد حضور افغان‌ها در ایران صورت می گیرد اغلب قابل توجیه نیست. چرا که اولا افغانی‌ها در ایران اغلب در مشاغلی حضور دارند که خیلی از ایرانی‌ها آن را نمی‌پذیرند و ثانیا مگر یادمان رفته که آقای احمدی‌نژاد گفته بود در ایران برای 120 میلیون جمعیت هم ظرفیت داریم؟ پس وجود یک میلیون- یا کمی بیشتر- افغانی در ایران، چقدر می‌تواند جا را برای ایرانیان تنگ کند؟
البته باید سرانجام حضور افغانها در ایران مشخص شود و قرار نیست آنها تا ابد در ایران بمانند؛ هرچند که فکر می‌کنم با بهبود وضعیت در افغانستان و از جمله پیش‌بینی رشد اقتصادی6.5 درصدی در این کشور که در حال حاضر برای برخی کشورها همچون رویاست، حتی اگر ما هم بخواهیم افغانها در ایران بمانند، آنها اندک اندک از کشور ما می‌روند.
اما تا زمانی که افغانها در ایران هستند، همانطور که آنها باید قوانین و مقررات ما را رعایت کنند ما هم به عنوان میزبان باید احترام آنها را حفظ کنیم.حوادثی هم که اخیرا توسط اتباع دو طرف در برخی نقاط کشور رخ داده- از یزد گرفته تا مازندران و...- تنها باعث شدت گرفتن اختلافات می‌شود و آنهایی هم که دوست ندارند مردمان حوزه تمدنی ایران، یعنی افغان‌ها و تاجیک‌ها و ایرانی‌ها که هم کیش و هم زبان هستند با هم مهربان باشند، از این وضعیت سوء استفاده می‌کنند.چه چیزی بهتر از دوستی، آن هم بین مردمانی هم زبان، حتی در شرایطی که مرزهای دولت ساخته جغرافیایی، باعث جدایی هم زبانان شده است؟
من باور دارم که بین همه قومیت‌ها، از جمله افغان‌ها و ایرانی‌ها خوب و بد وجود دارد و نمی‌توان همه چیز راجمع بست. پس می‌خواهم پیام دوستی خود(یا همان چیزی که ساره‌گل گفته بود: دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد) را به همه افغان‌های هم زبان تقدیم کنم چرا که آنها را بیگانه نمی‌دانم و بیش از هرقومی با آنها احساس یکی بودن دارم.
Shirin Naziry

!آقا سید


ناهید عالمی کرمانی
وقتی که شنیدم باز هم گلی بیرحمانه در دستان شخصی که همه او را مرد می نامند و می دانند پرپر شده، پژمرده تر از هر زمانی گشتم و باز هم مثل همیشه ذهنم را حرف ها و سخنانی پر کرد که اگر اجازه بدهید با عامل این جنایت، آقا سید، در میان بگذارم!
آقا سید! شکیلا را که فراموش نکرده ای؟! همان شکیلا که می گویند شانزده سالش بیشتر نبوده و قطعا همچون همه ی دختران شانزده ساله، هزار آرزو در سر و قلب خویش داشته است؛ آرزوی درس خواندن، آرزوی بزرگ شدن، آرزوی معلم و یا دکتر شدن، آرزوی کار کردن و کمک خرج پدر و مادر شدن و یا حتی آرزوی ازدواج کردن و مادر شدن!
آقا سید! از آن طرف؛ شکیلا، قطعا تو را مانند پدر خویش دوست می داشته و احترامی فراتر از یک پدر برای تو قائل بوده است. هرزمانی که تو را می دیده یقیناً بی پروا و مهربانانه و در قالب پدری بزرگ نگاهت می کرده و اگر دستی از مهر برسرش می کشیدی، دل دریایی اش غرق محبت می شده است.
آقا سید! شکیلا از خواهرش، (راستی خواهرش را که به یاد داری؟! همان که با شوی اش با جان و دل برای تو کار می کردند! قطعاً خم و راست شدن ها، کلفت گری ها، جان سپر کردن ها و احترام های بی دریغ آن ها از خاطرت نرفته است) آموخته بود که برای تو احترام بگذارد؛ هرچند که بی شک شکیلا بدون گفتن خواهر، احترامی ورای لیاقتت برایت قائل بود.
آقا سید! شکیلا حتما مادری داشته که حیا و عفت را از او آموخته و یاد گرفته بوده چگونه خود را از دیدگان نامحرمان و بیگانگان بپوشاند و محفوظ بدارد؛ و اما، همان مادر هرزمانی که نام تو به میان می آمده می گفته:" آقا سید جای پدرت است، دخترم!"
آقا سید! شکیلا پدرش را دوست می داشته و پدرش نیز او را! پدر شکیلا چون همه ی پدران، مردی غیور بوده و صلاح نمی دانسته که دخترش به خیلی از جاها پا بگذارد، اما وقتی صحبت از خانه ی خواهر شکیلا می شده با خوشرویی اجازه ی رفتن به دردانه اش می داده است؛ چون از دید پدر شکیلا، آن جا تنها خانه ی خواهرش نبود، بلکه خانه ی پیرزاده اش: پسر آیت الله مرحوم بهشتی نیز در آن جا قرار داشته است.
آقا سید! من می دانم. خیلی چیزها را می دانم! و هنگامی که با خود فکر می کنم، لااقل جوابی برای بسیاری از آن ها پیدا می کنم.
می دانم که وقتی حس کردی دخترک در خانه تنهاست، اعتماد و اطمینان پدرش را هم به یاد داشتی، اما ...
می دانم که با هر قدمی که به اتاق دخترک نزدیک می شدی، تک تک خدمات خواهرش و همسر خواهرش در ذهنت تداعی می شد، اما ...
می دانم هنگامی که دخترک سایه ی شومت را احساس کرد و نگاهش لرزان و پر از وحشت شد، به یاد نگاه های مهربانش هم بودی، اما ...
می دانم آن لحظه ای که حجاب از سرش می کشیدی و سیاهی گیسوانش را دیدی، سفیدی محاسنت هم به خاطرت آمد، اما ...
می دانم گریه ها و التماس و ضجه هایش دل سنگت را آب نکرد، در عوض یادت آمد که چگونه زمانی احترامت می کرد، اما ...
می دانم وقتی با تمام لجاجت و شرارت و کثافت، بی ناموسش ساختی، مرگ آرزوهایش را هم دیدی اما ...
اما شهوتت با ارزش تر از همه ی این ها بود، آقا سید! و با خود فکر کردی، باید به خواست های شهوانی ات جواب بدهی...
و می دانم که پیکر بی جانش را که دیدی یاد بی آبرویی و رسوایی ات افتادی؛ همانطور که بی عزت شدن پدرش یادت آمد و آن لحظه بود که تصمیم گرفتی آن تن نیمه جان را کاملاً بی جان کنی!
همه ی این ها را می دانم! فقط یک چیز را نمی دانم و آن این است که چرا در جلسه ی به اصطلاح شهادت دادن و پیگیری قتل آن "قربانی سال ها ساده زیستی،" گفتی: "آن لحظه ای که صدای فیر تفنگ آمد من سر نماز بودم!"
چگونه به فکرت رسید که نماز را علم کنی؟! حتما آن زمان هم جاهلیت مردم و مقام و شخصیت و آقا سید بودن خودت یادت آمد! با خود گفتی که عمری این مردم نادان را با چنین حرفهایی "مرید" خود ساخته ای و این بار هم مثل همیشه با این حرف، به یادشان می اندازی که تو سید هستی و اولاد پیغمبر: عاری از هرگونه خباثت و نجاست! حتماً این بار هم خواستی مذهب را به یاری خود بخواهی و با استفاده از عمل مقدس "نماز خواندن،" ریشخندی به توده ی خوش قلب و ساده لوح بامیانی زده باشی؛ همان هایی که به تو به عنوان عضو شورای ولایتی و به برادرت به عنوان نماینده ی پارلمان رأی دادند و شما را نمایندگانی برای تعیین سرنوشت خود و سر نوشت فرزندان خود برای چندین سال انتخاب کردند؟ همان هایی که نسل ها به شما به دیده ی تقدس نگریسته اند؛ نه تنها به تو که حتی به پدرت و به تمام کسانی که مشابه تو و پدرت هستند. آن ها که با زیرکی، سال ها در حوزه ی مذهب برای خود نام و عنوان دروغین ساختند: آیت الله، دکتر، مهندس، سیاستمدار، وکیل، وزیر و .... اگر هیچ کدام ممکن نبود، "پیرزاده" که اصلاً در شاخ شما بود. از روایت های خود ساخته ی تان که نیکان تان را به خاطر خدا و کسانی مثل تو را به خاطر پیامبر (ص) خدا احترام بگذارند. یاللعجب یاللعجب یاللعجب
Shirin Naziry

خانواده شکیلا: ازسوی برخی زورمندان زیرفشارهستیم

اعضای خانواده شکیلا، دختری که در هفتم ما دلو سال گذشته (1390) بر اثر تیر اندازی در خانه واحدی بهشتی از اعضای شورای ولایتی بامیان کشته شد، می گویند که از سوی برخی از زورمندان زیر فشار قرار دارند.
محمد علم برادر مقتول به خبرگزاری بخدی گفت: "پس از برگزاری دومین جلسه علنی محکمه، واحدی بهشتی (متهم به قتل) پدر و کاکایم را دعوت کرده و با حضور برخی اشخاص از جمله سید اسدالله جعفری ماینده مردم بامیان در مجلس سنای کشور، آنها را وادار کرده است که از ادعای خود مبنی بر پیدا شدن قاتل شکیلا بگذرند".
آقای محمد علم می گوید که افرادی مرا تحت فشار قرار دادند تا در جلسه ای که بین پدرم، کاکایم و افراد واحدی بهشتی بود، اشتراک نکنم تا من از موضوع که بین آنان مطرح می شود خبر نشوم.
به گفته برادر مقتول، در ختم این جلسه، مرا وادار کردند تا در ورقی امضا کنم که در آن از  زبان من نوشته بودند: "من هیچ گونه ادعایی ندارم و در جلسه محکمه از روی احساسات حرف زده ام".
محمد علم گفت: "در این قضییه قدرتمندانی همچون واحدی بهشتی، فکوری بهشتی و چند تن از اعضای پارلمان، قانون شکنی کرده  و عدالت را قربانی سیاست کرده اند و دولت نیز تا کنون کاری نکرده است."
اصل ماجرا:
در هفتم ما دلو سال گذشته 1390 در شهر بامیان بر اثر تیر اندازی در خانه واحدی بهشتی از اعضای شورای ولایتی بامیان، دختری به نام شکیلا کشته شد.
در ارتباط با قضییه قتل شکیلا، شخصی به نام قربان (محافظ واحدی و شوهر خواهر شکیلا) بازداشت شد که هم اکنون بی گناهی اش ثابت شده و پس از شش ماه از زندان آزاد شده است.
برادر مقتول می گوید با وجود اینکه تا کنون دو جلسه علنی از سوی محکمه استیناف بامیان، برای بررسی این دوسیه و شناسایی قاتل برگزار شده است، اما تا هنوز که شش ماه از وقوع این حادثه می گذرد، سارنوالی و محکمه استیناف بامیان نتوانسته اند مجرم اصلی قضییه را شناسایی کنند.
با این حال، اعضای خانواده متقول می گویند که در حال حاضر ادعایی از سوی آنان مبنی بر پیگیری دوسیه قتل شکیلا وجود ندارد و کار دوسیه در روزهای پایانی اش قرار گرفته است.
برخی از وابستگان شکیلا (مقتول) این موضوع را نیز مطرح می کند که به واحدی بهشتی از نفوذ سیاسی برخور دار است و حتی نهاد های مدافع حقوق بشر نیز در این زمینه مداخله نمی کنند.
عدالت قربانی سیاست؟
محمدعلم برادر مقتول از آنچه او عدم همکاری نهاد های عدلی و قضایی پیرامون مرگ خواهرش خواند به شدت اظهار نگرانی کرده است.
محمد علم به خبرگزاری بخدی گفت: "سیاست مدارانی که با خانواده بهشتی ارتباط دارند، همه روزه در کابل به لوی سارنوالی می ورند، تا از این طریق معامله ای انجام داده و از ادامه کار دوسیه جلوگیری کنند".
محمد علم می گوید که واحدی و افراد او به پدرم گفتند که این قضییه (مرگ شکیلا) برای ما آبرو ریزی دارد، شما از ادعای تان بگذرید تا قضییه به نحوی تمام شود.
پیشتر محمد علم به بخدی گفته بود که قاتل شکیلا از خانواده واحدی بهشتی بیرون نیست، ممکن خودش باشد و یا هم عبدالوهاب برادرزاده اش که هردو در زمان حادثه قتل شکیلا، در صحنه حضور داشتند.
بی توجهی سارنوالی در پیگیری دوسیه
 شماری از مردم بامیان بر این باور هستند که  ابهامات زیادی در قضیه قتل شکیلا وجود دارد و سارنوالی در پیگیری این دوسیه کم کاری کرده اند.
آنان می گویند که بیشتر سارنوالان این قضیه از وابستگان خانواده بهشتی هستند و به نفع او کار می کنند.
بر اساس اظهارات مردم، گروه های سیاسی وابسته به خانواده بهشتی در بامیان و کابل می خواهند با همکاری مسئولان در لوی سارنوالی کار دوسیه را توقف دهند.
اما سید یحیی احمد یار رئیس سارنوالی مرافعه بامیان با رد این ادعاها به بخدی گفت که سارنوالی بامیان طبق قانون عمل کرده و دوسیه را برای پیگیری به محکمه این ولایت تحویل داده است.
آقای احمد یار گفت: "ما اقدامات خود را قانونی انجام می دهیم و امر خلاف قانون هیچ مرجع قانونی را نمی پذیریم".
اعضای خانواده مقتول می گویند با وجود آنکه آنان عریضه ای را به کمیسیون سمع شکایات شورای ملی سپرده اند و از سوی این کمیسیون مکتوبی مبنی بر پیگیری دوسیه قتل، عنوانی والی بامیان فرستاده شده، اما حکومت محلی هم تا هنوز در این زمینه وارد عمل نشده است.
محمدآصف مبلغ معاون والی بامیان در واکنش به این موضوع می گوید که کار ما تامین عدالت است نه تطبیق عدالت، ما دوسیه را پیگیری می کنیم و نقش نظارتی خود را بر آن خواهیم داشت تا از به انحراف کشاندن قضییه جلوگیری شود.
آقای مبلغ به خبرگزاری بخدی گفت: "نظریات طب عدلی نشان داده است که در پشت قضییه قتل شکیلا رد پای شخصی وجود دارد و ما تا زمانی کار این دوسیه را تعقیب خواهیم کرد که عدالت تامین شود."
اقدامات کمیسیون حقوق بشر
در همین حال عبدالاحد فرزام رئیس دفتر ساحوی کمیسیون مستقل حقوق بشر در بامیان می گوید که این نهاد، از ابتدای وقوع حادثه قتل تا کنون، بصورت جدی و همه جانبه از روند رسیدگی به دوسیه، نظارت دوامدار داشته و در نهاد های مختلف دادخواهی کرده است.
آقای فرزام به خبرگزاری بخدی گفت: "ما علاوه بر نظارتی که بر روند پیگیری دوسیه داریم، برای تامین عدالت در مراجع عدلی و قضایی و سایر ارگان های ذیربط حکومت محلی داد خواهی کرده ایم و این کار ما ادامه خواهد داشت."
رئیس دفتر ساحوی کمیسیون مستقل حقوق بشر در بامیان هشدار داد، در صورتی که نهاد های عدلی و قضایی بامیان عدالت را تامین نکنند، این کمیسیون از صلاحیت های قانونی که دارد استفاده خواهد کرد.
هشدار جامعه مدنی بامیان
شماری از فعالان جامعه مدنی در بامیان با انتقاد از کم کاری نهاد های مسئول در پیگیری دوسیه قتل شکیلا، خواهان روشن شدن حقایق شدند.
Shirin Naziry

«52 مورد قتل زنان در 4 ماه گذشته در افغانستان ثبت شده است»

27.04.1391
صابره در حالی که انبوهی از خاک به روی آغشته از اشکش نشسته است روی گور دخترش ناله می کند و می گوید، دخترم چرا ترا با این همه خشونت کشتند. فریاد های مادر در گورستانی در پروان می پیچد.
صابره می گوید، دختر وی تمنا توسط یکی از بستگان شان به نام قتل های به اصطلاح ناموسی کشته شده است، آنچه که مقامات آنرا به روند رو به افزایش خشونت علیه زنان در افغانستان مرتبط می دانند.
کمسیون مستقل حقوق بشر در افغانستان 52 مورد قتل زنان و دختران در افغانستان در چهار ماه گذشته را ثبت کرده است که 42 مورد آن قتل ناموسی خوانده شده و 20 مورد بیشتر از آنچه است که در سال گذشته رخ داده است.
به اساس گزارش ها نشانه های در حال پیشرفت در حکومت برای کاهش پشتیبانی از حقوق زنان دیده می شود. در آغاز امسال چنین معلوم شد که حامد کرزی در صدد پشتیبانی از نظریات روحانیون پرقدرت است آنانی که زنان را کمتر از مردان دانسته و لت و کوب زنان را مجاز اعلام می کنند.
فوزیه کوفی یک نماینده مردم در شورا در رابطه به وضعیت حقوق زنان در افغانستان می گوید:
«حامد کرزی کاملاً تغییر کرده است و دیگر مساله حقوق زنان در اولویت کار وی قرار ندارد.»
حنیفه صافی رییس امور زنان در ولایت لغمان که هفته گذشته کشته شد اولین زن در مقامات رسمی بود که امسال مورد سو قصد قرار گرفت وی در اثر انفجار بمب کنار جاده کشته شد.
سیامک هروی یک سخنگوی حکومت حامد کرزی می گوید، حکومت متعهد به تامین حقوق زنان در افغانستان است اما حوادث تاسفبار علیه زنان رخ می دهد.
یکی از مشکلات دیگر در برابر زنان در افغانستان ازدواج های اجباری است تمنای پانزده ساله در منطقه یی کشته شد که یک ماه قبل دختری را به جرم زنا در آنجا در ملای عام سنگسار کردند.
مادر و پدر تمنا می گویند، دختر شان که در ماه مارچ برای خریدن نان به نانبایی نزدیک خانه شان در چهاریکار رفته بود هرگز برنگشت و اما هفته قبل مرده دختر خود را در بستر شفاخانه یافتند.
ویدیویی که در تیلفون همراه هفته گذشته در جنازه دخترک نشان داده شد آثار کبودی را در صورت کفن پیچیده دختر جوان نشان می داد.
صابره در خانه نشیمن خود جایی که مگس ها به روی فرش سرخرنگ وز وز می کردند به خبرگزاری رویترز گفت، دخترش می خواست به تحصیل خود ادامه بدهد، اما حالا به زیر خاک خفته است.
صابره می گوید، تمنا به ازدواج اجباری با پسر عمه اش وادار شده بود اما در خانه شوهر به اتهام عدم اطاعت و اینکه نارضایتی خود ازین ازدواج را پنهان نمی کرد مورد لت و کوب قرار گرفته و کشته شده است.
رویترز این ادعا را تایید نمی کند. درین حال پولیس چهاریکار می گوید، هرچند نتایج طب عدلی تا کنون روشن نشده است اما گمان می رود به تمنا زهر داده شده است.
Shirin Naziry