از دود از آتش
نویسنده :نادیه فضل
سیمین بارکزی یک صدای دیگر که در هیاهوی قدرت و دود مواد مخدر ناشنیده خواهد ماند.
در صفحه انترنتی بخدی منتشره دوشنبه سوم ماه اکتوبر خواندم که سیمین بارکزی در نخست در نظر داشت خودش را به آتش بکشد.
این عنوان خیلی تکاندهنده است، وقتی ناگذیری زنان افغانستان را تا این مرز می شنویم، آنهم زنی که برای عدالت در برابرمن ریش می ایستد و داد خواهی می کند.
شاید در افغانستان که غرق در منجلاب خون و آتش است، کاری که او و یا هم زنان دیگر می کنند زیاد چشمگیر نباشد، زیرا انتظار بیشتر براین می رود که زنانی که خود در برابر کوهی از جهالت ایستاده اند، بتوانند معجزه هم بکنند.
اما آنچه بیش از همه تکاندهند تر است، سکوت شماری از زنان پرادعای افغانستان در این ارتباط است.
وقتی سرنیزه ی زورمندی می شکند، جیغ و فریاد ها تا به آسمان خدا می رسد اما وقتی زنی فریاد می کند و در برابر قانون شکنی های لجام گسیخته در افغانستان داد می زند نه اینکه گوشی برای شنیدن آن نیست، بلکه صدایی هم نیست تا در کنار فریاد های چنین زنانی بیاستد.
به باور من با وجود تمامیی تلاش های جامعه ی جهانی و مصرف ملیارد ها دالر، افغانستان چرخی دارد که فقط چرخه های به عقب آن سریع تر می شوند.
فریاد کردن خانم سیمین بارکزی هرچند صدای خیلی خفیفی است، اما او با این حرکت خویش ثابت کرد که مردان افغانستان دردامن چه مادران نجیبی بزرگ می شوند و این زنان عفیف و پاک اند که با صفا برای مردان مرد بودن را میآموزند؛ اما در نیمه راه رفتن فرزند همین مادرها، اولین هایی می شوند که با تیغ، زبان می برند و با شلاق، کمرهمین زنان را می شکنند.
به باور من با وجود تمامیی تلاش های جامعه ی جهانی و مصرف ملیارد ها دالر، افغانستان چرخی دارد که فقط چرخه های به عقب آن سریع تر می شوند.
فریاد کردن خانم سیمین بارکزی هرچند صدای خیلی خفیفی است، اما او با این حرکت خویش ثابت کرد که مردان افغانستان دردامن چه مادران نجیبی بزرگ می شوند و این زنان عفیف و پاک اند که با صفا برای مردان مرد بودن را میآموزند؛ اما در نیمه راه رفتن فرزند همین مادرها، اولین هایی می شوند که با تیغ، زبان می برند و با شلاق، کمرهمین زنان را می شکنند.
سمین بارکزی نشان داد که به طور مسالمت آمیز هم می شود به دنبال حق رفت، برای طالبان و تفنگ وشمشیر داران نشان داد که ابراز مخالفت با سربریدن نه، بلکه به اینگونه می شود.
ما در ادامه ی اینهمه سال، مردان عصبانی افغانستان را ده ها بار تجربه کرده ایم که با کوچکترین جرقه، شعله ور شده و با خود خانه و کاشانه ی دیگران را به آتش کشیده اند.
اگرمرام ایشان برآورده نشده، ازهیچگونه عمل ناشایستی اباء نورزیده اند به جاده ها ریخته اند و سر بیگناهان را بریده اند و با این عمل خویش ثابت کرده اند که مرد باغیرت یعنی چه؟
خانم بارکزی در نخستین روز های آغاز اعتصاب غذایی اش خواهان عدالت شد و با صراحت گفت: " قانون شکنی بس است." و با سخترین عمل تلاش نمود تا صدایش را به همه برساند، ولی چرا سازمان های زنان در داخل و خارج از افغانستان باوجود همه، تا حال سکوت کردند؟ چرا کمیسیون حقوق بشر افغانستان نخستین اعلامیه ی خودرا در پس از وخامت وضعیت صحی او به روزسیزدهم ماه میزان سال روان خورشیدی صادر کرد؟
یکی از پاسخ ها در این مورد میتواند بی تفاوتی در برابر جان انسانها باشد، درغیر آن وقتی مشکلی به این بزرگی رونما می گردد، در جهان امروزی جا ندارد که نخستین واکنش زمانی باشد که فرد در لبه ی مرگ و زنده گی برسد.
خانم بارکزی در نخستین روز های آغاز اعتصاب غذایی اش خواهان عدالت شد و با صراحت گفت: " قانون شکنی بس است." و با سخترین عمل تلاش نمود تا صدایش را به همه برساند، ولی چرا سازمان های زنان در داخل و خارج از افغانستان باوجود همه، تا حال سکوت کردند؟ چرا کمیسیون حقوق بشر افغانستان نخستین اعلامیه ی خودرا در پس از وخامت وضعیت صحی او به روزسیزدهم ماه میزان سال روان خورشیدی صادر کرد؟
یکی از پاسخ ها در این مورد میتواند بی تفاوتی در برابر جان انسانها باشد، درغیر آن وقتی مشکلی به این بزرگی رونما می گردد، در جهان امروزی جا ندارد که نخستین واکنش زمانی باشد که فرد در لبه ی مرگ و زنده گی برسد.
افزون براین افغانستان به صحنه ی تیاتری شبیه شده است که رویداد ها و حادثه های آن به سرعت درگردش اند ودر این صحنه ی پر ماجرا بیننده هنوز یک رویداد را درک و حل نکرده که صحنه ی دیگری ظاهر می شود.
ولی با وجود این وضع نشنیدن صدای مادری هیچگونه توجیهی ندارد.
برای من تمامیی زنانی که در عرصه های فرهنگی و سیاسی فعالیت دارند، زیر سوال رفته اند؟
این زنان زیر عنوان همدلی و همصدایی به عنوان جنس کاملأ در حال دور شدن از اجتماع چه می دانند؟
خط قرمز برای زنان افغانستان در کجاست؟ عاطفه ی زنانه و مادرانه ی این زنان در گاهی بنابر رسم روزگار، روز زن را تجلیل می کنند...
همچنان آیا مردان افغانستان یک ثانیه هم اگر باشد، نمی توانند به لبخند و محبت مادر خود بیاندیشند که با تمام ناخوبی هایی آنان، این مادر است که همیشه جام سعادت را پر از آب عطوفت کرده و خود لب تشنه و گرسنه دیده به راه آنان بوده است؟
دقایق ایکه این سطر ها را می نویسم، دقایقی پر از اشک در چشمان منست... لحظاتی که تمام وجودم سوال شده است که خدا چرا در سرزمین من زن را آفرید؟
ایکاش این سرزمین کهستانی، فقط مرداب جنگل جنس مذکری می بود، تا بوی خونی که امروزمشام مادرها را میآزارد، فقط دردرون همین میله های زندان مردانه باقی می ماند.
برای سیمین و مادران سرافراز وطنم فقط همینرا می گویم:
ایا سخاوت دستان سبز سبزسبز چمن
صدای تکه شدن هات شکست قامت من
میان میله و دیوار های سنگی و تار
فرشته یی و نجیبانه های لطف سمن
تویی شکوفه ی گلباغ روشنان بهشت
صدای مادر گیسو سپید ناز وطن
برای آبیی دریاچه های دور بخوان
که فصل سرد و عقیمی است، نازنین وطن!
تویی نماد بلندای کاج باور و نور
به چشم آیینه ی پرزآفتاب چمن
زجنس چشمه و پروانه های آزادی
برات قطره ی اشک هدیه دارم از دل وتن