آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, March 25, 2012

محمد عالم افتخار

 

از جهالت «علما»ی دربار کابل تا کهنه درد سرطانی در پیکر اسلام

 

چنانکه مستشعرید؛ «علما»ی دربار حامد کرزی با استناد بر آیهء 1 و 34 سورهء النساء در قرآن (نسخهء حضرت عثمان که عجالتاً متکای مسلمانان «تقریری» و ناخوان  جهان میباشد)؛ مرد را اصل و زن را فرع اعلام نموده و به حساب آسمان و ملکوت؛ مدعی شدند که نه تنها زنان موجودات و مخلوقات فرعی اند؛ بلکه حتی مجاز نیستند؛ حرف و سخن و آه و فریادی در برابر این نظام و قوانین آن؛ بروز دهند.  آنان مکلف میباشند که فرع بودن خود را مد نظر داشته و به هیچ غلطی ماسوای آن تشبث ننمایند.  به عین متن فرمایش و فتوا... دقت فرمائید:

«د- در نظر گرفتن صراحت آیات (۱) و (۳۴) سوره النساء که مشعر است در خلقت بشر مرد اصل و زن فرع می باشد و نیز قوامیت از آن رجال است. لذا از استعمال الفاظ و اصطلاحات که با مفهوم آیات مبارکه در تضاد باشد جداً اجتناب شود.»

میگویند: 2+2 برای گرسنه مساوی به 4 نان میشود!

معنا و مصداق این مثل آن است که حتی اعداد و اوزان و ارزش های انتزاعی ی ریاضی؛ برای استعمال کنندهء آنها کمابیش با انگیزه ها و خواهشات نفسانی قاطی پاطی میگردد و هرقدر حرص و آز و احتیاج و کشش مربوط شدید باشد؛ این اختلاط مفاهیم و موضوعات بیشتر میشود تا جائیکه اصلاً محاسبات نفسانی؛ بر انتزاع ریاضی چیره میگردد.

عکس این معادله نیز صادق است؛ چنانچه برای کسی که هوس و سابقهء ذهنی مثلاً در مورد سفر به آبشار نیاگارا یا کرهء ماه و چیز های مشابه ندارد؛ محال است که از 2+2 بالفرض 4 مسافرت به نیاگارا، به ماه یا چیز های همانند تداعی گردد و منجمله برای خیلی از ملاصاحبان طوطی خصال – تا چه رسد به طالبان کرام!؛ تصوری چون سفر به ماه - حد اقل- در گذشتهء نزدیک؛ معادل «کفر» هم بوده است!

اگر موارد منطقی و تجربی بالا را نادیده بگیریم؛ وقتی شورای علمای کرزی شاه میفرماید که: «در نظر گرفتن صراحت آیات (۱) و (۳۴) سوره النساء که مشعر است در خلقت بشر؛ مرد اصل و زن فرع می باشد» باید در یکی از این دو آیه؛ جملاتی چنین وجود داشته باشد:

الرجال اصلاً و النساء فرعاً

حال که «علما»ی مربوط؛ بنابر علت وجودی ی خویش در جنب ارگ و در خدمت ولینعمتان پطرو دالر و نیکرو دالر؛ فرمایش و فتوای خویش را به آیات (1) و(34) سورهء النساء استناد بخشیده اند؛ ببینیم آیا در قرآن چه خبر است:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ﴿1﴾

اى مردم از پروردگار تان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد و از آن دو؛ مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد؛ حذر کنید و از الله كه به [نام] او از همديگر درخواست مىكنيد؛ بترسید و زنهار از خويشاوندان مبريد كه الله همواره بر شما مراقب است (1)

 

بنده حتمی میدانم هم کسانی که متهم به مسلمان بودن میباشند ولی از متن قرآن؛ خبر ندارند و هم آنان که مسلمان نیستند؛ از روبرو شدن با واقعیت سوره (1) النساء و ادعای وقیحانه و مغرضانهء «شورای سرتاسری علمای افغانستان» دربار کرزی شاه و باز تأکید و تفرعن این سلطان شارلتان بر آن ادعا؛ غرق حیرت خواهند شد.

من کسی را عمداً به کتب لغات و «فرهنگ» های کلمات و واژه های عربی و فارسی ارجاع نمیدهم. در این شکی نیست که بین آنها متون درست و دقیق و نسبتاً درست و دقیق هم هست ولی و معهذا همه تحت شرایط حاکمیت های مستبد و جباران مغرض و جهل پرور تدوین و چاپ و تکثیر شده اند و اغلب به فحوای «شاهد روباه ؛ دمش!» یکی از دیگر و از دیگر تران اتخاذ و اقتباس و استناد مینمایند؛ همانانی که خود اصولاً مورد شک بوده و در هرحال به حد لازم و کافی «سندیت» علم پذیر ندارند!

وانگهی به نظر بنده «نفس» ؛ لغت آنچنانی نیست که پشت معنای آن؛ چند تن کتاب و تعبیر و روایت را زیر و رو نمائیم. نفس چنانکه در بالا هم مصداقی از آن آمد؛ یک دینامیک مادی- معنوی و روحی میباشد. وقتی میگوئیم: تمایل نفسانی یعنی آنچه دینامیک درونی ی یک فرد مفروض می طلبد!

از آنجا که در مفهوم آیت 1 سورهء فوق؛ نفس واحد در پیوند به خلقت و آفرینش مطرح میباشند؛ لهذا اینجا «نفس واحد» جز «گوهر واحد» معنایی ندارد. خوب تا حدودی میتوانیم متفکران درست اندیش و غیر مغرض گذشته را معذور هم بدانیم که در تاریکی های قرون پیش؛ در معنا کردن و تعبیر و تفسیر «نفس واحد» اشتباهات خورد و بزرگی را مرتکب گردیده اند؛ ولی در عصر امروز پدیده ها و روند هایی که موجود زنده را متحقق میسازند؛ با ژرفا و پهنای عظیمی به شناخت علم در آمده اند.

نخستین پتهء زینهء تکاملی ماده که هستهء موجود زنده شناخته میشود؛ مالیکول زنجیره ای بزرگ دوزکسی ریبو نوکلئیک اسید میباشد که با مخفف (DNA) نشان داده میشود. البته ریبو نوکلئیک اسید که مخفف علمی آن (RNA) است نیز؛ مالیکول غیر حیه نیست ولی چون بالاستقلال به صورت کریستال موجودیت دارد و به منظور تکثر خویش غالباً به میزبانی از موجودات حیه خورد یا بزرگ محتاج است؛ لذا مانند (DNA) در تعریف هستهء کامل حیات و گوهر حیات آمده نمیتواند.

(DNA) -البته در محیط مناسب-؛ خود تکثیر است و بالاخره به موجود حیه ایکه هندسه اش در آن کود شده میباشد؛ مبدل میگردد.

کود شده گی هندسهء حیاتی هر کدام از موجودات حیه در (DNA) مربوط ؛ اختصاصی و منحصر به فرد میباشد. بدینگونه در همان نخستین (DNA) که تحت ایکوسیستم (محیط حیاتی) مناسب به تکثر می پردازد؛ هندسهء کودیک یک جانور مختص وجود دارد و به همان می انجامد و نه به جانور دیگر.

البته اینجا احتمال یک سلسله جهش ها و ترکیب ها و تصادم ها...هم کم و بیش وجود دارد که در هرحال تحت شرایط محیط زیستی ی مطلوب؛ از نادرات و استثناءات میباشد ولی تحت شرایط محیط آلوده به رادیو اکتیف و پرتو های مخرب و جهش دهندهء (DNA)؛ وافر میگردد. عجالتاً پرداختن بدین موارد بیشتر از این؛ در بحث کنونی الزامی نخواهد بود!

اما با اینکه بشر هم یکی از موجودات حیه میباشد؛ تفاوت های حادث شده یا تعبیه شده در (DNA) او؛ به ساده گی تفاوت ها در (DNA) های سایر جانوران نیست!

تفاوت های بسیط یا مرکب و غامض و بسیار غامض میان (DNA) های سایر جانوران همه و همه در درون نظام خودکار فطری یا «اتوماتیسم غریزی» مطرح است؛ ولی تنها هندسهء کودیک بشر در (DNA) او؛ تا کنون از چوکات این نظام فراجهیده است. سخت جالب میباشد بدانیم که این انقلاب در سلسله مراتب حیات در قرآن - کتاب مقدس مسلمانان - «خلقت دوم» نامیده شده است!

اشارهء قرآنی در سورهء نساء" خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ " یعنی آفریدیم شما را از نفس واحد دلالت به همان گوهر واحد و بی همتا دارد که در آن خلقت دوم {یعنی آفرینشگری ی جدید (فراغریزی = آدمیت) بر روی آفرینشگری ی قبلی (غریزی = حیوانیت)} متحقق شده است.

برای عزیزان جویای حقیقت هستی و زنده گانی و بشر اعم از دختر و پسر و زن و مرد عجالتاً توصیهء نویسنده این است که از بخت سعد آنها؛ این مورد و مفهوم بنیانی ی علمی و بشری طی کتاب داستانی و فیلموارهء «گوهر اصیل آدمی» به طریق نمایشی و تجسمی در بیغوله های وطن ملازده و طالب خیز آنها به نگارش در آمده برای هر سطح سواد و معلومات آفاقی کمابیش قابل بهره گیری آسان و جذاب و لذت بخش میباشد.

متن چاپی ی کتاب در سراسر جهان میتواند دستیاب شود و متن برقی و انترنیتی ی آن ـ البته در ویرایش ابتدایی- روی ویب سایت بزرگ آریایی (در3 جلد) قابل دانلود و استفاده است!

اینجا؛ به طور کاملاً رایگان ، بلاشرط و مانع :

http://www.ariaye.com/eftekhar.html

درین راستا خوانش مصاحبه اختصاصی جناب سلیمان کبیر نوری با بنده که در 4 بخش روی سایت های انترنیتی وجود دارد و در صفحات ویژه مقالات سلیمان کبیرنوری در سایت وطندار و رسانه نور به سهولت دریافت و دانلود میگردد؛ میتواند برای عزیزان مساعدت مزید نماید:

 http://www.vatandar.at/SulaimanKabirNoori

http://www.nuroddin.de/artikel%20von%20soleman%20nori/werken%20von%20soleman%20noori.htm

 

یکبار دیگر به متن و برگردان بنده(*) از آیت یکم النساء توجه فرمائید:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ﴿1﴾

چنانکه ملاحظه میفرمائید؛ به دنبال خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ می آید:" وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا " یعنی آفریدیم از همو(از همان نفس واحد= گوهر واحد) زوج یا جفت شما را. در نتیجه مرد و زن یا هر دوی جفت شما از نفس واحد و گوهر واحد میباشید. به عین تساوی و تعادل کیفی " وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء " سپس از جفت شما کثیری مردان و زنان به وجود آوردیم .

آیا این به معنای تساوی در خلقت میباشد یا تفاوت و آنهم در حد اصل و فرع؟

 

حالا نظری بر آیه 34 النساء:

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿34﴾

مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه الله برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مىكنند پس زنان درستكار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه الله [براى آنان] حفظ كرده(؟) اسرار [شوهران خود] را حفظ مىكنند و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاهها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را ترك كنيد پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش] مجوييد كه الله والاى بزرگ است (34)

اینکه مردان قیم و سرپرست زنان میباشند؛ اینجا بر چند مورد مشخص دلالت دارد:

اول: اینکه مردان مشخص در زمان و مکان مشخص تحت عرف و عادات و عنعنات مشخص مد نظر میباشند. وضع معیشتی و تولیدی و مناسبات ناشی از آنها طوری است که عمدتاً مردان نان آور خانواده بوده و از اموال شان که به طریق تولید و تجارت و غنیمت و رهزنی وغیره حصول میدارند منجمله برای تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و زر و زیور و تعویذ و تومار... زنان شان  مصرف میدارند.

روابط و مناسبات تولیدی و اجتماعی و معاشرتی و اخلاقی و حقوقی مسلط نیز طوریست که زنان هم به اصطلاح «آزاد» و هم «کنیزو برده» تصرف شده و ربوده شده  یا خریده شده میباشند.

دوم : حتی در تحت همین شرایط اجتماعی – اقتصادی و معیشتی مسلط و حاکم بر اغلب مطلق مردمان جامعهء معینه ؛ استثناءاً زنانی بوده اند و میتوانستند باشند که کم از کم به لحاظ مالی موقف متفاوت داشته از «اموال شان» برای  تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و سلاح و یراق و اعلای نام و شهرت  و تعویذ و تیمار... مردان شان  مصرف مینمودند.

برجسته ترین سمبول و مصداق حضرت بی بی خدیجه کبرا بودند که برای حضرت محمد مصطفی پیامبر اسلام و صاحب قرآن؛ حیثیت همان زن بیحد بزرگی را ایفا کردند که معمولاً برای مؤفقیت بسا مردان بزرگ؛ در عقب آنان ایستاده میباشند:

«پشت هر مرد مؤفق ؛ زنی بزرگ ایستاده است !»(ضرب المثل میهنی مان)

هیچ آدم با خرد و مسلمان با اندیشه و عادلی نمیتواند؛ مناسباتی را که آیهء فوق خاطر نشان میسازد بر مناسبات میان بی بی خدیجه کبرا و حضرت محمد مصطفی نیز تطبیق نماید. اینچنین در قرآن؛ نمونه بارز و برجسته دیگری وجود دارد که عبارت است از ملکه سبا.

در مورد زنانی مانند ملکه سبا و شوهر(مرد) او نیز نه تنها هیچ غیر سفیهی نمیتواند؛ مناسبات مندرج در آیه بالا را انطباق دهد بلکه متوجه خواهد شد:

اینکه مردان قیم و سرپرست زنان اند؛ آنهم در حدی که مردان اصل و زنان فرع باشند؛ اساس خلقتی و ذاتی ندارد و چنین چیزی از فحوای این آیه (34 النساء) نیز استخراج شده نمیتواند و لذا آنچه آیه بر آن سفارش و اشاره دارد؛ مربوط به حالت خاص و شرایط مشخص و تاریخاً گذرای اجتماعی – اقتصادی و معیشتی (مکه و مدینه و حوالی ی آنها در 1400 سال پیش) است.

و منجمله با تحقق عملی ی اصول تساوی حقوقی ی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مرد و زن ؛ و تأمین امکانات همه جانبه رشد دانش و بینش و درخشش استعداد ها و توانمندی های زنان؛ چنانکه عملاً در جهان معاصر شاهد میباشیم عدهء زنانیکه  از قیمومیت و سرپرستی و محتاج و دست نگر مرد و شوهر بودن فراغت می یابند و حتی معادلات و مناسبات میان آنان و مردان برعکس میگردد؛ بیشتر و بیشتر گردیده است و بیشتر و بیشتر میگردد.

سوم : با تمام این وضوح و روشنایی آیات مورد بحث 1و34 سورهء النساء در قرآن کریم؛ اینکه پس از 1400 سال تجارب و مطالعات و کشفیات و تحولات سخت بزرگ و چشمگیر در کلیه شئون زنده گانی اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی جهان بشری و منطقه ما و کشور ما؛ باز هم موجودات فرانکشتاینی ای پیدا میشوند که نام «شورای علمای اسلامی» دربار کابل را یدک میکشند و بی هیچ تأمل و منطق و محاسبه ای؛ به اسم قرآن و اسلام؛ ادعای اصل بودن مرد و فرع بودن زن در خلقت را به میان میکشند و جنابی ذیصلاح و صد برابر مسئول که نام رئیس جمهور افغانستان را بر چپن خود حمل مینماید؛ فوراً برای این «مکاشفهء یوحنا!»(**) رقص و پایکوبی به راه می اندازد و آنرا «دیدگاه شرعی وطن ما» میخواند که «ما تمام مسلمانها و افغانستان به آن پایبند استیم» خبر از کهنه درد ژرف و سرطانی بیحد بزرگی میدهد که نه تنها افغانستان بلکه اغلب حصص تن و وجود عالم اسلام را می فرساید و ذوب میکند؛ تا جائیکه تمامی استعداد های خدا دادی بشری ی زنان و مردان و ثروت ها و نعمت های رو زمینی و زیر زمینی حقیقتاً عظیم 1400میلیون مسلمان دنیا را بر خاک سیاه یکسان کرده و از امت محمد رسول الله یک تودهء مفلوک و تیره روز و تا حدودی فاسد و خشن و وحشی و تروریست... در عالم بشری تصویر و تشهیر نموده است!

اتفاقاً در برابر آنها؛ کمیت یک دهمی ی آنان؛ یعنی 14 ملیون نفوس پیروی یهودیت که پسرعمو (اودور زاده) های مسلمانان حساب میشوند قریب تمامی مقامات و مراتب عالم را به خود اختصاص داده و در قله های ثروت و قدرت و سیاست و دانش و سیانس و اختراعات و اکتشافات و امتیازات رسیده اند.

(برای کسب اطلاعات گسترده تر به اینجا مراجعه نمائید:

http://www.ariaye.com/dari7/ejtemai/eftekhar6.html)

 

لذا کهنه درد سرطانی مسلمانان بیحد عمیق و لادرلا و پیچ در پیچ است و نیاز به تمیز و تشخیص اساسی و ریشه ای و درمان همه جانبه و دقیق و موشگافانه دارد که جراحی های دردناکی را هم طبعاً اقتضا مینماید.

بنده نه تنها از امروز بلکه از چهل سال بدینسو؛ بر این کهنه درد سرطانی متمرکز بوده و در حد توان بشری ی خویش تحقیقات و تأملات و کشفیات و تألیفاتی داشته ام که تنها فیصدی کوچکی از آنها را جسته و گریخته در سایت های انترنیت افغانی - آنهم طی 3-4 سال اخیر- انتشار داده ام.

عزیزان میتوانند برای دریافت آنها به صفحات ویژه بنده (محمد عالم افتخار) در ویب سایت های آریایی ، نوید روز، وطندار، رسانه نور و آرشیف های مقالات پیام آفتاب ، سپیده دم ، مشعل ، هود ، سپرغی ، همایون ، میهن ، ژواک و خیلی از ویبسایت ها و ویب لاگ های دیگر نیز مراجعه بفرمایند. مرورگر «گوگل» و سایت های مشابه خدمات رسانی نیز برای دریافت مطالب کمک شایان مینمایند.

به خاطر تسهیل جستجو و هدف یابی ی ارتجالی لطفاً مطالب اختصاصی تر را از لینگ های زیرین دانلود و مطالعه فرمائید و آنها را به اختیار عزیزان دیگر نیز قرار دهید.

حقایق کودتا علیه حضرت محمد؛ و تبعات آن بر 14 قرن اسلام و مدعیات اسلامی:

http://www.ariaye.com/dari8/siasi/eftekhar6.html

خطاب جهانی در بارهء کتاب «معنای قرآن»:

http://naweederooz.com/in/m126.html

کتاب معنای قرآن (جلد اول):

http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf

در یک محکمه صالحهء جهانی؛ من از قرآن و محمد؛ دفاع میکنم!

http://www.vatandar.at/eftkhar.html 

 

 در ادامه همین مبحث گفتنی است که دین و ایمان یک نیاز بسیار شدید غریزی بشر در حدود تکاملی ی کنونی بوده است و میباشد. هنوز در هیچ کجای عالم ؛ نو به دنیا آمده گان بشری اختیار و امکان آنرا ندارند که دین و مؤلفه های ایمانی ی خویش را با تدقیق و مطالعه و ارزیابی و تقطیر و تلطیف برگزینند . تمام این چیز های مانند «زبان مادری» در ایام کودکی و بی اختیاری و بیچاره گی بر آنان تحمیل و نهادینه و روانی میشود.

لذا هیچ فرد بشری ی عادی از ناحیهء چون و چرا و کم و کیف معتقدات خویش ؛ مسئول و محکوم نیست ؛ الا اینکه چنین فردی قدرت استیلا و تحمیل و روانگردانی و شست وشوی مغزی بر دیگران داشته باشد که اساساً در قدرت حاکمه سیاسی و اقتصادی ؛ تعلیمی و تربیتی ؛ سمت و سو دهی فرهنگی و پیشوایی و امامت مذهبی متبلور و متمرکز میباشد.

در دنیای ما هم اکنون هزاران گونه دین و مذهب زنده وجود دارد؛ منجمله هندوستان یک لابراتوار شگرف و دامنه دار و احاطه نشدنی ادیان و معتقدات رنگارگ میباشد. همه آنان که به یک یا چند مؤمن به معتقد شده اند؛ همان اعتقاد خود را بهترین و برترین میدانند و تعلیمات و مناسک و حواشی و تعلیقات غالباً افواهی و تلقینی غافلانهء آنرا حتی الامکان به جای میکنند که تا سرحد قربانی کردن آدمی ـ چه بسا فرزند- و نیز خود فنایی امتداد دارد.

با اینهم تاریخ ادیان و یافته های باستانشناسی نشان میدهد که هزاران گونه دین و مذهب و عقیده هم در گذشته وجود داشته و خیلی نیرومند و فراگیر نیز بوده اند ولی مدت هاست که محو و نابود شده اند.

اینکه وقوع و حدوث تحولات عظیم اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی در جهان به مرور موجب رونق یا ضعف و بالاخره زوال ادیان و مذاهب و عقاید میگردد؛ واقعیت مسلم علمی است و اما بیشترین عامل ضعف و زوال ادیان و شرایع به ویژه بزرگ که با قدرت سیاسی و اقتصادی قاطی و در آن مزج و مسخ شده اند؛ فساد و جباریت پیشوایان و روحانیون مربوط بوده است.

سران دیانت زرتشتی (مغ ها) در سرزمین ما و عمدتاً ایران پیش از اسلام به چنین فساد و فرعونیتی گرفتار آمدند و توده های مردم را از دینداری به نام و عنوان زرتشتی به جان رسانیده زمینه را برای تغییر و تحول ایمان و وجدان آنان مساعد گردانیدند.

پیشوایان کلیسا های مسیحی؛ در قرون وسطا بخصوص با راه اندازی جنگ های وحشیانهء صلیبی (جهاد در راه خدا!!) و بر پا کردن بساط های تفتیش عقاید (انگزیسیون) فساد و فاجعه آفرینی را به معراج هایی رسانیدند که تا ابد وجدان بشریت را معذب خواهد داشت . در نتیجه «آن قدح بشکست و آن ساقی نماند». امروز مسیحت فقط یک زایدهء سیاسی سیستم سرمایه داری بوده چندان چیزی از معنویات و جذبات ایمانی و تزکیه نفس و  معنویت روح بخش در خود ندارد.

مخصوصاً از دیدگاه یک ناظر خبرهء بیطرف ؛‌ مدعیان زعامت و امامت و مدافعه و بنیادگرایی اسلامی؛ امروز در عین سراشیبی قرار گرفته و با نیروی نفت و بمب و طیاره و راکت ... به سوی قعر این پرتگاه می شتابند.

تغییرات عاطفی و شک و تردید هایی که ظرف کمتر از نیم قرن اخیر؛ در روان توده های مسلمان افغانستان و پاکستان وعراق و ایران و شرق میانهء عربی و سایر اکناف جهان؛ حادث گردیده غیر قابل اندازه گیری و به لحاظ پیامد ها غیر قابل پیشبینی میباشد.

با اینکه این روند شوم و وخیم تا حدود زیادی توسط آنچه «بازی شیطانی» امپریالیزم انگلیس و امریکا با اسلام و رهبر تراشیده گان مزدور اسلامی خوانده میشود؛ تشدید و تسریع گردیده و بدترین تظاهرات خود را در جهاد امریکایی برای «جنگ سرد» و در پدیدهء فوق جاهلانهء طالبانیزم و القاعده و تروریزم متبارز داشته است؛ معهذا پرابلم ها و معضلات اساسی در اسلام از همان مقدمهء شهادت حضرت محمد مصطفی و کودتای سیاسی علیه ایشان آغاز گردیده و ادامه یافته است.

در عصر امروز اصول و میتود های تحقیق و رمز یابی و کشف گمشده ها ؛ شانس بزرگی به دست میدهد که قرآن و اسلام باز خوانی و تطهیر و تلطیف شود؛ به جهالت ها و جنایات و وحشیگری ها از نام این دین هنوز بزرگ و غنی پایان بخشیده شده متون اصلی ، ساختار های اساطیری و روایات گونه گون آن به معانی و مصادیق درست و عقل پذیر مورد تفاهم و توافق و قرار داد های متین هرچه گسترده تر و کارا تر واقع گردد:

به نظر این بنده گنهگار؛ همه چیز درین راستا ممکن و میسر و در توان اقتصادی و علمی و فرهنگی مسلمانان میباشد؛ صرف یک ارادهء بخردانه و آگاهانه و دور اندیشانه سیاسی مفقود است!

اگر مدعیان مسلمانی امروز و در عصر خروشان کنونی که حافظهء میلیارد ها سالهء فلز و سنگ خارا بازخوانی میگردد؛ هم نتوانند معنای نالهء تنها و نیمه شبی پیامبرشان در قبرستان بقیع (***) را دریابند؛ و اگر نتوانند بفهمند که اولین نسخهء کتاب مقدس شان «نسخهء موعود» (گرد آوری شده در زمان حضرت ابوبکر خلیفهء اول) چرا به آتش سپرده شده و خاکستر گردیده (****)؛ معنای امر آن خواهد بود که «مسلمانی» و «دانستن» ؛ دو چیز آشتی ناپذیر اند؟!

امید است ذات رب العالمین؛ آنچه را که در حیطهء اختیار و توان بشر؛ عنایت شده؛ از مسلمانان باز پس نستانده باشد!

 

( این پایان بحث نیست ؛ لطفاً در آن شرکت کنید و آنرا غنا و موثریت هرچه افزون تر ببخشائید!)

 

*************************

رویکرد ها :

 

  * به طور کلی ترجمه ها یا برگردانهاییکه به زبان فارسی دری وجود دارد؛ دارای نواقص و نارسایی هایی است و این مورد در کتاب معنای قرآن به تفصیل مورد بر رسی قرار گرفته و نقایص مربوط ریشه یابی و بر ملا گردیده است.

متن آیات و ترجمه های استفاده شده در این مقال ؛ اصلاً مقتبس از نرم افزار «پارس قرآن» میباشد؛ به همان دلایل و ملاحظات که در کتاب معنای قرآن مندرج است ؛ ترجمهء این نرم افزار نیز صدفیصد بی اشکال نیست و لذا تصرفات کم یا زیاد در آن ناگزیر میباشد.

اما بسیار جالب و عبرت انگیز و پر از درس این است که «پارس قرآن» در آپدیت نرم افزار خویش ذیل ترجمه آیه 34 النساء این لینک را افزوده است :

 تصحيح ترجمه

 

و در صفحه جداگانه مربوط به لینک این تشریحات را آورده است :

« در بسياري از ترجمه هاي قرآن، لغت ضربوهن در اين آيه به صورت همسران خود را کتک بزنيد ترجمه شده است. اين لغت علاوه بر ابن به معني ترک کردن و رفتن نيز مي باشد.

مثلا در چند جاي قرآن ضربوا في الارض به معني به سفر رفتن يا بيرون شدن آمده است. بحثهاي بسياري در مورد ترجمه اين آيه بين عرب زبانها و غيره مطرح شده است و هنوز ادامه دارد.

در اينجا با توجه به اين موضوع و همچنين با در نظر گرفتن آيه قبل و بعد از اين آيه، ترجمه اصلي به صورت اصلاح شده آورده شده است. در آيه بعد آمده که اگر از جدايي بين خود بيم داريد بين خود داور تعيين کنيد. اين در صورتي که هدف کتک زدن زن باشد منطقي به نظر نمي رسد. بلکه با ترجمه خارج شدن و ترک کردن تطابق دارد.»

 

** مکاشفهء یوحنای رسول ؛ بخش پایانی انجیل ؛ کتاب مقدس مسیحیان میباشد و عبارت از خواب نماشدن حضرت یوحناست که طی آن قیامت و آخر زمان و دوران ظهور موعود عیسی مسیح و سلطنت هزار ساله او را در اورشلیم ملکوتی می بیند. به واقع متن عجیب و در هرحال خواندنی و عبرت گرفتنی است!

با جستجو در « گوگل» به این متن دسترس می یابید.

 

 *** حضرت محمد پیامبر اسلام در همان حال که بر حرکت سپاه اسامه با شمولیت ابوبکر و عمر و کسان مورد نظر اصرار داشت و مجدانه‌ به آن‌ها قومانده‌ی حرکت می‌داد؛ تندرستی خویش را به طرز آشکارا و دراماتیک زایل شده یافت؛ و با شعور محیط و اطلاعات حسی و الهامی و یقینی که داشت؛ پی برد که توفان فتنه‌ها احاطه‌اش نموده و آتش سوزنده و خاکستر کننده در جانش فروزان گردیده است.


طبری در صفحه‌ی 95 جلد 4 تاریخ خویش از قول ابومویهیه غلام خاص پیامبر می‌نویسد:

 در دل شب مرا خواست و در گورستان بقیع برد و خطاب به اهل گورستان گفت: «درود بر شما ای اهل قبور! این حال که شما دارید نسبت به حال مردم خوش است. فتنه‌ها چون پاره‌هاي شب تاریک پی هم می‌رسد و پسین آن‌ها بدتر از پیشین است!»

 

هکذا ابن اثیر (تاریخ الکامل ص 1190) و سایر نویسندگان نسبتاً با اعتبار تاریخ‌های اسلام؛ این داستان ابومویهیه را با تفاوت‌هایی در بافت کلمات نقل نموده‌اند که از نظر معنا و مراد چندان تفاوتی با هم ندارند.


البته داستان؛ معمولاً با اضافات روانی و افسانوی و اسطوره ای در هم آمیخته می‌شود. ممکن هم هست که حتی شخص پیامبر اسلام؛ چنین اضافاتی در آن داده باشد. چرا که مخاطب پیامبر اصلاً و ابداً مردگان و اهل قبور نیستند و اصلا به اصطلاح آمرزش خواستن برای آنان؛ نیازمند رفتن چنان شباهنگام پیامبر یا هیچ کسی بر قبور آنان نیست ...


محمد بیش از هر کس و ناکس می‌داند که مردگان توانایی شنود و ادراک و احساس ندارند و لذا او بدین گونه؛ فقط پیام پیامبرانه خویش را به زندگان و حتی نسل‌های آینده و به تاریخ و فرهنگ بشری گوشزد می‌کند، انتقال می‌دهد و می‌سپارد. در اين جمع افراد و آحاد گوناگونی وجود دارند که تا دم مرگ هم تغییر یافتنی و دیگر شدنی نیستند؛ لذا به آنان باید ناگزیر  همین را گفت که: «مرا کلید‌هاي گنج خانه‌هاي زمین را بخشیدند که در آن جاودانه شوم یا روانه بهشت گردم و در اين میان مرا آزاد گذاشتند که این یا آن را برگزینم و اینک من دیدار پروردگارم و بهشت را برگزیدم!»

ولی عقل سلیم میداند که چنین چیز ها را دیگر نمیتوان « فتنه ها» خواند‍!

 

**** - طبق معتبر ترین منابع تاریخی اسلام ؛ قرآن مجید منجمله به اصرار حضرت عمر قدرتمند ترین فرد پس از محمد در زمان حضرت ابوبکر جمع آوری و تدوین گردید ولی به علت مرگ نابهنگام خلیفهء اول ؛ از تکثیر باز ماند . این نسخه که به نام «نسخهء موعود» معروف بود؛ سپس به اختیار خلیفه دوم یعنی خود حضرت عمر قرار گرفت ولی با کمال تعجب ؛ حضرت عمر نخواست ؛ آن نسخه تکثیر شود تا آنکه پس از ده سال و شش ماه کشته شد و «نسخهء موعود» به اختیار بی بی حفصه دخت حضرت عمر و یکی از خانم های حضرت محمد قرار گرفت .

بعد از حدوداً بیست سال و اندی که دربار حضرت عثمان قرآن موسوم به «نسخهء امام» یا مصحف عثمان را تدوین و تکثیر کرد ؛ «نسخهء موعود قرآن» که ارزش فوق العاده تاریخی داشت ؛ همراه با سایر نسخه های کم اهمیت به آتش سپرده شد و نابود گردید.

در مورد امحای این سند اساسی تاریخ اسلام روایات دیگری هم هست که وقوع جنایت را به دوران معاویه نسبت میدهد ولی در اصل امحای آن تردیدی وجود ندارد. رویهمرفته جریانات تاریخی و ادبی  و املایی و انشائی در مورد قرآن و جگونگی گرد آوری و یکدست سازی و تکثیر و تحمیل و تعمیل آن همراه با تاریخ عمومی اسلام ؛ جز در حد عوام کالانعام ؛ خیلی خیلی مسئاله و بحث و فحص مستند و متقن دارد که بدون رسیده گی مسئولانه و جهانشمول به همه آنها خدا میداند؛عاقبت و سرنوشت نزدیک این دیانت؛ چه خواهد شد؟!