آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, December 19, 2011

حقوق زنان به چه درد میخوره؟!

نوشته ایی انتقادی از  سارا حجازی ، فمینیست لبنانی تقریبا هر وقت که با یک مرد لبنانی درمورد حقوق زنان گپ بزنید، حرفش اینست: «حقوق زنان در لبنان؟ این روزها مردها هستند که باید حقوق خود را خواستار شوند.» برداشت من این بود که غالب زنها چنین نحوۀ نگرشی را توهین آمیز تلقی کنند. این بود که دو روز پیش راه افتادم رفتم دانشگاه آمریکائی بیروت که ببینم دختران دانشجو دربارۀ حقوق خودشان (به عنوان زن) چی فکر میکنند.
ظاهرن، ما مردم لبنان، خیلی لیبرال و روشنفکر هستیم. میگویند که ما سوئیس خاورمیانه هستیم. کشور ما کشور آزادیست که در آن با همگان به طور مساوی و با احترام رفتار میشود. البته نمیدانم ما در مورد اینکه هر هفته یک کارگر مهاجر در لبنان میمیرد چه داریم بگوئیم؟ «البته متاسفانه این کارگرانی که میمیرند، خوب، لبنانی که نیستند!» ادعاهای بیشتر از این هم شنیده ام. گفته میشود که زنان لبنانی از همه ی حقوقی که به آن احتیاج دارند برخوردارند. پس آن قانونی که مانع می شود زنان لبنایی بتوانند تابعیت خود را به شوهر و فرزندانشان بدهند چی؟ البته خوب ما (زنان لبنانی) احتیاجی به لغو این قانون نداریم چونکه اصلا کی می خواهد زن آدم غیرلبنانی بشود!
درواقع، در لبنان زنها خیلی هم با مردها برابر نیستند. برای نمونه در کلاسهای رشتۀ مهندسی، دختران دانشجو غالبن نادیده گرفته میشوند. رانیا فغالی، دانشجوی نوزده سالۀ رشته مهندسی رایانه در دانشگاه آمریکائی بیروت میگوید: «وقتی همکلاسی ­هام به من نگاه میکنن میبینم که با نگاهشون میپرسن: این اینجا چکار میکنه، مگر قرار نیس که این دختره توی کلاس بیولوژی یا تغذیه باشه»؟ و سمیرای بیست و یک ساله اضافه میکند: «هر موقع استاد سوال میکنه، انتظار نداره ما دخترا جواب بدیم».
خیلی جدی میگویند که درکشور ما اصلن حد و مرزی برای توانایی های زنان وجود ندارد، البته به غیر از اینکه زنها رانندگی بلد نیستند، و واضح و مبرهن است که زنها نباید شبها تنها درخیابان راه بروند. مگر تعجبی هم دارد که امینه فقیه دانشجوی بیست ساله از همه قضاوتها و محدودیت هائی که زنها بطور روزمره تحمل میکنند خسته است و میگوید: «وقتی به دوستام گفتم میخوام موتورسیکلت بخرم بهم خندیدن و گفتن زنها قبل از اینکه حتی به خریدن موتور سیکلت فکر کنن باید اول یاد بگیرن چطوری اتوموبیل رانندگی کنن» و بعد دلزده ادامه میدهد که «از دست همه این مردا که هی میخوان اتوموبیل منو برام پارک کنن خسته هستم»
بیشتر از همه وقتی خیلی کفری شدم که شنیدم زنها نباید از اینکه هر روز در خیابان به آنها متلک گفته میشود شکایتی داشته باشند. میگویند که این متلک ها یک مدل جدید لاس زنی و خوش و بش است و زنها باید خیلی هم خوششان بیاید. فاطمۀ بیست و یک ساله دانشجوی شیمی ادعا میکند که «زنا [از شنیدن متلک] لذت میبرن. اعتماد به نفس شان زیاد میشود.» و بعد اضافه میکند که «متلک انداختن اصلا توی خون مرداس و نمیتوانند کنترولش کنند.» و ظاهرن، بر اساس مطالب یادگرفته شده در کلاس شیمیو بیولوژی (البته این حدس من است)، نتیجه گیری میکند که «تازه به کسی هم که ضرری نمیزنه.» فکر کنم زینا حیدر که به خاطر متلک و توهین هرروزه درسش را در دانشگاه ناتمام گذاشته باید شدیدن با فاطمه موافق باشد!
اوائل من خیالم راحت بود که فرصت­های کاری ای که به زنان داده نمیشود همانی است که به مردان هم داده نمیشود. تا اینکه، روان حکواتی که او هم دانشجوی شیمی است تمام دلایل حق کشی زنان را برایم توضیح داد: « دلیلش اینست که زن ها از نظر فیزیکی و بیولوژیکی با مرد ها فرق دارند. در نتیجه زنان نباید دنبال آن کارائی که مردان میروند بروند. من خودم شخصا نمیتوانم به یک داکتر زن اعتماد کنم و دوست ندارم زنا جزو ارتش باشن». بعد رو برمیگرداند و به دوستش که دانشجوی پزشکی است نگاه میکند و میگوید: «تو نگرانش نباش. میتوانی مثلا با بچه ها یا نمیدانم یه چیز دیگه کار کنی». هم من و هم دوست روان یکدفعه حالمان خیلی بهتر میشود!
بارها و بارها میشنویم که در کشور ما با زنان با احترام و تحسین رفتار میشود و در راه آنها برای دستیابی به آرزوهایشان ابدن مانعی وجود ندارد! بله! البته، اگر آرزوهایشان شامل ازدواج کردن و بچهدار شدن و نگهداری از شوهر و بچه­هایشان باشد!
دست آخر هم، یارا کفوری دانشجوی زبان شناسی انگلیسی که حرف دلش را میزند پیدا کردم: «ما در یک جامعۀ پدرسالار زندگی میکنیم که همه چیزش به وسیلۀ مردها کنترل میشود. زن ها اگر بخواهند طلاق بگیرند حق حضانت بچه ها شان برای شان داده نمیشود. قتل ناموسی، باوجودی که باید کاملا ممنوع باشد، هنوزم که هنوزه قانونی است. ما باید اینجا تغییرات واقعی به وجود بیاوریم. ما ادعا میکنیم که جامعه تحصیل کرده ای داریم و همه کلی بلدهستند ولی عجب نحوۀ زندگی عقب مانده ای داریم.»
یارا راست میگوید. ما جامعه تحصیل کرده ای هستیم: ولی از هر بیست زنی که من با آنها مصاحبه کردم هیجده تایشان راجع به قانون تابعیت چیزی نشنیده بودند و نمیدانستند که متلک گفتن نوعی آزار جنسی است!
البته بله وقتی به مد لباس، یا آخرین مدل جراحی پلاستیک، یا اینکه شبها کجا باید رفت و چه مدل اتوموبیلی راند، برسد ما خیلی تحصیل کرده ایم. ولی اطلاع داشتن از حقوق خودمان، از قوانین و دانستن تفاوت بین واقعیت ها و نگرش ­های یک بعدی به نظر ما حیاتی به نظر نمی رسد.
به بیان دیگر، وقتی نوبت به مسائل مهم مثل لباس و جشن میرسد زنان لبنانی شهروندانی برابر هستند. نباید بگذاریم چیزهای کوچک مثل قدرت سیاسی کمتر، حقوق و درآمد کمتر مارا آزاد بدهد!
ترجمه ی پریسا اسودی
به نقل از نشریه ی فمینیستی صدای زنان لبنان
http://voiceofwomenafg.blogspot.com/              آوای زنان افغان