آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, April 14, 2012

زن موفق کاندید براي نامزدي در انتخابات رياست‌ جمهوري افغانستان


فوزیه کوفی در فکر رياست‌جمهوري افغانستان
26 /1 /1391  کود خبر: 34907
يك زن 36 ساله عضو پارلمان افغانستان قصد دارد براي انتخابات رياست‌جمهوري كشور كه قرار است در سال 2014 ميلادي برگزار شود، خود را نامزد كند.
اين زن
۳۶ ساله كه "فوزيه كوفي" نام دارد، داراي دو دختر است و از سياستمداران ولايت بدخشان افغانستان محسوب مي شود.
وي در مصاحبه‌اي با خبرگزاري رويترز مي‌گويد: مطمئنم كه مبارزات انتخاباتي من جزو جنجالي‌‌ترين مبارزات خواهد بود و با مشكلات زيادي مواجه خواهم بود.
فوزيه كوفي اولين فردي است كه تمايل خود را اعلام كرده است و كانديداتوري وي بعد وسيعي در بر خواهد گرفت.
اين نامزد زن پست رياست‌ جمهوري افغانستان در ادامه مصاحبه‌ خود افزود: بسيار آسان است كه يك زن را در افغانستان مورد حمله قرار دهيم و اتهاماتي را عليه يك زن مطرح كنيم و سپس زندگي سياسي وي براي هميشه پايان مي‌يابد.
اين زن جوان در گذشته نيز همكاران مرد خود را با عضويت در پارلمان و سپس به دست گرفتن سمت معاون رئيس پارلمان شگفت‌زده كرده بود.
وي اولين بار در سال
۲۰۰۵ ميلادي به عنوان نماينده پارلمان افغانستان و يكي از ۹۰ زن از ۲۴۰ عضو پارلمان انتخاب شد. وي بار ديگر در سال ۲۰۱۰ ميلادي در همين سمت انتخاب شد.
اين زن جوان كه نوزدهمين فرزند از
۲۳ فرزند پدر چند زنه خود است، خانواده‌اش را با اين تصميم در مورد كانديداتوري در انتخابات رياست‌ جمهوري شگفت‌زده كرد.
وي حتي اولين دختر تحصيل كرده از خانواده‌اش محسوب مي‌شود، چراكه براي رفتن به مدرسه و تحصيل به برادرانش التماس كرده است.
فوزيه كوفي در ادامه مي‌گويد: يكي از اصول اوليه‌اي كه مردم افغانستان مي‌خواهند، دولتي مسئول، پاسخگو و مناسب است.
وي خواهان اين است كه افغانستان از تكيه بر كمك خارجي كه بيش از
۸۰ درصد از بودجه كشور را تشكيل مي‌دهد، دست بردارد و از لحاظ مالي مستقل شود.
اين زن كانديداي رياست‌ جمهوري افزود: با اعمال قوانين در كنترل منابع به ويژه در بخش معادن مي‌توان خودكفا شد. ميلياردها دلار از سرمايه‌هاي افغانستان در بخش منابع زيرزميني مدفون شده است. متاسفانه هم‌اكنون درآمد حاصل از منابع معدني به جيب برخي از افراد خاص واريز مي‌شود. اگر شما براي مردم شغل ايجاد كنيد، به طور حتم خطرات امنيتي را كاهش داده‌ايد. اگر شغل خوب براي اين مردم ايجاد شود، آنها به سوي طالبان جذب نمي‌شوند.
كوفي كه يكي از مبارزان حقوق زنان پس از سقوط طالبان در افغانستان محسوب مي‌شود، اعلام كرد كه براي تحقق حقوق زنان در افغانستان با
۳۰ ميليون جمعيت كه سال گذشته به عنوان بدترين كشور در جهان براي زندگي زنان شناخته شد، به تلاش خود ادامه مي‌دهد.
اين زن مي‌گويد: حامد كرزي، رئيس‌ جمهوري كنوني مي‌تواند تحت قوانين انتخاباتي و نامساعد بودن اوضاع امنيتي، انتخابات را به تعويق بيندازد تا همچنان بر سر قدرت باقي بماند. كرزاي با كاهش حمايت از جانب زنان، جنبش مدني، فعالان، جوانان افغان و نخبگان مواجه شده است و براي همين است كه تلاش مي‌كند تا بر نيروهاي محافظه‌كار تكيه كند.
كوفي همچنين با نظرات شوراي علماي افغانستان كه مورد تائيد كرزي است، مخالفت كرد؛ نظراتي كه به شوهران اجازه داده مي‌دهد تا در شرايط خاصي همسران خود را مورد ضرب‌ و شتم قرار دهند.
http://voiceofwomenafg.blogspot.com/ آوای زنان افغان

او مدتی به جرم آواز خوانی زندانی شده بود


آبی میرزا زنده اما "صدایش درگذشت"-- پس از نیم قرن؛ نگاهی به زندگی یک زن آوازخوان محلی هزارگی
يكشنبه ٢٠ حمل ١٣٩١ ساعت ١٣:١٤
صفدر علی مالستانی مشهور به آبی میرزا که بیش از 40 سال، خاموشی آبی میرزا را فریاد زد و ترانه و غزل خواند، سرانجام در نخستین شب هفته جاری (18حمل) برای همیشه خاموش شد.
او صدای نازک و رسا داشت و در کنار آبی میرزا، دریایی از سرود و ترانه بود.
آبی میرزا، زنی ساکن اصلی ولسوالی مالستان غزنی است و در ایام جوانی و پس از آن سال ها، با سبک و لحن ویژه آواز خوانی کرده است.
او اکنون نزدیک به 82 سال عمر دارد و به نظر می رسد که دیگر توان و حال و هوای آواز خوانی و دمبوره نواختن را ندارد.
آبی میرزا هنوز به زندگی کردن به زادگاهش (ولسوالی مالستان غزنی) وفادار است و در کنار دوستان و اقارب خود در قریه "نو دِه" به سر می برد.
نزدیکان آبی میرزا می گویند که او مدتی به جرم آواز خوانی زندانی شده بود.
احمد زاده کاوه فعال فرهنگی و از همسایه های صفدر علی مالستانی به خبرگزاری بخدی گفت که باشندگان منطقه آنان صفدر علی مالستانی را بنام "چهره دوم" آبی میرزا می شناختند.
آبی میرزا اکنون زنده است اما صفدر علی مالستانی مردی که به شکل شگرد آسا، آواز او (آبی میرزا) را در حنجره اش تولید می کرد، شب شنبه درگذشت.
صفدر عالی مالستانی بارها با سبک و لحن آبی میرزا و به کمک آله موسیقی "دمبوره" تکرار کرد:" گلِ صد برگِ تابستانم ای یار/ فرار از ملکِ مالستانم ای یار."
صفدرعلی مالستانی کی بود؟
صفدرعلی مالستانی فرزند برات علی در قریه موسوم به "نو دِه" ولسوالی مالستان غزنی نزدیک به 75 سال پیش از امروز پا به هستی گذاشت و در همین دهکده ایام کودکی، نوجوانی و جوانی اش را سپری کرد.
احمد زاده کاوه فعال فرهنگی و از همسایه های صفدر علی مالستانی می گوید که این هنرمند محلی سال ها در کنار دیگر هنرمندان نام دار منطقه اش، عاشقانه ترانه و آواز خوانده است.
او با دست چپش "دمبوره" می نواخت و شب های تولد پسران نوزاد دهکده اش را با موسیقی و صدای نازکش رنگ دیگری می بخشید.
آبی میرزا، زنی ساکن اصلی ولسوالی مالستان غزنی است و در ایام جوانی و پس از آن سال ها، با سبک و لحن ویژه آواز خوانی کرده است.
بصیر سیرت فعال فرهنگی و باشنده اصلی ولسوالی مالستان غزنی می گوید:" صفدر علی مالستانی در کنار سایر هم قریه هایش، در مراسم های شب نشینی (چله نشینی، چارده پال، شب یلدا، شب نوروزی، چارشنبه سوری) از سر شب تا به سحر "دمبوره" می نواخت و آواز خوانی می کرد."
به گفته سیرت، صفدر علی مالستان پنج خواهر و دو برادر داشت که آنان نیز مانند خودش آواز خوان هستند.
مریم، صبر گل، بخت آور، لیلا و جان بیگم پنج خواهر صفدر مالستانی و مرادعلی و احمدعلی دو برادر صفدر علی مالستانی هستند.
صفدرعلی مالستانی سر انجام به عمری 75 سالگی در 18حمل سال 1391 در  دشت برچی شهر کابل بدرود زندگی گفت و برای همیشه از دنیای هستی رخت سفر بست.
صفدرعلی مالستانی در کابل
احمد زاده کاوه می گوید که صفدر علی مالستانی، در دهه شصت خورشیدی قریه خود (نو دِه ولسوالی مالستان غزنی) را رها کرده و رهسپار کابل شد.
او پس از آمدن به کابل یک گروه موسیقی محلی تشکیل داد و در رادیو - تلویزیون ملی با "دمبوره و غیچک" آهنگ خواند تا نام و موسیقی محلی اش با ثبت چندین پارچه آهنگ ماندگار شود.
صفدر علی مالستانی در کنار سایر هم قریه هایش، در مراسم های شب نشینی از سر شب تا به سحر دمبوره می نواخت و آواز خوانی می کرد.
صفدرعلی مالستانی در کابل با برخی دیگر از هنرمندان از جمله صفدر توکلی، آشنا شد و به صورت دوگانه آهنگ خواند.
صفدر علی مالستانی پس از حضور در کابل هم مانند دهکده اش، در جشن های تولد، شبهای عید، نوروز، شب یلدا و محفل های خوشی مردمش، شرکت کرد، به کمک "دمبوره" موسیقی نواخت و لحظات شادی را برای همراهانش رقم زد.
صفدرعلی مالستانی سر انجام به عمری 75 سالگی در 18حمل سال 1391 در  دشت برچی شهر کابل بدرود زندگی گفت و برای همیشه از دنیای هستی رخت سفر بست.
قاسم رحیمی – کابل
خبرگزاری بخدی

تظاهر کنندگان خواهان پیگیری خشونت های اخیر علیه زنان و مجازات عاملان آن شدند


راه پیمایی بانوان جوان کابل در واکنش به خشونت های اخیر علیه زنان
شنبه ٢٦ حمل ١٣٩١ شماری از بانوان جوان در کابل امروز (شنبه) در واکنش به خشونت های اخیر علیه زنان، دست به راه پیمایی زدند.
اعتراض کنندگان در راه پیمایی که از سوی نهاد موسوم به " زنان جوان برای تغییر" در کابل برگزار شده بود، از دولت و نهادهای مدافع حقوق زنان خواستند که در برابر خشونت های اخیر علیه زنان، صدای خود را بلند کنند.
براساس آمار موجود، در ماه های گذشته چندین مورد خشونت علیه زنان از جمله قتل، تیزاب پاشی، تجاوز جنسی و ازدواج اجباری به ثبت رسیده است.
بانوان معترض از خاموشی "دولت مردان" در برابر خشونت های صورت گرفته علیه زنان، انتقاد کرده از آنان (مردان) می خواهند که جلو این گونه خشونت ها را بگیرند.
تظاهر کنندگان خواهان پیگیری خشونت های اخیر علیه زنان و مجازات عاملان آن شدند.
صدف فطرت، یکی از این معترضان به خبرنگاران گفت:" هدف ما از این راه پیمایی بلند کردن صدای زنانی است که قربانی خشونت ها شده اند."
او افزود:" ممکن این راه پیمایی ما اثر زیادی نداشته باشد؛ با وجود این ما تلاش می کنیم تا حد اقل صدای زنان را به گوش دولت و جهانیان برسانیم."
تظاهر کنندگان خواهان پیگیری خشونت های اخیر علیه زنان و مجازات عاملان آن شدند.
در دو هفته گذشته سه زن در هرات، یک زن در پکتیا و یک زن دیگر در ولایت خوست از سوی افراد مسلح به قتل رسیده و چندین دختر جوان نیز به دلیل خشونت های خانوادگی، دست به خود کشی و خود سوزی زده اند.
سکوت را بشکنید
بانوان معترض شهر کابل، از دولت خواستند که اقداماتی موثری را برای بلند بردن آگاهی عامه در مورد قانون محوخشونت علیه زنان اتخاذ کرده و این قانون (محو خشونت علیه زنان) را به صورت "جدی" تطبیق کنند.
معترضان همچنان از نهادی های حقوق بشری، نهادی های مدافع حقوق زنان و رسانه ها خواستند، سکوتی را که در برابر خشونت ها علیه زنان اتخاذ کرده اند؛ بشکنند.
محاکمه و مجازات عاملان تجاوز جنسی بر زنان، حمایت از "خانه امن برای زنان" و تقبیح خشونت علیه زنان، از سوی علمای کشور از دیگر خواست های بود که بانوان معترض شهر کابل به آن تاکید کردند.
این در حالیست که میزان خشونت علیه زنان در شماری از ولایت های کشور افزایش یافته است.
گزارش های دریافتی "خبرگزاری بخدی" تنها از ولایت هرات نشان می دهد که در 20 روز ماه اول سال جدید خورشیدی (ماه حمل) پنج زن و دختر جوان، از جمله دو خواهر، در رویداد های مختلف خشونت بار، به قتل رسیده اند.
الیاس ابدالی- کابل
خبرگزاری بخدی

کودکان با کار کردن در کارخانه ها، با بیماری های گوناگون مبتلا شده اند

تعداد زیادی از کودکان مشغول کارهای شاق
26 / 1/ 1391 . کود خبر: 34881
شمار زیادی از کودکان در ولایت ننگرهار مصروف کارهای شاق هستند.
این کودکان میگویند که انها با کار کردن در این کارخانه ها، با بیماری های گوناگون مبتلا شده اند.
به گزارش یک ، این کودکان زیر سن ده سال هستند. اقتصاد ضعیف، این کودکان را مجبور ساخته است تا بخاطر بدست اوردن پول ناچیز دست به چنین کار شاق بزنند.
اما این کودکان با کار کردن در این کارخانه ی نسوارسازی با بیماری های گوناگون مبتلا شده اند.
این کودکان میگویند که اکنون اگر انها این کار را رها کنند، دچار سرگیجی میشوند.
در همین حال شماری از دکتران در درمانگاه معتادان مواد مخدر در ننگرهار میگویند: دولت باید هرچه زودتر جلوی کار کودکان در این کارخانه ها را بگیرد، تا این کودکان به مواد مخدر مبتلا نشوند.
از سویی هم مسئول دفاع از حقوق کودکان در ننگرهار، دولت را به بی توجهی به وضعیت کودکان متهم میکند.
پیش از این یک گزارش سازمان بین المللی کار در سال گذشته نشان داده است که،56 در صد از کارگران کارخانه های خشت سازی را کودکان زیر 18سال، تشکیل میدهد.
بر بنیاد این گزارش فقر و تنگدستی سبب شده است تا این کودکان دست به چنین کارهای شاق بزنند.
از سوی دیگر شماری از نهادهای جهانی دفاع از حقوق بشر ، افغانستان را بدترین کشور برای کودکان میدانند.

ازآغاز سال جدید خورشیدی تاکنون 7 تن از زنان ودختران جوان در ولایت هرات به دلایل گوناگون دست به خودکشی وخود سوزی زده اند.


"مرگ موش" سبب مرگ یک دختر جوان در هرات شد
شنبه ٢٦ حمل ١٣٩١ ساعت ١٢:١٤
یک دخترجوان دانش آموز مکتب با خوردن داروی حیوانی (مرگ موش) اقدام به خودکشی کرد

بستگان این دختر 17 ساله می گویند که خشونت های خانواده گی دلیل اصلی خودکشی او بوده است.
فریحه دخترجوانی در ولسوالی کرخ ولایت هرات بود که به عنوان متعلم صنف دوازدهم در لیسه این ولسوالی درس می خواند.
یک منبع امنیتی درهرات که خواست نامش ذکرنشود به خبرگزاری بخدی گفت که این دخترجوان شب پنج شنبه، پس از مشاجره لفظی با خانواده اش مقداری از داروی حیوانی (مرگ موش) خورد و بر اثر مسمومیت شدید، جان داد.
قتل دختران وافزایش آمارخودکشی وخودسوزی در هرات سبب نگرانی جدی نهاد های مدافع از حقوق زنان ومردم هرات شده است.
به گفته منبع تاهنوز به گونه روشن، علت خود کشی این دختر مشخص نشده است.
این رویداد  درحالی صورت می گیرد که ازآغاز سال جدید خورشیدی  تاکنون 7 تن از زنان ودختران جوان در ولایت هرات به دلایل گوناگون دست به خودکشی وخود سوزی زده اند.
پیش از این نیز این ولایت، به خود سوزی زنان به علت مشکلات خانوادگی شهرت داشت.
ده ها زن و دختر جوان به دلیل مشکلات خانوادگی، در این ولایت اقدام به خودسوزی کرده بودند که شماری از آنان، جان دادند.
به دنبال افزایش قتل ها و خشونت های خانوادگی ، شورای ولایتی هرات همایشی (گفتمان) با حضورشمار زیادی ازمسولان نهادهای مدافع زنان را برای بررسی مشکلات زنان این ولایت برگزار کرد.
دراین همایش ، روی روش های جلوگیری از قتل و خود کشی  وخشونت در خانواده ها، بحث و بررسی صورت گرفت.
مسوولان شورای ولایتی می گویند که قرار است تا چند روز دیگر این همایش را بطور گسترده تر و با حضورمسئولان نهاد های مدافع زنان ،نمایندگان رسانه ها وعلمای دینی درهرات راه اندازی کنند.
قتل دختران وافزایش آمارخودکشی  وخودسوزی در هرات سبب نگرانی جدی نهاد های مدافع از حقوق زنان  ومردم هرات شده است.
قدیر شاهین – هرات
خبرگزاری بخدی

روسهاکمیل رادرشب عروسی اش باپنج تن دیگر بردند

قسمت دهم
محشر
نویسنده: بشیراحمد غزالی
کمیل راه خا نه را در پیش میگیرد خیلیها شاد و بیقرارومحو تمنا های میشود که برای بیشتر از ده سا لی بیا د آن طپیده بود.د یگر یا د د ا شتهای کمیل به پایان رسید ولی من نگا رنده همچنا ن تشنه وسرگردان بد نبا ل بقیۀ ما جرا افتید م وشتا بنا ک ا زمحبوب الله پرسید م  که د یگر چه شد؟
اوکه ا ز یک فکر عمیقی بیرون میشد نفس به راحتی کشید وگفت :
حشمت تقریبا سه ماه بعد از عروسی ا ش طبق رسوم وآ ئین کریما نۀ عروسی از
وا بستگا ن شهلا بعنوان پا یوا زی دعوت کرد که من ونبیله هم شا مل آ ن بود یم
شا مگاهی یکی پی د یگری وارد منزل آ نها شد یم وبعد از صرف غذا پد ر وبرادر شهلا که خا نۀ شا ن در قریۀ د یگری بود رفتند. من با چند تن از مهما نا ن قرار بران گذاشتیم که بعد ازادای نما زدرمسجد دوبا ره آمده چا ی میخوریم.
حشمت که پا یبندی چندا نی بمسجد ومدرسه نداشت با یکی دو تن از مهما نا ن خا نه ما ند
ما رفتیم به مسجد ورکعات اخیر نمازرا ادا میکرد یم که کسی داخل مسجد شد وبه رکوع وسجود پرداخت. بوی عطردل انگیزش فضای مسجد را درهم پیچید، ازمن دوربود وبه دیگران نزد یکتربود.چون مسجد درکنا رراه عا م قرارداشت گمان کردم شاید عابری با شدکه بمنزل نرسیده وشب همین جا میما ند.
ازنمازکه فارغ شدم دیدم جوا ن زیبا وشیک پوشی با چه فروتنی ایستا ده ا ست
مهرش بردلم فرود آ مد وخوا ستم برا ین رهگذرخوش قیافه رختخواب و لبا س خوبی بیاورم وحتی با لا تر ازآ ن خوا ستم همراه خودم بخا نۀ حشمت شا ن ببرمش.
بعد ازا دای نمازآهسته وبا تمکین ازجای بلند شد ودرحا لیکه تبسم ملیحی برلب داشت هریک ما ن را با سم صدا زده احوا ل پرسی کرد. اما احساس کردم که برخورد سرد ما تا حد زیادی اورا نا راحت کرده بود.
هنگا میکه بمن نزدیک شد آ ن خنده وپیشا مد اولی را نداشت افسرده وبیمزه معلوم میشد
و من که نا راحتی ا ش را حس کرد م بر خلاف د یگران به استقبا لش بلند شد م ودرحا لیکه با محبت مبهمی اورا در آ غوش میکشد م آهسته گفت محبوب الله عزیزم:
نه تنها من بلکه همه ازین آشنا ئی ا و متحیر بود یم
بدورش حلقه زد یم ویکی بد یگری نگاهها ی پرسش آ میزی میکردیم که این کیست واز
کجاست. چشما ن سیا ه ومقبول چهرۀ فراخ وقا مت موزون او همه ا ش کمیل بود ولی کمیل که در نزد همه مرده بود هرگز برآن نبود یم که اوباشد.
به هر حا لی اورا بقصه آورد یم وهمینکه آغا ز کرد ازهما ن شب عروسی تا موضوع آن مسا فر گمنام و زند ا نی شد نش در هرات دیگر فهمیدیم که کمیل است وکمیل.
همه ا ورا دوبا ره بآ غوش کشید یم ومن که خیلی حیرت زده بود م دوید م بطرف خا نه تا
مژدۀ بهمه بدهم .
کمیل بد نبا لم د وید ود ستم را گرفت وگفت:
ما درم عا رضۀ قلبی دارد که شا ید با د ید ن  نا گها نی من حا لتش بد تر شود بهتر است
تا برای چند لحظۀ اورا درمورد آزادی وآمد نم سرگرم بسا زید تا حد اقل آ ما د ۀ پذ یرش چنین خبری شود.ما همه طرح اورا پذ یرفته روا نۀ خا نه شد یم.
حین رفتن آهسته برایش گفتم من با نبیله خواهر شهلا ازدواج کرده ام وا ین برای آ ن بود تا نسبت بمن مطمئن ترگردد.
بشوخی د ستم را فشرد وگفت :
دوست بود یم خوب شد که باجه هم شد یم.
حلقه بر در زد یم شهلا دروازه را باز کرد
یکی پی د یگری داخل حویلی شد یم ا و با هریکینی که درد ست داشت پیشروی ما قرار گرفت تا با روشنا ئی آن راه برویم.
همه بطرف خا نۀ کمیل پیچیدند.
کمیل پیشروی من ومن آخرین کسی بودم که داخل حویلی میشدم
هرگز فراموشم نمیشود که شهلا با دیدن کمیل خود را عقب کشید وچراغی را هم که درد ست داشت پنها ن کرد تا این مرد بیگا نه اورا نبیند وکمیل هم بدون آ نکه بداند او کیست ازکنا رش گذ شت ومن که چند قد می ازاودورشده بودم برگشتم ود یدم که شهلا به حیرت بطرف ما نگاه میکرد.اوبا د ید ن من پرسید:
شما که مهما ن ما بود ید خا نۀ مریم شا ن چه میکنید وآ ن مرد بیگا نه که بود؟ومن که حا لت خوبی ندا شتم  وفرصتی هم برای شرح همۀ ماجرا نبود مختصرا برایش
 که کمیل بود وبرگشته وبه نبیله جدا سفا رش کرد م تا مرا قب حا ل ا وبا شد
شهلا یک قد از جا بلند ولی هیچ چیزی نگفت ومن هم شتا با ن بد نبا ل همرها نم رفتم وهمینقدرصدای افتیدن چیزی بگوشم آ مد که گمان کردم شهلا برزمین خورد وبیهوش شد وهما نطورهم بود.د یگرا ن پشت دروازه ایستا د ند ومن داخل اطا ق شد م
ما درکمیل روی جای نمازی نشسته دعا میکرد ومریم هم که بدعوت شهلا آمده بود درگوشۀ مصروف مطا لعۀ کتا بی بود.د لم بحا ل شان و زند گی سرد وا فسردۀ شا ن سوخت گلویم را غصه گرفت آهسته کنا رش نشستم تا دعا یش ختم شد د ستی بررو کشید وبطرفم خیره خیره نگریست وگفت :
بچیم چطور شد که درین نیمۀ شب بسراغ ما آ مدی توکه بعد از مرگ کمیل پای خود را از
خا نۀ ما گرفته بودی؟
من با عجله د نبا لۀ حرفش را بریده گفتم :
مادر!
چشمت روشن کمیل زنده وسلامت است کسی از نزد ش آ مده واوکه گما ن میکرد شا ید به د لجوئی اش آمده با شم آه سردی کشید وگفت:
ــــ هرچه که قسمت بود شد حشمت هم ازما ست
ــــ نه ما درشوخی نمیکنم کسی ازنزد ش آمده و نشا نی های ازاو دارد
وبرای اینکه اوازمرگ کمیل چیزی نگوید خود را نزد یکش کرده گفتم هرگز نگوئی که پسرم مرده بود که کا رازکارمیگذرد.
درین حا ل مریم که بالای سرش ا یستا ده بود گفت ما در را ستی کسی پشت در وازه است
وآنها نیز سلام سلا م گویا ن داخل شد ند ومن عجا لتا کمیل را بما درش معرفی کرد م که
ا ین هما ن کسیست که ازنزد کمیل آمد ه ا ست.
کمیل هم درحد نها یت خونسردی درنقش قاصد سرصحبت با ما د رش را آغا ز کرد.
ـــ مادر!
من از نزد کمیل فرزند شما آمده ام بهمۀ شما سلا م میگفت فردا یا پس فردا خود ش هم میآ ید واین هم تحفه های که بشما فرستا د ه است.
نخست از همه آن لبا س را که در شب عروسی اش برتن داشت بمادرش نشان داد و
آن بهترین گواهی بود که میتوانست د لیل محکمی برزنده بود نش  باشد
ومادر کمیل بدون آنکه نگاه بآ ن بکند گفت این چه شوخی است که با من میکنید
من از کمیل که به صفت قاصد ی اینجا نقش بازی میکرد تقاضا کردم تا کمی
ازآنشب قصه کند.
این برای آ ن بود که نخست آنها مطمئن شوند که کمیل نمرده است واوهم ماجرا ی آنشب را تا آ نجا یکه همه چیز روشن میشد تعریف کرد.
وما درش که ا ول به آ ن لبا س توجه نکرده بود ازمریم خواست تا آنرا ببیند
ومریم که کاملا ما ت ومبهوت ما نده بود آنرا با تعمق فرا وا ن زیرزوروکرد ودر
حا لیکه نفسش بند بند میشد گفت مادرکالا ی خود ش است
وکمیل تحا یفی را که آ ورده بود یکا یک پیشروی شا ن گذاشت وگفت:
این ازمادرش این ازپدرش این از خواهرش واین هم ازعروسش
وهنگا میکه چشم مادرود ختر به گلو بند شهلا افتید هردو بگریه افتید ند
چیزی نما نده بود که همه چیز افشا شود
ومن برای اینکه ازین گریۀ آنها کمیل به چیزی شک نکند فکرش را روی موضوع دیگری مشغول کردم. 
صحبت با اضطراب وهیجا ن زیادی ادامه داشت وما خواها ن آن بود یم که بزودی
چیزی ا فشا نشود وکمیل حد ا قل برای نیمساعت د یگر درنقش پیا م آ وربا زی کند
کمیل میخواست درهمین نقش با ما درش مستقیما حرف بزند ولی ما درش که اورا مرد
بیگا نۀ میدانست نمیخوا ست با اومستقیما ببیند
درین حا ل مریم که بد قت متوجه کمیل بود درروشنا ئی کمرنگ هریکین نا گها نی چشمش بخا ل سیا ه گردن ا و که ازطفلی آ نرا باخود داشت افتید نزد یکش آمد وروبرویش نشست و درحا لیکه رنگ ازصورتش پریده بود خودرادرآغوش کمیل انداخت وگفت مادرخودش هست
محشری برپا شد با ر با ری بیهوش شد ند وبهوش آمد ند
از آ مد ن کمیل جا ن تا زۀ گرفتند ودنیای بربا د شدۀ خودرا دوبا ره آباد د ید ند
ولی نمیدانستند که به او،ازعروسی شهلایش چه بگویند وچگونه وتا چه زما نی آنرا پنها ن کنند.سعی ما بر ان بود که بزودی کمیل از ماجرا ی عروسی شهلا آگاه نشود.
ولی کمیل که د یگر خودرا در میا ن خا نوادۀ خود د ید بیتا با نه درپی شهلا وپدرش که اینجا حضورنداشتند شد چشم ودل زبا نش اینها بویژه شهلا را میجست که کجاست وچرااینجا نیست
از مریم پرسید که شهلا وپدرم کجا هستند ومریم هم که غرق درین طوفا ن بود
بلا فاصله جواب داد امروز هردویشا ن خا نۀ ما ما یم پدرشهلا رفتند وکمیل که د یگر تا ب دوری شهلا را ندا شت فرما ن داد تا اورا بیا ورند.
ادامه دارد - - -