آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, April 15, 2012

بیست ودودرصد زنان در ادارات دولتی مصروف کار هستند

در ادارات دولتی با زنان برخورد تبعیض آمیز صورت میگیرد
وزیر امور زنان افغانستان می گوید، هنوز هم در ادارات مختلف دولتی این کشور با زنان برخورد تبعیض آمیز صورت می گیرد.
داکتر حُسن بانو غضنفر به روز یکشنبه در کنفرانس تحت عنوان "نقش  زنان در خدمات ملکی" که از سوی  کمسیون مستقل اصلاحات اداری و خدمات ملکی برگزار گردیده بود گفت، عواملی زیادی  بخاطر عدم حضور زنان در ادارات دولتی وجود دارند.
بی سوادی، فقر و عنعنات نا پسند به گفتهء وزیر امور زنان افغانستان از جمله عواملی اند که سبب شده تا نقش زنان در خدمات ملکی کم رنگ شود.
حُسن بانو غضنفر وزیر امور زنان به روز یکشنبه در کنفرانسی که به مناسبت ارتقای نقش زنان در خدمات ملکی صحبت می نمود گفت، با وجود تلاش های مکرر آنها در زمینه تامین حقوق زنان در جامعه، هنوز هم با زنان در ادارات دولتی افغانستان برخورد تبعیض آمیز صورت می گیرد.
وزیر امور زنان همچنان  گفت:
« پروسه استخدام از طریق رقابت آزاد به ظاهر امر می رساند که اکثراً مردان برنده هستند و زنان به پُست دلخواه شان دست نمی یابند ، پروسه استخدام برای زنان دشوار است، اکثر زنان از ناکامی در امتحانی که تحت نام انترویو صورت می گیرد ترس دارند و به همین دلیل است که زیاد شرکت نمی کنند، بعضی از دلایل و عواملی که سی درصد از پست های اداری خدمات ملکی تکمیل نمی شود اکثریت زنان بنابر نداشتن معیار تحصیلات عالی شامل پروسه استخدام پست های مدیریتی شده نمی توانند.»
این کنفرانس دو روزه از طرف کمسیون مستقل اصلاحات اداری و خدمات ملکی دایر گردیده است.
داکتر احمد مشاهد رییس کمسیون مستقل اصلاحات اداری و خدمات ملکی که در این کنفرانس حضور داشت به مشکلات زنان اشاره نموده، مشکلات زنان را در مناطق دور افتاده جدی خواند.
آقای مشاهد با ابراز نگرانی گفت، با آنکه تلاش ها بخاطر در نظر گرفتن حقوق مساوی برای زنان جریان دارد، اما مرد ها نمی خواهند که حقوق زنان را برای آنها بدهند.
در این کنفرانس شماری از زنان انتقاد نموده گفتند، با آنکه در نشست های رسمی همواره از دادن حقوق مساویانه برای زنان صحبت می شود اما این گفته ها جنبه عملی را بخود نمی گیرد.
نوریه حمیدی عضو شورای ولایتی بغلان و رقیه اچکزی رییس امور زنان ولایت قندهار در این مورد به رادیو آزادی چنین گفتند:
« نقش سیاسی زنان در ادارات دولتی در کل نقش سمبولیک می باشد. کار های که ضرورت دارند آنها از حضور ما استفاده می نمایند اما در صحبت های سیاسی در مسایل روز مسایل که بسیار داغ باشد زنان در تصمیم گیری آن دخیل نیستند.
کار صورت گرفته، اما قسمیکه وعده شده در  مرکز و ولایات شمال کشور کار صورت می گیرد اما در مناطق دور افتاده نظارت آنها بسیار اندک است.
وزارت امور زنان و ارگان های مربوطه که برای زنان کار می نمایند باید به هر حالت اگر شرایط ناامن هم باشد باید بی توجهی نکنند و نظارت خود را زیاد بسازند.»
نگرانی ها در مورد پایین بودن نقش زنان در بخش خدمات ملکی در حالی صورت می گیرد که به اساس ارقام ارایه شده از سوی کمسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی افغانستان در حال حاضر، 22 درصد زنان در ادارات دولتی مصروف کار هستند.

ارزش یک آمریکایی ۱۱ میلیون دلار و یک افغان ۵۰ هزار دلار

محمد عالم افتخار
برو ؛ قوی شو  و اسرار اقتدار ؛ آموز
که در نظام طبیعت؛ ضعیف پامال است!
جمله بالا ؛ تیتر خبرگونهء تبصره دار بود که چندی قبل؛ برخی از سایت های انترنیتی انتشار دادند.
لطفاً باری متن را مرور بفرمائید:
"دولت به حادثه ‌دیدگان قندهار غرامت پرداخت کرد" این خبری بود که رسانه‌های غربی روز گذشته بلافاصله در صدر اخبار خود قرار دادند.بر مبنای این خبر دولت با پولی که عنوان می‌شود ارتش آمریکا در اختیارش قرار داده به ازای هر فرد کشته شده در این حادثه ۴۶ هزار دلار و به مجروحان نیز ۱۰ هزار دلار پرداخت کرده که جمعاً رقم این غرامت بالغ بر ۸۶۰ هزار دلار می‌شود.در نگاه اول شاید پرداخت ۴۶ هزار دلار به ازای هر فرد کشته شده آن هم در حالی که اکثر ۱۷ کشته شده از ۳ خانواده بوده‌اند، رقم زیادی برای خانواده‌های این منطقه محروم باشد، اما با مقایسه‌ ای بین حوادث مشابه رخ داده در کشورهای دیگر به خصوص اروپا و آمریکا در می‌یابیم که این رقم بسیار ناچیز است.حادثه لاکربی که در پی آن ۲۵۹ مسافر در یک اقدام مشکوک تروریستی که به لیبی نسبت داده شد، کشته شدند، نمونه خوبی است.در این حادثه، هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ شرکت هواپیمایی "پان‌امریکن" که در سال ۱۹۸۸از لندن به مقصد نیویورک درحال پرواز بود، بر فراز آسمان شهر لاکربی اسکاتلند منفجر شد.در پی این حادثه دولت‌های آمریکا و انگلیس لیبی را مقصر اعلام کرده و تحریم‌ های بین‌المللی را علیه این کشور اعمال کردند. این فشارها به قدری زیاد بود که سرانجام دولت قذافی وادار به تسلیم و پرداخت غرامت شد و عامل حادثه را که آمریکا "عبدالباسط مقراحی" می‌دانست، تسلیم انگلیس کرد که مقراحی در این ماجرا توسط دستگاه قضایی بریتانیا به حبس ابد محکوم شد.در سال ۲۰۰۳ قذافی با پذیرفتن مسئولیت این حادثه مبلغ ۳ میلیارد دلار به عنوان غرامت به خانواده‌های قربانیان پرداخت کرد که به ازای هر فرد بیش از ۱۱ میلیون دلار می‌شود.در آن حادثه کشوری مقصر اعلام و فردی به حبس ابد محکوم و ۳ میلیارد دلار غرامت مطالبه شد، در حالیکه نه لیبی و نه فرد مظنون هیچگاه مسئولیت حادثه را نپذیرفتند و دولت لیبی تنها به دلیل فشارهای بین‌المللی و تحریم، مجبور به این کار شد.اما حادثه قندهار به کلی متفاوت است. در این حادثه که گفته می‌شود یک یا چند سرباز آمریکایی به محله‌ای رفته و ضمن تجاوز به ۲ زن، ۱۷ نفر را که اکثر آنها کودک و زن بودند را کشته و سپس اجساد آنها را آتش زده‌اند.
"
رابرت بیلز" فردی که از سوی ارتش آمریکا به عنوان مظنون اصلی حادثه قندهار معرفی شده برای محاکمه به آمریکا برده شده و قرار است به زودی محاکمه شود که احتمالاً این قضیه با طرح مشکل روانی سرباز مذکور، با چند سال حبس او فیصله یابد ،همچون نمونه‌های قبلی که در زندان‌های ابوغریب عراق و بگرام افغانستان رخ داد.پرداخت غرامت به اتباع افغان حادثه قندهار بار دیگر دموکراسی، آزادی، برابری و احترام به حقوق بشر مورد ادعای غرب را با سؤال جدی مواجه می‌کند. آیا ارزش جان انسان‌های بیگناه و غیرنظامیان در کشورهای جهان سوم  با کشورهای پیشرفته غربی تفاوت دارد؟
انسان، انسان است چه غربی باشد چه شرقی، چه افغان باشد چه آمریکایی و چه اروپایی. گرچه این غرامت‌ها نمی‌تواند بار دیگر کشته شدگان را زنده کند، اما چرا باز هم در بهایی که برای کشته شدگان پرداخت می‌شود، تبعیض وجود دارد؟
در اینکه این خبرگونه روی تعاملات سیاسی و تبلیغاتی می چرخد  و نه روی نورماتیف های حقوقی و قضایی ؛( تا چه رسد به جهانشناسی و انسان شناسی ی علمی ـ ساینتفیک) کمتر کسی شاید تردید داشته باشد.
هم در اتفاقات  منسوب به  فاجعهء لاکربی؛ همه جا سیاست و فشار های سیاسی را می بینیم و هم  در به اصطلاح پرداخت غرامت به خانواده های کشته شدگان در فاجعهء قندهار؛ عمل ؛ کاملاً سیاسی و تبلیغاتی است کم از کم به این دلیل که هنوز هیچ اقدام حقوقی و قضایی انجام نگرفته است.
درست همزمان با نشر خبرگونه بالا؛ ویب سایت گفتمان مقاله ای ترجمه شده را با عنوان
آن مقاله عادی نیز  بر فاجعهء قندهار و پیچیده گی های سیاسی و نیز قضایی و حقوقی دریافت همان قیمت اندک یا غرامت ناچیز از سوی بازمانده گان قربانیان افغان در این فاجعه متمرکز میباشد؛ بر علاوه مترجم نیز با احساسات؛ راجع به قلدور منشی ابرقدرت امریکا در قبال امر عدالت و حقوق مردمان کشور های ضعیف منجمله ارزش زنده گانی ی آنها؛ سخن رانده است!
باید اذعان کنم که سخن متفاوت گفتن در این بخش سخت عاطفی که تا حدود زیادی زمینه ها و مستندات مذهبی ـ عقیدتی و حساسیت های روانی را هم داراست؛ نه تنها صعب و خطیر بلکه اصلاً نامطبوع و ناپذیرفتنی است.
ولی مسئالهء من این است که آیا در همین حد و لمیط ماندن و به علل و عوامل عینی و ذهنی و تاریخی ـ فرهنگی این حقیقت شوم و شنیع نیاندیشیدن؛  سودی دارد، آیا موجب تغییر وضع؛ حد اقل در درازمدت میشود، آیا میتوان با همین شکوه ها و فریاد ها قیمت زنده گی را در افغانستان و کشور های مماثل بالا برد و یا موجبات محاکمات کمال مطلوب دولتی ها؛ ارتشی ها؛ استخباراتی ها و مزدوران متنوع امریکایی و اروپایی و در عین حال زورآوران و زور گویان خود این سرزمین ها را فراهم نمود؟؟؟
با تمام دشواری و خطیر بودن بحث؛ شدیداً احساس میکنم که در همین مورد بخصوص؛ رسالتی بر عهدهء من است. طی بیش و کم یکماه بار بار به سوی این مبحث کشانیده شده ام ولی تلاش طاقت فرسا نموده ام تا از آن بگریزم!
اما می بینم که نمیشود!!
بنده اساساً به این منطق و استدلال و احتجاج نظر دارم که محضاً از آن تهیه کنندهء خبرگونه اول الذکر نیست؛ اگر به حقایق امر تمرکز نمائیم قریب همه ساکنان بشری ی زمین؛ یا عیناً یا مشابهات همین منطق و استدلال و احتجاج را دارا اند ولی و معهذا با داشتن چنین اکثریت فوق عظیم؛ این منطق و استدلال و احتجاج  قرن هاست که کاری از پیش نبرده و واقعیت کوچکی را هم عوض نکرده است:
« پرداخت غرامت به اتباع افغان حادثه قندهار بار دیگر دموکراسی، آزادی، برابری و احترام به حقوق بشر مورد ادعای غرب را با سؤال جدی مواجه می‌کند. آیا ارزش جان انسان‌های بیگناه و غیرنظامیان در کشورهای جهان سوم  با کشورهای پیشرفته غربی تفاوت دارد؟
انسان، انسان است چه غربی باشد چه شرقی، چه افغان باشد چه آمریکایی و چه اروپایی. گرچه این غرامت‌ها نمی‌تواند بار دیگر کشته شدگان را زنده کند، اما چرا باز هم در بهایی که برای کشته شدگان پرداخت می‌شود، تبعیض وجود دارد؟»
سعی میکنم درین رابطه به سه پرسش اصلی ی زیر و شماری پرسش هایی که از شگافتن آنها  ناشی میگردد؛ پاسخ های حتی الامکان عام فهم (نه اکادمیک) تدارک نمایم: 
نخست : ارزش زندگی را چگونه میتوان شناخت و تعریف نمود؟
دوم : آیا دقیق است که انسان؛ انسان است چه افغان باشد چه امریکایی و چه اروپایی؟
سوم : آیا با سوال جدی مواجه شدن "دموکراسی، آزادی، برابری و احترام به حقوق بشر" مورد ادعای غرب؛ مکاتب سیاسی، حقوقی، قضایی و عرفی ی شرق را از مورد سوال بودن می رهاند و مثلاً  کدام وریانت در الگو و در عمل؛ آرمانی و کمال مطلوب است؟
نخست : ارزش زنده گی را چگونه میتوان شناخت و تعریف نمود ؛
ارزش و بها و معادل های آنها در دیگر زبانها؛ اکنون؛ بیشتر مقوله های اقتصادی دانسته میشوند. به لحاظ اقتصاد و مباحث مربوط ؛ارزش ؛ امر نسبی و حادث است نه مطلق و قدیم (یا ابدی) و آنهم انواع  و موارد دارد که ارزش مبادله و ارزش مصرف به لحاظ  بحث ما از عمده ترین آنهاست.  
شماری از دانشمندان بزرگ؛ تصریح کرده اند که «ارزش» توسط «کار بشری» به وجود می آید که به گونهء «کالا» نمایان میگردد؛ متأسفانه نمیتوان اینجا وارد این مبحث بغرنج و لادرلا شد .
نسبی بودن ارزش؛ از جمله بدین معناست که چه کار انجام شده بر یک کالا و چه نیاز به مصرف و در نتیجه ضرورت مبادلهء آن در تعیین و محاسبهء ارزش نقش دارد.
چه خوشایند مان باشد یا نه ؛ زنده گی نیز در ستیژ های مختلفه؛ ارزش های معین پیدا میکند.
میدانیم که ناموس طبیعت؛ بر یک «زنجیر غذایی» برای ادامهء حیات استوار است. حتی حیوانات علفخوار در واقع موجودات زنده را میخورند تا زنده بمانند و زنده گی کنند؛ نباتات وعلف و برگ و بار و دانه های آنها (حبوبات و میوه جات) همه و همه موجودات زنده اند. تا وقتیکه موجودی موسوم به بشر وارد طبیعت نگردیده است؛ سایر جانوران از موجودات زندهء ضعیف تر و به لحاظ تکاملی پست تر از خود؛ تناول مینمایند و به زنده گی ادامه میدهند و چه بسا خود بالنوبه طعمهء جانور زورمند تر و عالی تر از خود به لحاظ تکاملی؛ میگردند.
ولی وقتی موجودی کاملاً متفاوت از نظر تکاملی (بشر)؛ وارد طبیعت گردیده نظامات و بساط ها و روابط  و مناسبات متفاوتی را پی ریزی مینماید؛ منجمله عرضه و تقاضا و مبادله و نقل و انتقال نعمات (اغلب همان موجودات زنده ماقبل و مادون) را به وجود می آورد.
تحقیقات تاریخی و باستانشناسی ثابت ساخته است که بشر نه تنها سبزیجات و حبوبات و میوه جات و گوشت و تخم  و شیر سایر موجودات حیه را به نظام مبادله و عرضه و تقاضا (بازار و مارکیت) وارد نموده بلکه به درازای میلیونها سال؛ ضعیف تران و اسیر ساخته گان از نوع خود و حتی از قوم و قبیله و خانوادهء خود را نیز بدین سرنوشت مواجه می گردانیده است .
برای اثبات این حقیقت نه صغرا و کبرا و تحلیل و استنتاج و تجربه کار است و نه اسناد مصدقهء مدار حکم فقهای اعلام این یا آن مذهب و شریعت غرا ...
قرآن مجید مؤمن بهای ما مسلمانان؛ روشنترین اثباتیه های همین حقیقت (برده گی و برده داری و برده فروشی و قربانی کردن آدمی (فرزند) را به دست میدهد. تازه قرآن کتاب 1400 سال پیش است؛ در حالیکه ما از میلیونها سال سخن می گوئیم!
بشر اولیهء وحشی؛ که دوران آنها میلیونها سال را در برمیگیرد؛ نه تنها همنوعان دارای نژاد متفاوت و علایم فارقه را شکار کرده؛ و هکذا کشته گان خود در جنگ ها و تصادم ها را مانند سایر جانوران خام و پخته میخوردند؛ بلکه همین عمل را با مرده گان و کشته شده گان خاندان و عشیرهء خود نیز انجام میدادند . بدینگونه گوشت و امعا و احشا و استخوان آدمی هم برایشان «ارزش مصرف» داشت.
دوران بیحد طولانی برده داری عمدتاً بر مبنای «ارزش کار» بشری آغاز گردید و این ارزش از هرلحاظ  بر «ارزش مصرف» گوشت و محصول ارگانهای بشر؛ ارجحیت داشت که هم به مدد غریزه و هم به کمک عقل اولیهء زورمندان و قلدوران به آهسته گی مکشوف میگردید.
با بالا گرفتن شعور دریافت «ارزش کار» ؛ آنان دیگر همنوعان اسیرکرده و مورد شکار قرارگرفته گان زنده ماندهء خویش را منجمله به هدف قصابی و تغذیه نمیکشتند بلکه از آنان به حیث کارگران بی مزد و محکوم در امور مختلف تولیدی و خدماتی؛ «ارزش» های برتر میکشیدند.
اندک اندک که مبادلهء سایر کالا ها بین جوامع بشری گسترش یافت؛ بازار های برده فروشی هم به وجود آمد و خود رشد تقاضا برای برده و نیروی کار آن؛ صنعت «تولید و عرضه برده (کالای بشری)» را هستی و رونق بخشید که شرح آن طولانی است و وجدان آدم معاصر را به شدت معذب میدارد.
در اوایل که هنوز سکه و پول پیدا نشده بود؛ برده گان با کالا ها و چیز های دارای ارزش مبادله و مصرف(1)؛ خرید و فروش میشدند و با پیدایش پول؛ قیمت برده؛ به پول؛ رایج گردید.
البته برده گان به حیث تحفه و تارتق و بدله قمار و داو بازی هم از کسی به کسی و از جایی به جایی نقل و انتقال میشدند و بیشتر برده- دوشیزه گان و برده- زنان ؛ برای «مصرف» شهوانی و خدمات خانواده گی طرف مبادله و بذل و بخشش وغیره قرار میگرفتند؛ منجمله مقوقس نام سلطان یا فرعون  وقت مصر؛ ضمن فرستادن هدایای دیگر به حضرت محمد مصطفی پیامبر اسلام؛ کنیز نازنینی موسوم به «ماریه قبطیه» را برایشان گسیل کرده بود.
همچنان برده ها اعم از زن و مرد؛ در عبادات «ارزش مصرف» داشتند و به پیشگاه خدایان طبیعی و ماوراء الطبیعی قربانی میشدند؛ در دین اسلام تحول مثبتی درین راستا محقق گردید و «آزاد کردن برده» جزئی از عبادات قرار گرفت.
این کالای بشری «ارزش مصرف» برای تفریح و تفرج و تبختر هم داشت که برجسته ترین نمونهء آن راه اندازی بازی های مرگبار گلادیاتوری در آمفی تیاتر روم قدیم بود.
مگر این ارزش واره ها و حسب آنها مبادلات و نقل و انتقال ها؛ فرعی تر بودند و اصل بر همان قیمت گذاری برده بر اساس ارزش کار ( به شمول ارزش کار جنگی) مبتنی بود. خیلی از سپاهیان امپراتوری های قدیم به شمول خلافت های اسلامی را برده گان تشکیل میدادند!
نظام برده گی کلاسیک نه تنها تا زمان ظهور اسلام بلکه تا اویل قرن بیستم هم ادامه داشت. در افغانستان برده داری رسماً در زمان شاه امان الله خان طی طرح و انفاذ قانون اساسی ملغی اعلام شد که بیشتر دامنگیر هزاره ها بود. در سایر کشور های جهان از جمله در ایالات متحده امریکا هم الغای رسمی و قانونی برده داری مدتی پیشتر یا پستر از مورد افغانستان انجام گرفته است!
پس از رشد و پاگیری صنایع و اوجگیری تولیدات ماشینی و توسعهء  بازار های فروش آنها در اروپا و بالاخره اکثر حصص جهان بود که نیروی کار انسانی اهمیت عظیمی یافت و منجمله ارزش و بهای کار و خود برده گان هم افزون گردید . برده گان بخش عظیم طبقه کارگر به ویژه در بخش های ثقیله و پر مخاطره بودند؛ در نتیجه ظلم و اجحاف و استثمار بر ایشان طاقت فرساتر و غیر قابل تحمل تر شده میرفت.
قیام ها و مبارزات برده گان در تاریخ مکتوب عملاً قابل دسترس بشر بسیار پرشمار و پر از قربانیها و سرکوبی های لرزاننده میباشد؛ منجمله يک به پاخيزي گسترده برده گان سياهپوست در امريكاي شمالي، در اوایل سال 1712 در منطقه نيويارك آغاز شد که هفته ها به درازا كشيد. سرانجام توسط ميليشياي محلي سركوب و در چهارم جولای همانسال، 12 تن از برده گان كه محرك قيام تشخيص داده شده بودند، اعدام گردیدند.
لاکن منجمله ثمرهء همین قیام ها و مبارزات و قربانی هاست که عالم بشری هرچند به تأنی ولی به طور برگشت ناپذیر نظام منفور و جاهلانه و وحشیانهء برده گی ی کلاسیک را طرد می کند.
بدین ترتیب؛ یکی از ملاک ها و شاخص های اعتلای مقام و منزلت بشر( و در نتیجه به اصطلاح ارزش و خونبهای آن)؛ رستگار شدن او از برده گی نوع کلاسیک میباشد. چرا که برده؛ به حکم شرایع «آسمانی» و زمینی؛ بخصوص که توسط اربابش یا به امر و به رضائیت ارباب کشته شود؛ خونبها و ارزش قابل پرداخت این چنانی ندارد و اگر توسط غیرمالک و غیرارباب کشته شود؛ تقریباً مانند مواشی و احشام؛ این حق ارباب است که جبران خساره؛ دعوی میکند؛ میستاند و یا خیر؟
لذا حتی تا همینجا؛ احکامی چنین که « انسان، انسان است چه برده باشد چه آزاد» احکام بی معنا و فاقد مصداق اند و بر علاوه گمراه کننده و اغفال کننده و خواب آور...!
باوصف زوال شکل کلاسیک برده گی؛ برده گی ها در عمل و به قیافت پنهان هنوز در جهان بشری بیداد مینمایند و برخی از آنها مانند برده گی ی خرده فرهنگی؛ که تقریباً آزادی واقعی ی کلیه کودکان و نوجوانان بشری را از آنان میرباید؛ تا کنون حتی مورد بحث و فحص چندانی در مقیاس نخبه گان بشری قرار نگرفته است تا چه رسد به سطح عوام.
همه اندیشه های کبیر در یونان قدیم و سایر حوزه های تمدنی ی قبل ازمیلاد و در قرن های 18 و 19 و 20 و قرن جاری ی میلادی معطوف و متمرکز بر آن بوده  و میباشد که به بشر به اصطلاح عاقل و بالغ  بپردازد. چه دهقان و چوپان و کسبه و کارگر یدی و فکری باشد، چه لومپن ها و بی طبقه ها و عقب مانده گان ذهنی و افلیج ها ... و چه سرمایه دار و اهل امتیاز و مقام حاکمه و قدرت مافیایی بورژوا- مدرن یا فئودالی، قبیله ای، قومی و مذهبی.
هنوز همگان فقط به هم و غم خیشاوه و سر و صورت دادن چنینی و چنانی بر جنگل پر از آفات بشری اند و تقریباً هیچ توجه و التفاتی بر ریشه ها و کوایف آب و خاک نو نهالان نیست که فقط چند صباح بعد؛ خود جنگل میشوند و باز هی خیشاوه و داد و وایلا که چنین است و چنان نیست!؟
مسلم است که هرچه جوامع بشری به لحاظ شاخص هایی که در دنیای امروز پیشرفته گی و ترقی و تنور و ثروت و قدرت ... را بیان میکنند؛ عقب افتاده باشد؛ آفت زده گی از رهگذر خرده فرهنگ های فوق جاهلانه و حتی وحشیانه  بیشتر و شدید تر میباشد. لهذا افراد تشکیل دهندهء چنین اجتماعات فکراً و روحاً بنده و برده به بار آمده و حتی از آزادی و دانایی و اهداف عالی داشتن در زنده گی میترسند؛ در نتیجه بیشتر متمایل و قانع به زنده گانی گله ای اند تا اجتماعی.
طبیعی است تجمعاتی که هر چه تمایلات و باور ها و کرکتر های گله ای در آنها بیشتر و شدیدتر باشد؛ ارزش افراد آنها پائین تر میباشد و اگر این ماهیت گله ای هرچه به جانب توحش میل داشته باشد و از آن افراد و دسته جات وحشت بر انگیز و متجاوز؛ دشمن آزادی و امنیت و ترقی و تعالی و مدنیت و دانش و فرهنگ های پیشرفته و پسندیده  ظهور کند؛ ارزش و منزلت مورد نظر به صفر و پائین تر از صفر تقرب مینماید. تا جایی که هم شرایع دینی و «آسمانی » کهن و هم قوانین و نورم های حقوقی ی معاصر سلب آزادی؛ در بند کشیدن و حتی اعدام افراد بشری ی ضد امنیت و ضد مصالح و منافع مادی و معنوی عامه و کشوری و منطقوی و جهانی را تجویز میکنند.
نتیجه تمام این حقایق و بدیهیات اینست که زنده گی بشری به طور مطلق و یکسان و جاویدان یا صرف نظر از زمان و مکان و بسا شرایط و الزامات متمم؛ «ارزش» نازل شده از آسمان ندارد که توسط متغییر هایی مبادله ای چون پول سنجش گردد . فرد و اجتماع در یک دیالکتیک نه چندان بسیط؛ میتوانند؛ زنده گی را بی «ارزش» یا با «ارزش» کنند.
توأمین موفقیت فرد و اجتماع در پیشرفت به سوی شاخص هایی که امروزه در جوامع بشری «توسعهء اقتصادی» و خاصتاً « توسعهء انسانی» را بیان میکنند؛ در با ارزش، با ارزش تر و با ارزش ترین کردن زنده گانی ی افراد و اعضای اجتماعات یعنی ملت ها و کشور ها و قاره ها و بالاخره شرق یا غرب سهم و نقش اصلی و تعیین کننده دارد.
(قسمت های دیگر بحث در آینده)
دوم : آیا دقیق است که انسان؛ انسان است چه افغان باشد چه امریکایی و چه اروپایی؟
سوم : آیا با سوال جدی مواجه شدن "دموکراسی، آزادی، برابری و احترام به حقوق بشر" مورد ادعای غرب؛ مکاتب سیاسی، حقوقی، قضایی و عرفی ی شرق را از مورد سوال بودن می رهاند و مثلاً  کدام وریانت در الگو و در عمل؛ آرمانی و کمال مطلوب است؟
-----------------
پانویس :
  (1)   در جوامع مختلف، برخی کالاهای خاص دارای ارزشی بیش از بقیه بودند و عملاً به عنوان معادل‌های پول در مبادلات مورد استفاده قرار می‌گرفتند. با این تفاوت که کمی از پول بزرگتر بودند.
به‌عنوان مثال، این کالای با ارزش در یونان قدیم، گاو نر؛ در سریلانکا فیل و در برونئی جمجمه انسان بود!
با پیشرفت تمدن بشری، به تدریج فلزات و اشیای زینتی و از جمله طلا و نقره به‌ عنوان معادل‌های پول به‌ کار رفتند و به دنبال آن، برای اولین بار در«لیدی» (آسیای صغیر)، سکه ضرب شد.
پس از ضرب سکه سالیان طولانی سپری شد تا بشر به فکر استفاده از اسکناس (بانکنوت) افتاد.

روسهاکمیل رادرشب عروسی اش باپنج تن دیگر بردند


قسمت یازدهم
محشر
نویسنده: بشیراحمد غزالی ازولایت بغلان
 مریم نا ا منی های روز را بها نه آورد که آد م کشی زیا د است ووضعیت امنیتی خراب او نپذ یرفت وبازهم اصرارکرد تا اورا بیا ورند
ومن بنا چا رگفتم میروم ومیگویم که بیا یند ولی درین نیمه شب آمدن آ نها خوب نیست
ازجا بلند شدم وبه مریم فهما ند م که نزد شهلا که درآشپز خا نه بود میروم وگفتم تا آمدنم
با ید کمیل ازخا نه خارج نشود ومریم هم برای اینکه کمیل بیرون نرود آ بی گرم کرد وبه او گفت حمام کند.همه اهل مجلس بشد ت در تلا ش آن بود ند تا کمیل از هیچ چیزی آگاه نشود
درهرحا لی کمیل رفت حما م ومن رفتم  بسراغ شهلا
د ید م سرش را بحا لت بدی روی زمین گذاشته وزار زار میگرید ونبیله هم که درکنا رش نشسته ووحشت سرا پا یش را گرفته بود د ست نوازشی برسرورویش میکشید ومیگفت
شهلا راهی بسنج که همه بربا د میشوند
واوکه به سختی میتوا نست حرف بزند بد یوار تکیه زد و گفت:      
آه کمیل که بربا د شد م چرا دیرکردی اکنون چه علاج کنم چه خاکی برسرم کنم
چه بگویم که چه شد
توچه میدانی که برسرم چه آوردند
بازهم سرش را برخاک نها د وآنقد رنا له کرد که همه برایش گریستیم
راستی اوهم د یوانۀ د یدار کمیل بود ولی ازا ینکه دیگر راه بسوی اوند ا شت خودرا
تباه وبربا د مید ید. 
نبیله که هموا ره با عذ ر وزاری به تسلا یش میپرداخت زاری کنا ن گفت:
شهلا این تقد یرخد ا بود که چنین شد ولی تونبا ید خود را ازد ست بدهی همت داشته با ش
شا ید راهی برای نجا تت پیدا شود
وشهلا که در ست وضعیت غرق شد ۀ را د ا شت گفت :
نه  راه نجا تی برایم نیست وطوفا نی که د ر راه هست بربا د م میکند
د لم برای خود م میسوزد که چرا شهلا هستم واگرحشمت میبودم امروزچنین روزی
برسرم نمیآ مد
چرا هیچ د لی بحا لم نسوخت وهیچ کسی ما نع زور گو ئی حشمت نشد
چرا نخوا ستند قبو ل کنند که من هم انسا نم وما نند ا نسا نهای دیگردارای قلب وروح
چرا خیا ل کرد ند که سنگم ومیتوانم همه سختی ها ی د نیا را تحمل کنم
حتما برا ی اینکه د خترم و از جنس مجبور ترین موجودا ت د نیا
خواهر!
حا لا اگر بمیرم یا بما نم هیچ کسی آ نها ی را که د ستم را بزور بد ستان حشمت سپردند ملامت نمیداند زیرا د خترم وما نند متاع بر سر با زا ر
متاعیکه میخرندو میفروشند وبمیراث میبرند
فقط جرمم همینست که شهلا هستم ونه حشمت
اگر حشمت میبودم وچنین ظلمی برسرم میشد امروز زند گی بسیا ری ها تلخ وتا ر
میگرد ید برای ا ینکه حشمتها شاها ن این دنیا ا ند وشهلاها کنیزا ن آ نا ن
اینجا شهلا ها ا ند که با ید یکا یک آرزو های خودرا بگور ببرند تا حشمت ها به آرزویها ی  شا ن برسند.
اینجا حشمت ها ا ند که حق دارند برسراسرکشور وجود شهلا ها حکم برانند وکسی برآنها خورده نگیرد
اینجا شهلا ها ا ند که با ید هرچه برسر شا ن بیآ ید عاجزانه بپذ یرند وخا موش با شند
برای ا ینکه سریرکا میا بی ها ولذا ت زند گی حق حشمت ها ست نه از شهلا ها
این شهلا ها اند که با ید همه تلخی های زند گی را چون زهرهلا یلی بکا م خود فروبرند وآهی هم نکشند
این شهلا ها اند که با ید در برابرهمه فشا رومحنتهای زند گی صبور وشکیبا با شند
برای اینکه جها ن جای حشمتها ست وشهلا ها که حقی بران ندارند.
اینجا سرنوشت شهلا ها بر لوح جبین حشمت ها رقم زده شده است وشهلا ها با ید بخت
وا قبا ل خود را از پیشا نی آ نها بجویند پیشا نی با زآ نا ن ا قبا ل تا بنا ک وبستۀ شا ن دوزخ درد نا ک است
بلی ا ینجا مها ر سرنوشت شهلا ها بد ستا ن حشمت ها ست ووجود  شا ن جولا نگاه
توسن هوسهای افسارگسیختۀ آ نا ن
اینجا حشمت ها صیا دان سنگد ل وشهلا ها صید های پریشا ن وپر شکستۀ اند
اینجا زبا ن شهلا ها برای داد خواهی وفریا د شا ن بسته ا ست
این همت وشجاعت جا معۀ ما ست که با شمشیر د ست شهلا ها را بد ستا ن حشمت ها میسپا رد.
این شهلا ها ا ند که با ید با چشم وزبا ن بسته د راختیارآ نها با شند زیرا ا ینجا
مد ا ل افتخا ر وسعا د ت زند گی بردوش حشمتها میدرخشد وشهلاها که فا قد همه چیزهستند وارزشی بیشتر از یک زنی را ندارند
اینجا اقبا ل تا بنا ک ونیکبختیهای زند گی تقد یر حشمت ها ست ورنج وعذا ب وزند گی درد نا ک قسمت شهلا ها
اینجا هوس وآ رزو وشادی های زند گی حق بیچون و چرای حشمت ها ست وآ ه وحسر ت بی پا یا ن نصیب شهلا ها
اینجا زند گی برای شهلا ها با رمحنت وبرای حشمت ها بهشت وراحت است
اینجا شهلا ها پا ره های غبا روخا کستر راه اند وحشمت ها گوهران گرا نبها وکمیاب.
خواهر!
اینجا خا کستر بهتراست ازشهلا بودن.
خواهر!
حا صل زند گی ام چه شد چه جرمی دا شتم که به ا ین روز ا فتیدم چه گناهی داشتم که همه یکد ست برفرقم کوبید ند
فقط جرمم همین بود که شهلا هستم واگر حشمت میبودم که همه چیز بکا مم بود.
هوس وآ رزوهای زند گی ام چه میشوند امیدها یکه از زند گی داشتم چه خواهند شد
آیا زند گی برای من شیرین نیست آیا د لم نمیخواهد ما نند دیگران  شا د وآ زاد با شم!
آ یا حقی ندارم د رین د نیای پهنا ور مأ من ومأ وای راحتی داشته باشم!
بلی دارم ولی د یگران مرا لایق آن نمید انند
خواهر!
آ رزو وهوس همواره گریبا ن گیرهرجوا نیست ولی ا فسوس که در جامعۀ ما برای دختری
یا دی ازچنین رؤ یا ها ما یۀ شرمسا ری اوست فقط برای اینکه د ختر است ومظلوم زما ن
مید ا نی خواهر!
ضعیف ترین زند ه جا نی از مرگ وحشت دارد ومن که جوان آرزومند ونا کا می هستم چطور میتوانم بپذ یرم که با ا ینهمه امیدها وشور واشتیا ق که دارم بمیرم  
چسا ن میتوا نم مرگی را بپذ یرم که پا یا ن همه چیزم باشد.
ای زند گی چه بیوفا ئی وای د نیا چه غداری!
چه وحشتی چه ظلمی وچه قیا متی که ا نسا نی با همه آرزوها یش قربا نی هوس دیگری میشود ودلی وجدا نی بیدار نمیشود تا به این آ د مخورا ن بگوید برای چه؟                  برایش نمیسوزد. دیگر ا شک راه فریا د ش را بست ولهیب آتش درد رونش پیچیبد
ونبیله که مغزمغزاستخوا نش از حسرت ونا مرا د یهای خواهرش میسوخت بتسلای دل غمگین اش گفت:
خواهرمیدانم در چه آ تشی میسوزی ولی ا ین آ تشیکه ترا سوخته هزاران درهزارآرزوی را خا کستر کرده است.
چه جوانا ن آ رزومند یکه درپیش چشما ن من وتو بخا ک وخون خفتند.
چه عروسا ن نگون بختیکه درشب عروسی شا ن بجا ی خا نۀ بخت بخا نۀ گوررفتند.
چه دخترا ن سیه روزیکه ا زتنها ئی وبیکسی آوارۀ بیابانها شد ند وبه تلخی جا ن دادند و
نام ونشا نی ازآ نها با قی نما ند.
این ستم روزگار وا ین شیوۀ همین دنیا ست که یکی را به اوج لذتها میبرد ودیگری را خاکسترنشین میکند.
زند گی فراز وفرود وتلخی وشیرینی های دارد ونباید خود را ازدست بدهیم وپیش ازخا ک شد ن خا ک شویم.
شاید سا حل نجا تی برای ما پید ا شود
مید ا نی مرد ما ن زیا دی ازخا کدان غم به اوج لذ تها رسیده اند وازراهیکه هرگز گما ن نمیکرد ند صا حب تخت وتاج شده ا ند
وبرای تو که هنوز درهای بررویت باز است لازم نیست خود را ازهمه چیزمحروم
بد ا نی واینگونه فکرکنی که دیگرخورشید هستی وزند گی ازدنیایت افو ل کرده ا ست
وشهلا که بمشکل میتوا نست حرف بزند بسختی آب گلویش را فرو برد وبفریا د ش ادامه داد:
بلی میدا نم خواهر ا ین آ تش خا نما ن سوز خرمن هستی توده های ملیونی مرد م
ما را خا کستر کرده ا ست.
مید ا نم هزاران درهزارآ رزوی د رینجا بربا د شده ا ند
میدانم انسا ن موجود مجبورونا توا نی دربرابرسرنوشت است.
میدانم صبر وشکیبا ئی بهترین معراج مستمدان ومظلومان است.
میدانم چه دخترا ن جوا ن وآرزومند ی که نا کا م ازین جها ن رفتند وهمه شعله های عشق وآ رزوها یشا نرا خا ک گور پوشا ند چنا نیکه گوئی هیچ نبود ند
ومیدا نم که من ا ز هیچ یک ازآ نها بهتر وخوبتر نیستم تا همه را درعزای خود غمگین ببینم.
ولی درد وداغ من ا زا ینست که چرا آه ونا له ام د لی را متأ ثر نکرد
چرا حا لت اسفبا رم رحمی را بجوش نیا ورد
چرا د لی بحا لم نسوخت
چرا د ستی ا ز میا ن ا ینهمه د ستهای عا لم د ستم را نگرفت
چرا همه در برابر اینهمه ظلم  وبید ا د حشمتیان خا موش ما ند ند
چرا به حشمت ویا ران سنگد ل او نگفتند که چنین مکن
عقد م را با حوا لۀ شمشیر بستند وبرآ ن اسم تقد یر نها د ند
آگاها نه در برابر فرما ن خدا ج ا یستا د ند ولکۀ ننگ اعما ل شوم  خودرا حوا لۀ اسلا م
ود ین خدا کرد ند
درد وداغم تنها این نیست که شهلا با چه درد وداغی ازین جها ن میرود
بلکه شیون زاری ام ا زا نست که در چنین جا معۀ که روی همه فضیحت ورسوا ئی وظلم
وبیعدا لتی ها مهر اسلام می کوبند  چه سر نوشت شوم ودرد نا کی درا نتظار شهلا ها خواهد بود و چسا ن ما نند اژدهای یکی پی دیگری آنها را خواهد بلعید
خواهر تومیگوئی شا ید کا ر شریعت باشد ولی من با رها از پد رم که عا لم د ینی
ا ست آیا ت واحا د یث بیشما ری را در مورد حقوق زنا ن شنید ه ا م.
شنیده ام زنیکه درجا معۀ ما حقیر وبیمقد ار ا ست درچشم اسلام گوهرگرا نبها ورحمت موهبت الهیست
مید ا نی خواهر !
در ا سلا م نکاح اجبا ری زنا ن جا یز نیست ولی ا ین مسلما نا ن جا معۀ ما بود ند که
با وجود د ا نستن ا ین حکم  پرورد گار به زور گوئی حشمت مهر تا ئید نها د ند وبا زورتفنگ د ستم را بد ستا ن خونین او سپردند.
فراموش کرده ای که پدرم درمحضرعا م فریا د زد ای مرد م قرآ ن میگوید
نکاح کنید زنا ن را با جا زۀ اهل شا ن  ولی من راضی به ا ین کار نیستم
اسلام میگوید:
جا یز نیست نکاح زنا ن مگربه میل ورغبت خود شا ن ولی دخترم راضی به این کا رنیست.
مید ا نی خواهرچرا مرد م تکا نی نخورد ند وغیرتی بجوش نیا مد ؟
برای ا ینکه ذهن جا معۀ ما به چنین موضوعا تی آ شنا نیست ونمی  توا ند بپذ یرد که زنی در تعین سرنوشتش حقی دارد.
شا ید شوهر میکرد م وشا ید هم نمیکرد م ولی ا ینکه حشمت با ما با زبا ن شمشیرحرف زد ومرد م هم همد ست اوشده دستم را بد ستش سپرد ند د یگر چیزی از زند گی ام با قی نما ند آغا ز فاجعۀ شد که انجا مش همینست.
من که نخوا ستم وا وهم اگر چنین نمیکرد امروز هیچ حرفی درمیا ن نبود
ولی او مغرور جاه وجلال مردی ا ش شد وبا چنین جنایت خود خشم خدارا برانگیخت
اما بر سرمن وکمیل بیچا ره
شا ید امروز یا فردای د ست دا د گری سر مغرور اورا هم بپای داری بکشا ند
شاید این آ تشیکه امروز به خرمن هستی این نا توا ن زده روزی بسراغ خود ش بیا ید وتن سرفرا زود ل بیداغش را خا کستر کند.
اما نمیدانم چه زما نی ؟
شاید آ نروزیکه من نبا شم ونشا نی هم ا زین د ل درد مند م نبا شد.
خواهر!
این درد تنها درد شهلا نیست که چه میشود
درد هزا ران درهزارشهلای جوا ن ا ست که مظلوما نه با چنین درد وداغی بخا ک میروند ودلی بحا ل شا ن نمی سوزد
روی د ل ود ید ۀ شا ن پا میگذا رند ود ست نا توا ن شا ن را میگیرند وکشا ن کشا ن بسوی گود ا لهای سیه بختی وتباهی میکشا نند
عروسش میسازند وبه نیلش میسپا رند
خواهر !
توبهترین مونس مهربا ن وغمگسا ر غمهای زند گی ام هستی
آ یا نمیتوا نی با ور کنی که د ر جا معۀ ما خا کستر ره بهتر است از شهلا ها
شهلا های که روح لطیف وجسم نا توا ن شا ن در زیر شلا قهای سنگین حشمت ها خورد میشوند وبتلخی میمیرند وهر گز رحمی به حا لشا ن نمیشود.
خواهر!
د ست نا توا نی دا رم موجود پریشا ن ود لشکستۀ هستم ویا رای آنرا ندا رم تا آ تشی برد ل ود نیای این نظام خا نما نسوزجا معه خود بزنم تا چنگا ل خونین وخنجر برا ن آ ن ا ز حلقوم  شهلا های مظلوم بیا فتد پس ا ز خداوند قها ر میخواهم که اینهمه آه سو زا ن وا شک چشما ن ما سیل خروشا ن وطوفا ن عظیمی شود وبیا ید وا ین شهلا ها را یکسره ببرد تا د یگر نا م نشا نی از آ نها با قی نما ند وا ین جها ن با همه لذ ا ت وزیبا ئی ها یش مأ من ومأ وا وبهشت جاودانی حشمت ها شود
حشمت های که شهلا ها چون گل بی بهای در انگشتا ن هوس آ لود شا ن پر پر میشوند.
د یگر اشک ما نع آ ن نا له وفریا د ش شد که چون آ تشی ازنها د ش زبا نه میکشید
من با مشا هد ۀ این حا لت بی اختیار بگریه افتید م ونبیله هم که حا لت بد ترا زشهلا را
دا شت با د ید نم فریا د زد:
محض خدا به د ا د م برسید که خواهرم دا رد میمیرد!
محبوب الله کا ری بکن که شهلا آرا م شود ومن هم که د چا ر وحشت عجیبی بودم
با هزارا ن د ل رفتم کنا ر ش نشستم ود ر حا لیکه با نگاه های خونبا ر ووحشتزدۀ
به اومینگریستم پرسید م چطور میکنی شهلا؟
او چشما نش را گشود ومد تی خیره خیره بسویم نگاه کرد وما نند اینکه حرفی نشنیده با شد پرسید
کمیل فهمید؟
جواب دادم نه ولی بزودی میفهمد چون خیلیها پریشا ن وبیقرار ود ر جستجوی توست
بیا وراهی بسنج تا هیچ نفهمد فقط تا فردا بعدا راهی پیدا خواهد شد.
او آهسته وغمنا ک جواب داد:
هیچ راهی نمیتوانم بسنجم از حشمت بیزارم ونزد کمیل شرمسا ر
به حشمت که تعلقی ندا شتم وخود را شا یستۀ کمیل هم نمیدانم وحتی نمیخوا هم
با ا و روبرو هم شوم.
ادامه دارد ----

کابل در میان دود واتش

کابل باردیگرزیر حملات انتحاری قرارگرفت

 

خبر عاجل

جزئیات تازه از حملات امروز در شهر کابل و شماری دیگر از ولایت ها

يكشنبه ٢٧ حمل ١٣٩١ ساعت ١٤:٥٦

شاهدان عینی می گویند که در حال حاضر درگیری میان نیروهای امنیتی پارلمان و مهاجمان انتحاری در برابر پارلمان هم چنان ادامه دارد.
از سوی دیگر گزارش ها از نقاط مختلف شهر کابل حاکی است که درگیری ها در نقاط مختلف شهر کابل هم چنان ادامه دارد.
یک خبرنگار تلویزیون یک به خبرگزاری بخدی گفت که در حال حاضر درگیری ها در شهر نو هم چنان ادامه دارد.
او می گوید که تعمیر تلویزیون یک و یک مرکز امنیتی دولتی نیز آتش گرفته است.
از سوی دیگر شاهدان عینی می گویند که دو جسد در نزدیک چهار راهی زنبق در نزدیکی سفارت ایران، در سرک افتاده و کسی جرات نزدیک شدن به این اجساد را ندارد.
گزارش شده است که سه راکت در تعمیر سفارت بریتانیا نیز اصابت کرده است.
گفته می شود که چندین فرد مسلح انتحاری در هوتل ستار در شهر نو کابل جابجا شده و از این محل، ریاست ده امنیت ملی را هدف قرار داده اند.
تا هنوز صدای چندین انفجار قوی از نقاط مختلف شهر کابل شنیده شده است.
از سوی دیگر شاهدان عینی می گویند که تعمیر حوزه سوم امنیتی شهر کابل نیز مورد حمله قرار گرفته است.
گزارش شده است که تا هنوز یک زخمی از داخل تعمیر حوزه سوم امنیتی به بیرون منتقل شده است.
حوزه سوم امنیتی در غرب کابل در منطقه موسوم به کارته سه و پل سرخ موقعیت دارد.
در همین حال شاهدان می گویند که حمله کنندگان با استفاده از اسلحه سبک و سنگین چندین تعمیر دولتی را هدف قرار داده اند.
صدای انفجار و تیر اندازی هم چنان از نزدیکی پارلمان افغانستان نیز به گوش می رسد.
در همین حال خبرنگار بخدی نیز گزارش داده است که صدای چندین انفجار در نزدیکی  مقر شورای ملی و سفارت روسیه در کابل رخ داده است.
تا هنوز از تلفات این درگیری های چیزی گزارش نشده اما احتمال می رود به دلیل شدت انفجارها، شماری زیادی در این رویداد ها کشته و زخمی شده باشند.
از ولایت های ننگرهار، پکتیا و لوگر نیز گزارش شده است که چندین حمله انفجاری در  مراکز این دو ولایت رخ داده است.
سخنگوی طالبان می گوید که حملات همزمان در چند ولایت افغانستان از جمله، کابل از سوی افراد آنان راه اندازی شده است.
سخنگوی طالبان گفته است که سفارت بریتانیا در کابل، مقر پارلمان افغانستان، مرکز آموزشی پولیس در پکتیا، میدانی هوایی ننگرهار و مقر گروه بازسازی ولایتی این ولایت از جمله اهداف آنان است.
در ننگرهار سخنگوی والی این ولایت به خبرگزاری بخدی گفت که تا کنون دو حمله انتحاری در نزدیکی میدان هوایی و نزدیکی مقر گروه بازسازی این ولایت رخ داده است.
نعمت الله نوری ولسوال بهسود ولایت ننگرهار به خبرگزاری بخدی گفت که چهار فرد انتحاری در یک منزل مسکونی در نزدیکی مقر تیم پی ار تی این ولایت جابجا شده و دو تن از آنان خود را منفجر کردند.
نوری می گوید که دو فرد انتحاری دیگر، قبل از رسیدن به هدف از سوی نیروهای بازداشت شده اند.
او تائید کرده که دو غیر نظامی در حملات امروز در شهر جلال آباد کشته شده اند.
از سوی دیگر رئیس شفاخانه مرکزی ننگرهار به خبرگزاری بخدی گفت که تا هنوز یک جسد از حملات امروز به این شفاخانه منتقل شده است.