آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Friday, April 13, 2012

او اولین دختر از ملیت تركمن است

سارا اولین دختر که درصفوف پولیس درجوزجان پیوسته است

در بهترین تیر اندازی و انداخت، چندین بار تقدیر شده ام» سارا افسر پولیس قوماندانی امنیه ولایت جوزجان كه 22 سال دارد دختریست كه در حال حاضر به عنوان یك پولیس در ولایت جوزجان ایفای وظیفه می نماید. این اولین دختر از ملیت تركمن است که این وظیفه را عهده دار شده و در عملیات های نظامی اشتراك و رزیده و تقدیر نامه های را بدست آورده است.
سارا هفت سال پیش وارد صفوف پولیس شده و تا اكنون نیز به عنوان یك پولیس در قطار چندین زن ایفای وظیفه می نماید.
او در قرار گاه قوماندانی امنیه جوزجان با كلاشینكوف دست داشته اش چهار اطرافش را ترسد می نماید و یكی از پولیس های تعلیم یافته می باشد.
وی در مورد وظیفه اش چنین می گوید:
« پوشیدن لباس مقدس پولیس یك افتخار بزرگ است كه من به لطف خداوند بزرگ آن را بدست آورده ام و به عنوان یك پولیس در اینجا وظیفه اجرا می كنم.»
از سارا پرسیدم، زمانیكه مردم شما را در لباس پولیس می بینند چه عكس العمل نشان می دهند؟ وی به جوابم گفت:
« خوشبختانه برخورد مردم در مجموع خوب است، اما كسانی هم هستند كه زیاد متوجه من می شوند، اما من آن را در نظر نمی گیرم چون هدف من این است كه به وطن، مردم و به خصوص زنان خدمت كنم. خوشبختانه امروز خانواده و جامعه بر من افتخار می كنند.»
به گفته مسوولان امنیتی، مردم جوزجان طی سال های اخیر بد امنی ها و نگرانی های را در ولسوالی های قوش تپه و درزاب تجربه می كنند. مخالفین مسلح دولت هر بار كوشیده اند تا امنیت این ولایت را در هم شكسته و یك بار دیگر این منطقه را تبدیل به محل منازعه نموده و آرامش و آزادی های مردم را مختل سازند.
گزارشگر: محمد عالم رحمانیار

http://voiceofwomenafg.blogspot.com/ آوای زنان افغان

voiceofwomenafg@yahoo.com

کلمه ويساک داراي ريشه سانسکريت بوده و


عيد ویساک هر ساله در آغاز فصل بهار توسط پيروان آئين مقدس سيك تجلیل می شود
                  هموطنان عزیزاهل هنود!                 
                     عید با شکوه ویساک مبارک تان باد!

کلمه ويساک داراي ريشه سانسکريت بوده ،به همين گونه در زبانهاي هندی و پنجابی كاربرد يكسان دارد- و معناي آن "زايش طبيعت" ميباشد. اين واژه با نماد روشني كه در مفهوم آن نهفته است، فراواني محصولات کشاورزی را مژده ميدهد و نام ماه اول از جمع دوازده ماه مهتابي، در زبان هاي ياد شده نيز می باشد
عيد ويساك مانند نوروز افغان ها پيشينه ای طولانی دارد اما در 312 سال پيش درست در چنين روزی در شهر «پنجاب» که در شمال غربی هندوستان واقع گرديده، کتاب مذهبي و مقدس سيك ها يعني "گورو گرانت صاحب" که "دربار صاحب" نيز ناميده ميشود، تکميل گرديده و براي پيروان آن طريقت، در مقام والاي رهبر مذهبي قرار گرفته است. اين امر به تبرک و بزرگداشت بيشتر عيد ويساک افزود و از همين روست كه همه ساله در اين روز سيك ها به جلوس آن كتاب مقدس مي پردازند.
همچنين روز ویساک روزی است که حضرت گورو گوبیند سینگ به مومنان آئين مقدس سيك فرمود که حق تراشیدن و یا کم کردن موی بدن خود را ندارند و همیشه چاقو و شانه با خود داشته باشند.
مراسم سه روزۀ ميله ويساک سکهـ ها آغاز گرديدعبدالمعيد هاشمي
جلال آباد (پژواک، ٢٣حمل٩١): مراسم ميلۀ ويساک و تجليل از تولد سيزدهمين رهبر مذهبى سکهـ  ها،  براى سه روز در ولايت ننگرهار آغاز گرديد.
اين مراسم، در منطقۀ چينه هاى سلطان پور در ولسوالى سرخرود ولايت ننگرهار آغاز گرديد و قرار است فردا، اين مراسم در درمسال مرکزى شهر جلال آباد تجليل گردد.
سکهـ ها، درحالى مراسم جشن ويساک خود را جش مى گيرند که در اثر جنگ هاى داخلى در کشور، از جمله ٣٧٤٦٤ خانوادۀ سکهـ  در افغانستان، اکنون د رپنج ولايت تنها ٤٠٠ خانواده باقى مانده واز اين جمله، ٨٤ خانوادۀ شان در داخل کشور آواره شده اند.
رويل سنگهـ  رهبر سکهـ ها در جلال آباد، به آژانس خبرى پژواک گفت که ٣١٣ سال قبل، دهمين رهنماى مذهبى آنها گوروبن سنگهـ ، راه خود را از مذهب هندوئيز م جدا کرد و مذهب سکهـ  را تهداب گذاشت.
به گفتۀ موصوف، رهبران مذهبى آنها به اين دليل از هندوئيزم جدا شدند تا به عوض آفتاب و بت ها، خداى يگانه را پرستش کنند.
رويل سنگهـ گله کرد که دولت افغانستان، آنها را به ديدۀ کم مى نگرد و تا حال ٢٠٠ ملکيت آنها در ولايت هاى کابل، ننگرهار، کندهار،هلمندو غزنى توسط زورمندان غصب شده و قباله هاى جعلى آنراساخته اند.
موصوف افزود که اطفال آنها، از  تعليم محروم اند و احساس بيچاره گى مى کنند.
رويل سنگهـ  افزود که  به جز هلمند، در هيچ ولايتى سکهـ ها مکتب اختصاصى ندارند.
موصوف علاوه کرد که ٨٥٠ تن از اعضاى ١١٠ خانوادۀ سکهـ  در کابل، سه روز بعد به غزنى و يک هفته بعد به چشمه هاى سلطان پور (لال چشمه) ولسوالى سرخرود، غرض اداى مراسم غسل خواهند رفت.
وى افزود که  اولين رهنماى مذهبى آنها (گورو بابا نانک) که در منطقه نانکانه شيخوپورۀ  پاکستان تولد يافته بود، ٤٩٢ سال قبل غرض عبادت چهل روزه، به چينه هاى سلطان پور آمده بود.
به اساس گفتۀ رويل سنگهـ ، همه ساله ٢٣ نوامبر، سالروز تولد بابه نانک را تحت عنوان ((بورن مايشى
)) به حيث عيد تجليل مى کنند.
رويل سنگهـ، معرفى انارکلى را به حيث سناتور انتصابى مشرانوجرگه و تعيين کريشنا لال هندو مذهب  به حيث  وزير مشاور را، شگون نيک دانست.
حکيم جسبير سنگهـ مسوول ملکيت هاى درمسال شهر جلال آباد، به پژواک گفت: ((ما صبح امروز قبل از همه چيز، مراسم غسل در چشمه هاى سلطان پور را اداکرديم.))
به گفتۀ موصوف، به اميد صلح و پيشرفت دايمى درافغانستان، فردا خوانش  ٢٤ ساعتۀ کتاب  مذهبى خود را در هردو درمسال جلال آباد، آغاز خواهند کرد.
قابل يادآورى است که سه دهه قبل، ٦٤ درمسال سکهـ ها درافغانستان وجود داشت که در حال حاضر، ٩ درمسال آن فعال است.

روسها کمیل رادرشب عروسی اش با پنج تن دیگر بردند

قسمت نهم
محشر
نویسنده: بشیراحمد غزالی
کمیل را نکشته بودند و اوزنده بود ولی تا لحظۀ که خودش نیا مد ما هیچ نمید ا نستیم.
یعنی چه؟
بلی آ نشبیکه اورا با پنج تن د یگربرد ند رهگذ ری راهم ازمسجد گرفتند که ا زوجود ا و هیچ کسی اطلاعی نداشت
ما بشمول کمیل شش تن گم کرده بود یم که فردای آن شش جسد کبا ب شده یا فتیم ولی ازجملۀ آ ن اجسا د یکی هم هما ن رهگذری بود که ما آ نرا کمیل یا دیگری فرض کرده دفنش کرد یم
کمیل را کسی نجا ت د ا د ه بود که ما ازان خبر نداشتیم
بلی اورا نجات داده بودند ولی پنج تن ازهمراها نش را با آ ن مسا فرکه شش تن میشد کشته
وبه آ تش اند اخته بود ند وهمینکه آنها سوخته وغیرقابل شناسائی بودند کارمارا خراب کرد
ما که شش تن گم کرده بود یم شش جسد کباب شده یا فتیم ویکی راکمیل ود یگری را جمیل
دانسته دفن شان کرد یم
ولی اینکه کمیل زند ه وجا یش کس دیگری را کشته بود ند ما خبرندا شتیم  ود ر پی آ ن هم نبود یم که او زنده ا ست یا مرد ه زیرا گم شدۀ ما شش تن  بود که شش تن یافتیم ودفن شان کردیم درین حا ل مریم کتا بچۀ کهنه وفرسودۀ را بد ستم داد وگفت ا ین هم یا د دا شتهای کمیل که در زند ا ن نوشته بود:
در صفحۀ ا ول آن چنین ا شعا روقطعا ت ا د بی بچشم میخورد : 
           بگل مشغو ل مید ا رم د ما غ ود یده را بیتو
           که هم رنگ تر د ا رد وزا ن بوی تو میآ ید           
ای باد سحر اگر توانی                  از  روی وفا ومهربا نی
ازمن خبری ببربیا رم                    کوسوخته وتودر نها نی
میمرد وزا شتیا ق میگفت             ای بیتو حرا م زند گا نی
تقد یم بتو ای بیمروت که اسیرم کردی وتنها یم گذاشتی!
بتو ای بیوفا که گفتی زند گی ام را چراغا ن میکنی ولی آ تشفشا نش کردی ورفتی!
بتوای بهتر از جا نم که آ مدی وامیدی بخشیدی ورفتی وبر با د م  کردی!
به تو ای بیوفا که یا دهایت سرمایه زندگی وغمهایت آتش جان من هستند
به تو ای نازنین که هرگز فراموشت نخواهم کرد وتا زنده ام در فرا قت خواهم نالید.
انرا ورق زد م و نخستین فصول آن چنین آغا ز شده بود:
اهداء
ازین صید پریشا ن
به ما د ر داغدار ومهربا نم
به پد ربزرگوا رونا توا نم
به عروس نا زنین ود وست د ا شتنی ا م
به خواهر د لسوز وغمگسا رم
وبهمه آ نها یکه گوشی در ا نتظا ر پا وچشمی براه ام د ا رند
او بعد ازچند ین ورق قصۀ د لد ا د ه گی ا ش به شهلا د ر مورد آ نچه که بر سرش گذشته
بود چنین نوشته بود:
{{ در شب ا ول عروسی د ستم بد ست شهلا بود که قیا مت بر پا شد
اززمین وآ سما ن دود وچره وبم وبا روت با رید ن گرفت        
روسها وعسا کر ا فغا نی آمد ند ومن وپنج تن ازهمراها نم را ا سیر کرد ند
عذ ر وزاری مرد م وهمراها نم سودی نبخشید
همۀ ما راکشا ن کشا ن برد ند بسوی تا نکها یشا ن  درنزد یکی ما مسجدی بود د رکنارراه عا م وهرشبی د را ن مسا فریا مسا فرینی میخوابیدند
روسها داخل مسجد شده وآن مسا فررا هم گرفتند  وماهمه که هفت تن شده بود یم
تا نزد یکی تا نکهای شا ن که دور تر ا زآن محله  ما قرار دا شتند رفتیم
نا گها نی نبرد سنگینی میا ن آ نها ومجاهد ین درگرفت چند روسی کشته شد ومجاهد ین دوبا ره عقب نشینی کردند وآ نها که ازخشم وکینه میلرزید ند چون گرگ درندۀ بجا ن ما ا فتید ند و یکا یک همراها نم را از دم تیغ کشید ند وبه شعله های آ تش خرمنیکه کنا ر تا نکها یشا ن حریق شده بود پرتا ب کرد ند ومرا یک افسرشجاع ا فغا نی از چشم آنها پنها ن ودرموتری مخفی ا م کرد.ازعقب شیشۀ موتر بد رستی مید ید م که چسا ن برچه وکا رد برمغزودل همراها نم فرو میرود
یکی از روسها آ تش د وا مداری بر سر وصورت آ نها گشود وبه زند ه گی همه شا ن که شاید ما نند من مالا ما ل ازهوس وآرزوهای زنده گی بود پا یا ن داد.
شاهد وحشتنا کترین صحنۀ درزند گی ا م بود م که هنوز با گذ شت این چند ین سا لی آنرا فراموش نمیکنم چون کا بوس وحشتنا کی پیشرویم قرار دارد
به هرحا ل همه براه ا فتیدیم وموتر ماهم که متعلق به یک افسرافغا نی بود بد نبا ل شا ن حرکت کرد وآن ا فسرشجاع افغا نی که باعث نجا ت من شد با وجودیکه مقا م شامخی داشت درچوکی عقب موتر نشست وبا دستا ن خود شروع  به نوید ونوازشم کرد 
اودر تلا ش آن بود تا در یک فرصت منا سبی رها یم کند ومن هم برآن بود م که حتما همین شب رها میشوم روسها دریک قرارگا ه نظا می که مربوط بخود شا ن بود داخل شد ند وما هم بسمت د یگری پیچید یم.بعد ا ز د قا یق چند به شفا خا نۀ رسید یم که زخمی ها یشا نرا آ نجا تحویل مید ا د ند
هرچند آن افسر افغا نی تلا شهای زیا دی بخاطررها ئی من کردولی ازا ینکه زمینه مساعد نبود موفق به فرار نشدم چون دیگر مجا لی برای ما ند نم در شفا خا نه نبود مرا تحویل قرار گا ه که د را ن افرا دما نند من نگهدا ری میشدند دا د ند وآ ن ا فسر افغا نی در آ خرین لحظۀ که ا زمن جدا میشد د ستم را با محبت فشرد وگفت:
آ خرین خدمتیکه میتوا نستم برایت انجا م بدهم همین بود زیرا من هم افسرپائین رتبه ئی هستم که ممکن همین شب جا ی د یگری روا نم کنند.مواظب خودت باش شاید راه برای نجا تت پیدا شود
توبا ا ینها با ش  شا ید راه بهتری برا یت میسر گردد.
فردای آ ن ما را که شا ید دوصد نفر بود یم با هوا پیمای به هرا ت برد ند ومن که فرصت برا یم د ست دا د پا بفرارگذاشتم ولی ا زاینکه بخت یا ری ام نکرد سرباز پیشرویم آ مد وتوقیفم کردالتما س کردم نشد او تنها بود واگرکمکم میکرد میشد ولی آن بیمروت با آ نکه همه چیز را برا یش تعریف کردم با زهم د ست ازسرم برندا شت وبه لت وکوبم پرداخت  ومن هم از تلخی جا ن به او ناسزاگفتم وهمین بیشترباعث شد تا مرا بعنوان یک عنصرفعا ل ضد انقلاب بچنگا ل داد گاه وازآنجا با ین زندان تحویلم کند ودرزندان د لم را خوش میکردم که شا ید گوشی با شد که فریا دم را بشنود ودلی با شد که برایم متأثرشود وچشمی با شد که  بحا لم اشک بریزد ولی چنین نبود گوئی همه یکجا ویکد ست درپی انتقا م ازمن بود ند وازعذاب من لذ ت میبردند
عسکرگفت به حزب ودولت توهین کرده من گفتم دروغ میگوید دیگراجازۀ سخن گفتن ندا شتم وآن بنگاه عد ا لت زبا نم را بست وپا یم را بزنجیرانداخت
دوسیه ام را بعنوان عنصرفعا ل ضد انقلاب بستند وخود م را درچا ردیوا ری کوچکی که از درود یوارآن رنج وعذاب میبا رید محبوس کرد ند.
وا ین چهارسال تمام استکه باجسم نحیف ونا توان خود درمیا ن انبوه از شکنجه وعذا ب میلولم وما نند صید پریشا ن وپرشکستۀ روح وروا نم ا فسرده ود لم تنگ است.
آ ه ونا له ام د لی راغمگین نمیکند حا لت رقتبا روا شک آ ورم رحمی را بجوش نمی آورد مگراینجا دلها ازسنگ ا ند مگر قلب وروحی ندارند مگرآرزوی دردل شا ن نیست که اینگونه آرزوهای را برباد میکنند.
اکنون که شا ید درآخرین روزهای محنتبا رزندگی نا شادم قرارداشته با شم این داستا ن از سرنوشت سیا ه وقصۀ ازآرزوهای مد فون شده ام را به امید اینکه شاید روزی د ست مهربان آ نرا به خا نوا د ه ام که درانتظار من اند بسپارد مینویسم }}}
این غمنامۀ کمیل دراثرتجسس مأورین زندان بد ست آمرمحبس که مرد شریف وتا زه تعین شدۀ بود افتید
آ مرمحبس با مطا لعۀ ا ین دا ستان غم ا نگیزکمیل بد نیای د یگری میرود
بدنیای ظلم وبیعد ا لتیها دربرابرموجود مظلوم ومقهوریکه سالها بدون جرمی در پشت میله های زند ان لولیده بد نیا ی سرنوشت سیا ه ووا ژ گون جوا ن بربا د شدۀ که از لبۀ تخت آرزو وا قبا ل به این جهنم سرنگون شده است.
این غمنا مۀ کمیل چنا ن اثر بر روح وروا ن آ مرمحبس میگذارد که بید رنگ تصمیم میگیرد تا اورا آ زاد کند.
وهما ن طورهم میشود اورا آزاد میکند وبا موترخود ش به شهرهرات میاورد ومستقیما به صا لون اصلاح موی که درجوا ر آن حمام خوبی هم قرار دارد میبرد.لبا سهای جد ید بخود ش وچیزهای هم با سم تحفه به فا میلش میخرد
آمر زندان که شخصا کمیل را همراهی میکند تا خا رج شد ن ا واز حما م با هما ن شا ن وشوکتش در مقا بل دروا زۀ حما م میا یستد تا فرض انسا نی ا ش را ا د ا کند
کمیل که از د ید ن اینهمه مهربا نی غیر منتظرۀ او ما ت ومبهوت  میما ند میگوید:
نمیدانم بکدا مین زبا نی ازشما سپا سگذاری کنم
منکه هیچ چیزی   ندا رم واگر جها نی را مید ا شتم همه ا ش را بپا یت میرختم
هیچ چیز وحتی زبا نی هم ندارم که از نیکی ها یت تشکرنما یم فقط همین قد ر میگویم
که خد ا وند عا د ل پا دا ش ا ینهمه خوبیها  یت را برایت بدهد.
آ مر زندان که از آزادی کمیل خیلیها خوشحا ل میباشد میگوید:
مهم نیست من نیکی یا خد متی انجام نداده ام که قا بل ا ینهمه ستا یش شما با شد فقط فرضی را ا دا کرده ام که همه باید آ نرا ا دا نما یند
کمیل ازو میپرسد آ مر صاحب شما مرا میشناختید؟
ـــ نه فقط همین جا آ شنا شد یم
ـــ پس اینهمه فدا کا ری ومهربا نی شما ؟
ـــ فقط برای ا ینکه یک ا نسا نی وهمنوع من
ومن در هر موقف و مقا میکه بوده ا م سعی کرده ام تا به افراد محتاج ما نند شما کمکی برسانم
میدانم تو مجاهدی ومن به آ نها سرو کا ری ندارم واز این ها نیز بیزارم وآ نچه که  بتو انجا م داده ا م ربطی به اند یشۀ حزبی من وموقف سیا سی شما ندارد نه مجاهد م ونه برا سا س پا لیسی حزب  د یموکرا تیک خلق که مربوط به آ نم با تورفتا ر کرده ا م بلکه یک انسا نم وفرض خود  مید ا نم تا به هرا نسا ن محتاج کمک نما یم وتو نیزبا ید چنا ن با شی که در برا برت صورت گرفته است درهرکوی وبرزن وهرکوچه وبازاری ا فتادگان وجود دارندکه محتاج دستگیری من وتو اند. ا ینکه مصائب امروزآ نها را محتاج دستگیری من وتو کرده شاید فرداحوا دثی من وتو را محتاج دیگران بسا زد شرط انصا ف نیست که ا ز پهلوی آنا ن بی محا با بگذری ود ست نوازشی برسر شا ن نکشی اگر امروز من بفریا د تورسید م برای  آن بود که تونیز فردا بفریا د دیگرا ن برسی
ودر ا خیر آ نچه بعنوان یک همنوع تو ا ز تو میخواهم اینست که هرگزگذ شته ا ت را فرا موش مکن وبیا ری درما ند گا ن ما نند خود ت بشتا ب د ست بینوای را بگیر وهرگز در بند سلیقه های جاهلا نه و وا بستگیهای احمقا نۀ قومی حزبی گروهی وفکری که امروزچون د یو وحشتنا کی برا ین ملت سا یه افگنده است مبا ش بحق وحرمت انسا ن احترام بگذار وبران آن مبا ش که کیست واز کجا ست.
کمیل که شا ید درزند گی ا ش برای اولین بار به چنین موجود   هربا ن آنهم درحصا ریکه{ زندان} از د ر ود یوار آ ن رنج وعذاب وما تم میبار ید برخورده بود متعجب بود
به هر حا ل حینیکه از هم جدا میشد ند بکس د ستی منقشی را بد ست کمیل میدهد ومیگوید
ا ینهم تحا یفی که با ید به اعضای خا نواده ات ببریمقدار پول نقد بخود ش د سته های لبا س به پد ر ما در وخواهرش وگلوبند قیمتی هم بشهلا عروس ا و
آمر زند ا ن حین جدا شد ن روی کمیل را میبوسد ومیگوید فراموشم نکنی!
د یگر برای کمیل آزا د ی چه که آ شنا ئی باچنین انسا نی بیشتر ازهمه چیزی با ارزش وفراموش نشد نی بود.
کمیل راه خا نه را در پیش میگیرد خیلیها شاد و بیقرارومحو تمنا های میشود که برای بیشتر از ده سا لی بیا د آن طپیده بود.
ادامه دارد - -